زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام امین هستم

همگی خوبن ؟ ( همگی = همه -----> افسون خانم تذکر دادن همه هستن )
سلام...خوش اومدین ...:gol:
من الهامم...خانوم افشین...:redface:
.
به به امین عزیز:gol:
خوش اومدی
بچه ها معرفی میکنم امین رفیعی عضو قدیمی تالارمون
از منم قدیمی تره:D

امیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
حقته دعوات بکنم که این همه کم میای
چقد قدیمیییییییییی:D

منم کم میام...مگه نه؟؟؟:D:surprised:
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به به امین عزیز:gol:
خوش اومدی
بچه ها معرفی میکنم امین رفیعی عضو قدیمی تالارمون
از منم قدیمی تره:D

امیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
حقته دعوات بکنم که این همه کم میای
تازه از منم قدیمی تره:D
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بودم.... الان هم میگم:d
من تورو نمیگم که خانومی...
این افشین چندشب پیش تا 2:30بیدار بود...هی به جون من غر میزد...می گفت من دیگه بعد 1بیدار نمیمونم...
می بینی چقد اذیتم می کنه؟؟؟:(:D
سلام گلی...کم سعادتم
خوبی تو؟

عزیزمی مریمی جونم...:heart::gol:

کم سعادتی نیست...دانشگاهه!!:surprised:
 

eng-rafiei

عضو جدید
به به امین عزیز:gol:
خوش اومدی
بچه ها معرفی میکنم امین رفیعی عضو قدیمی تالارمون
از منم قدیمی تره:D

امیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
حقته دعوات بکنم که این همه کم میای
هر چی بگی حقم به خدا وقت نمیکنم؛

من این باشگاه رو خیلی دوست دارم

خاطرات قدیم خیلی قشنگ
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
.
چقد قدیمیییییییییی:D

منم کم میام...مگه نه؟؟؟:D:surprised:
من که اومدم امین تو باشگاه بود
بعد دیگه نمیدونم کجا گرفتار شد که دیگه نیومد:biggrin:

تو والا چه عرض کنم میای حال آقاتونو میپرسی و میری
فعالیت علمی هم هیشی:cry:
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها اینو دیدین؟
.
.
.
.
.
.

...
.
.

.
.
.
وای.....
 

atish pare

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که اومدم امین تو باشگاه بود
بعد دیگه نمیدونم کجا گرفتار شد که دیگه نیومد:biggrin:

تو والا چه عرض کنم میای حال آقاتونو میپرسی و میری
فعالیت علمی هم هیشی:cry:
:redface:خب آخه نمیشه که حالشو نپرسم...:redface:

فعالیت علمی؟؟؟
من به درس و دانشگاهم نمیرسم...
میخوای تحقیقای تکنولوژی موتورمو بذارم رو سایت؟؟؟:D
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
اینو تو یه فرمی دیدم یجورایی با حال ما جور در میاد


گفتم می خوام ترکت کنم
گفت چرا ؟
گفتم واسه اینکه حس میکنم مثل سابق بهت وابستگی ندارم و تو یه جورایی شدی ، دیگه زیاد باهات حال نمی کنم .
گفت میدونی چرا ؟
گفتم نه واسه چی ؟
گفت چون یه زمانی داشتی اینجا زندگی می کردی ، با عشق و احساست پست می زدی ، برات خیلی مهم بود کی خوشحاله کی ناراحته ، یادته چقدر خواهر و برادر خوب پیدا کردی ؟یادته چند بار از ته دل خندیدی جوری که بیرون نخندیده بودی و چند بارم چشات خیس شد .... یه زمانی برای اینکه خودتو برسونی اینجا تاب و قرار نداشتی ، اینجا لحظه هاتو می ساختند ،اما حالا هر وقت وقت داشتی می یای و دیگه مثل سابق مهم نیست برات
با خودم کمی فکر کردم ، چیزی برای گفتن نداشتم حرفش حساب بود...
یه لبخندی زد و گفت :
اصراری ندارم که بمونی ، چون اینجور بودنت رو دوست ندارم ، من همون نوشته های یکسال پیشتو واسه خودم نگهش میدارم و هرگز پاکشون نمیکنم مگر اینکه تو بخوای تا بدونی که چقدر بهت وفادارم و هیچ وقت اثرت از روی قلبم بیرون نمیره . تا اگر یه روز منو یادت رفت بدونی تو بی معرفت شدی نه من ...



خداحافظ
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
17)[/FONT]
[FONT=&quot]
اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريخته
موج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره‌ ايست
بعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته
مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده است
زندگي در كام من زهر هلاهل ريخته
هر چه دام افكندم، آهوها گريزان‌تر شدند
حال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيست
هر كجا پا مي‌گذارم دامني دل ريخته
زاهدي با كوزه‌اي خالي ز دريا بازگشت
گفت خون عاشقان، منزل به منزل ريخته!
...
.:gol:

[/FONT]
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
سلام
اینو تو یه فرمی دیدم یجورایی با حال ما جور در میاد


گفتم می خوام ترکت کنم
گفت چرا ؟
گفتم واسه اینکه حس میکنم مثل سابق بهت وابستگی ندارم و تو یه جورایی شدی ، دیگه زیاد باهات حال نمی کنم .
گفت میدونی چرا ؟
گفتم نه واسه چی ؟
گفت چون یه زمانی داشتی اینجا زندگی می کردی ، با عشق و احساست پست می زدی ، برات خیلی مهم بود کی خوشحاله کی ناراحته ، یادته چقدر خواهر و برادر خوب پیدا کردی ؟یادته چند بار از ته دل خندیدی جوری که بیرون نخندیده بودی و چند بارم چشات خیس شد .... یه زمانی برای اینکه خودتو برسونی اینجا تاب و قرار نداشتی ، اینجا لحظه هاتو می ساختند ،اما حالا هر وقت وقت داشتی می یای و دیگه مثل سابق مهم نیست برات
با خودم کمی فکر کردم ، چیزی برای گفتن نداشتم حرفش حساب بود...
یه لبخندی زد و گفت :
اصراری ندارم که بمونی ، چون اینجور بودنت رو دوست ندارم ، من همون نوشته های یکسال پیشتو واسه خودم نگهش میدارم و هرگز پاکشون نمیکنم مگر اینکه تو بخوای تا بدونی که چقدر بهت وفادارم و هیچ وقت اثرت از روی قلبم بیرون نمیره . تا اگر یه روز منو یادت رفت بدونی تو بی معرفت شدی نه من ...



خداحافظ
شبنمی کاش این مطلبتو میذاشتی تو پست اول دفتر یادگاری
متن قشنگی هست به درد همون تاپیک میخوره
 
بالا