رد پای احساس ...

shimi86

عضو جدید
آسمان ...
همچون دل من گرفته و تار است
آرزوی من این روز ها
رنگ آسمان آبی و روشن دیروزهاست ......
 

noom

عضو جدید
تـــــو
حــضـــورت مــيـــانِ فــاصــلـــههـاسـت،
فــاصـــلــــههــای بــیــن ِ هــر بُــغــضـــم
و حــضـــورت چـــقــــــــدر کوتاه اســــت،
بـيـن ِ اين بُـغـض و بُـغـض ِ بعد از بُـغـض

حسن غلامعلی فر
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
زخم شب مي شد كبود.
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را مي سود
نه صداي پاي من همچون دگر شب ها
ضربه اي به ضربه مي افزود.
***
تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا بر جاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند
از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست
و ببندد راه را بر حمله غولان
كه خيال رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست.
***
روز و شب ها رفت.
من بجا ماندم در اين سو، شسته ديگر دست از كارم.
نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش
نه خيال رفته ها مي داد آزارم.
ليك پندارم، پس ديوار
نقش هاي تيره مي انگيخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن مي ريخت.
***
تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش
بي صدا از پا درآمد پيكرديوار:
حسرتي با حيرتي آميخت.
 

مریم1991

عضو جدید
...
احساس میکنم
در هر رگم
به هر تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ای میزند جرس.
آمد شبی برهنه ام از دور
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در
دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو
چون خزه به هم.
من بانگ کشیده ام از آستان یأس:
« آه, ای یقین بازیافته
بازت نمی نهم! »
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
مانده تا برف زمين آب شود.
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر .
ناتمام است درخت .
زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات .
***
مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد .
در هواي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد
و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام .
مانده تا مرغ سر چينه هذياني اسفند صدا بردارد .
پس چه بايد بكنم
من كه در لخت ترين موسم بي چهچه سال
تشنه زمزمه ام ؟
***
بهتر آن است كه برخيزم
رنگ را بردارم
روي تنهايي خود نقشه مرغي بكشم .
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه، هیچ اتفاقی نمی افتد
روزها
همان طور به روودِ شب می ریزند
که شب ها
به سپیده ی روز…
نه پرده ای
به ناگهان کشیده می شود
نه سرانگشت شاخه ای
به هوای ماه می جنبد
نه تو
از راه می رسی!
*
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
مثلن این که:
تو با شاخه ای گل سرخ در دست هات
از راه برسی و …!
نه،
عین روز روشن است،
تو رفته ای بازنگردی
و من
مانده ام پشت این همه کاغذسیاه
تا هر لحظه
به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد
فکر کنم!​
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلگیر شدی جانا ؟ از عشق نمی دانی
دلدار شدی ما را ، شاید که پریشانی
دور از تو پریشانم ، آتش زده بر جانم
این دیده ی گریان را ، خونین ز چه گردانی ؟
پرواز دو پروانه ، مستانه چو دیوانه
از خویش گسستن را ، آنگه تو به سامانی ؟
آن آتش سوزان را ، حیران شدن جان را
دیدّی و نپرسیدی ، دانم که ز رندانی
دلگیر منم با تو ! روی سخنم با تو
در فکر چه هستی هان ؟ اینگونه پریشانی ؟
از عشق گریزانم ، از غصه هراسانم
ای عاشق دیوانه ، این فتنه چه گردانی ؟
گاهی کندم دلخون ، دیوانه مرا مجنون
خوارم کند از افسون ، گوید ز چه خندانی؟
بر سینه زند چنگی ، بر سر بزند سنگی
بر حال دل زارم خندد ز چه گریانی ؟
آخر به سر دارم ، دست از تو نبردارم
ای یار چه خونخواری ، شاید تو به حرمانی
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظـــهـــ هــایَم مـــال تــو ..

بـه قیمتـــِ صـِـفر " تومــَن"

هَمین کــِ

"تـــو" کِنـــار "مــَـن" باشی

ثروتمــندترین انسانـَم ..
 

noom

عضو جدید
شکه نشو
من از تمام ارتباطات ناسالم جهان می ترسم
سم که نخورده ای داد بزن دوستم داری
تا اینهمه سنگ به شیشه ی اتاقت نزنم
زیرزمین تاریک تر از آن است که نترسیم
غلط کردیم دلمان زود زود تنگ می شود
آمده بودم بگویم
یکشنبه ساعت 5 سرِ سی متری با فرار موافقم
کفش های تو که زیر بغلت جا می شود ؟
ساعت 6 یکشنبه از تو خبری نیست
چقدر گرگ شده بود
پدرت توی شلوغی محله
کاش چاقو را به سینه ی من می سپرد
نه داغت را
دوشنبه حرف ندارد مگر نه ؟
دیدی گفتم هیچوقت ترکت نمی کنم
حالا تنها من و تو ایم
حتی عذاب قبر را هم کنارت دوست دارم ...
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خانه بدر، از كوچه برون، تنهايي ما سوي خدا مي رفت.
در جاده، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران: انديشه
رها مي رفت.
خار آمد، و بيابان، وسراب.
كوه آمد و، مرغي به هوا مي رفت؟
- ني، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت.
شب مي شد و روز.
جايي، شيطان نگران: تنهايي ما مي رفت.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر نمیتوانم متن های طولانی را
تا آخرش بخوانم
تقصیر خودت بود
آمدی
رفتی ...
به هر چه کوتاه
عادتم دادی ...
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از تو

سبز می شوم

و تو از من !

به هم که گره بخوریـــــم

بختمان باز می شود و

خوشبختی قسمتمان ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم از سادگی عشق من بودیا..بی وفایی مرموز تو..که..بی آنکه دل م را خبر کنی، دوباره عاشق شدی!برای انتقام..
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقدیم به مهربانم
راهی را که روزی
با هم به شتاب رفته بودیم
حالا به تنهایی باز می گردم
اما این بار
آهسته تر از همه چیز

حرف هایی از سر زبانت راه افتاده است
که باید تا ندیده اند
بردارم و به خانه ببرم،
بعضی را یک بار فریاد
بعضی را چند بار زمزمه
بعضی را برای همیشه پنهان خواهم کرد

و هر چه ماند
می توانی در دفتر آینده ام بخوانی
با هر شتابی که خواستی
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برایِ بارِ هزارم می خوانم :

آقای مسافر! قادرم شما را با چهارده شاخه گل سرخ ،

یک جلد دیوانِ حافظ و به عددِ سالِ تولدتان ، بوسه ؛

به ماندن دعوت كنم ؟ آیا قادرم ؟ !!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

دل من چون دریاست
صدف عشق درونش بسیار
تو اگرغواصی
صدف شیشه ای عشق مرا پیدا کن.
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر آواز می خوانم ، اگر اندوه از چشمان من پیداست ، اگر راه گلویم را گرفته بغض پنهانی ، اگر دریا نه یک رودم به سمت خود پریشانی ، اگر باران ندارم ابر بی بارم ، اگر دیوانه ام مستم فقط یک آروز دارم بدانی : دوستت دارم
 

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلگیرم از تو

از تو که شوق دیدار دوست را از من گرفتی
و تشخیص دادی صلاح نیست که بروم


حالا تا رسیدن به خانه ی دوست
سالهای سال فاصله افتاده
 

noom

عضو جدید
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- زنی
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش -
تو را دوست میداشت
میبینی
عشق همیشه
جاودانگی میاورد
.............
از: گیلدا ایازی
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به همديگر مي رسيم

حتي اگر


ديوار چين بين دست هايمان باشد ...


کجي از خاطرات برج پيزا محو خواهد شد،


هر کجا که


داربست هايمان باشد !!!

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا