رد پای احساس ...

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گمـــــــــان می کـــــردم وقتــــــــی نبــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــاشم

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد

1 روز

1 ماه

1 سال

از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .

چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ

وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک و یک همیشه دو نمی شود گاه باد می کند،
چهار می شود
گاه میل می کند به صفر
گاه نیز می زند به کله اش...
هوس کند می رود به آسمان،
هزار می شود.
یک و یک برای من...
-- من که سال هاست در ردیف آخر کلاس زندگی نشسته ام --
جز دو خط ساده نیست؛
جز دو خط که پا به پای هم در سفید صفحه راه می روند،
وز این جهان خط کشی و کاغذی عبور می کنند...
جز دو خط ساده که در انتهای دور در تقاطع زمین و آسمان؛
روی خط نازکی به نام زندگی عاقبت به پای هم ...
پیر می شوند!
« توی گوشتان فرو کنید! یک و یک مساوی دو است. »
آه...
من که حرف این حساب را سرم نمی شود
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـَــن ..

طَعـــم شیرین یافتن را

در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم

و در این میان

سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر

ساده بود ..
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر می فهمی اش
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست....
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
باز هم احساس کرده اي که شايد من هستم
و چه خودخواهانه
تنهايي عاشقي ميکني
و من چه مظلومانه عشق را سکوت ميکنم
به سادگي يک رهگذر
عشق مي ورزي
سخن شيرين ميگويي
ولي فردا راهت را گم ميکني
و هر روز پنجره را باز ميکنم
به آسمان مينگرم
گاهي خورشيد را ميبينم
و شايد تورا
حتي نميدانم خانه ات کجاست
به روي همه در باز ميکني
و با نگاهي و لبخندي دررا ميبندي
تو آمدي عاشق باشي ولي رفتن را خود بمن آموختي
تو آمدي به ديدارم که تا هروقت دلت خواست مرا ببيند
ولي دلت دروغ ميگفت
چشمهايم صبور شده اند
وقتي که باور کردند چشمهايت باور کردني نيست
در فصل بهار سال نو در خانه تکانيه دلت
عشق کهنه شعرهايم را دور بريز
ديوار فاصله ها بسيار بلند است
و من هرروز صدايت ميکنم
در شلوغي ايستگاه دلت
صدايم را نميشنوي
دلم اول آشنايي غربت را فهميد
و به روياها رفت و اين حادثه نهان شد
بيصدا شد
و غريبانه فراموش شد
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!

من ایستاده ام:

مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ های از بوسه

با ساعت غرورم اما !

من ایستاده ام:

با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من!

هنگام شعله ور شدن توست!

ها . . . چشم ها را می بندم

ها . . . گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم

اینک:

وقت عبور عطر تن توست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
خورشید را در آغوش گرفته‌ای

پاهایت را به بوسه‌های دریا سپرده‌ای

مووهایت را به دستِ نسیم...



چه خوش‌ غیرتم من! !
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
[SIZE=+0][SIZE=+0]ای مسافر[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]ای جدا ناشدنی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]گامت را آرامتر بردار[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]از برم آرامتر بگذر[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]تا به کام دل ببینمت[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]بگذار از اشک سرخ[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]گذرگاهت را چراغان کنم[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]آه که نمی‌دانی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]سفرت روح مرا به دو نیم می‌کند[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]و شگفتا که زیستن با نیمی از روح، تن را می‌فرساید[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]. بگذار بدرقه کنم[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]واپسین لبخندت را[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]و آخرین نگاه فریبنده‌ات را[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]مسافر من[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]آنگاه که می‌روی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]کمی هم واپس نگر باش[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]با من سخنی بگو[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]مگذار یکباره از پا درافتم[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]فراق صاعقه وار را[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]بر نمی‌تابم[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]آرام تر بگذر[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]تو هرگز مشایعت کننده نبودی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]تا بدانی وداع چه صعب است[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]وداع توفان می‌آفریند[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]اگر فریاد رعد را در توفان نمی‌شنوی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]باران هنگام طوفان را که میبینی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]آری باران اشک بی طاقتم را که می‌نگری[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]من چه کنم[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]تو پرواز میکنی و من پایم به زمین بسته است[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]ای پرنده[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]دست خدا به همراهت[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]اما نمی‌دانی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]که بی تو به جای خون[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]اشک در رگهایم جاریست[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]از خود تهی شده ام[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]نمی دانم تا بازگردی[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]مرا خواهی دید !؟ ..[/SIZE][/SIZE]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عبور تو از حوالی چشم های من

تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود

چراکه من

همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبي است


خواب گل مهتابي است

اي نهايت در تو، ابديت در تو


اي هميشه با من، تا هميشه بودن


باز کن چشمت را تا که گل باز شود


قصه زندگي آغاز شود


تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود


تا دلم باز شود، تا دلم باز شود

دلم اينجا تنگ است، دلم اينجا سرد است


فصلها بي معني، آسمان بي رنگ است


سرد سرد است اينجا، باز کن پنجره را


باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا

اي هميشه آبي اي هميشه دريا


اي تمام خورشيد اي هميشه گرما


سرد سرد است اينجا باز کن پنجره را


اي هميشه روشن، بازکن چشم به من



اردلان سرفراز
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد…..

بغضــم نگیــرد…..
 

مریم1991

عضو جدید
معشوق من
انسان ساده ای است.
انسان ساده ای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه یک مذهب شگفت
در لابه لای بوته ی...هایم
پنهان نموده ام.
فروغ
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق من!
این بار که از کنار من گذشتی
واژه ای تلخ بگو
تا با آن سیگاری روشن کنم
و دنیا را در دود
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
شاید داخل فنجان قهوه
تصویر تازه ای پیدا کنیم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاگیر شده‌ام
پاگیر مذهبی تازه
که حرمت آفتاب را
و عصمت عشق را
بی هیچ کدورتی
در رنجش عصر پنج‌شنبه‌ها
می‌بخشد به اولین سلام
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تابستان نزدیکست
و کوچه داغ شده است
با تنهایی بهار
با دلتنگی های پاییز
امروز چقدر
یک بغل زمستان
می چسبد
یک برف جانانه
که بیاید
و این شعر را هم روسفید کند...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواهر کوچکم از من پرسید
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرتزده گفت:
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو می داد.
آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم:
بعدها وقتی بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد؟

حمید مصدق
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



خاطراتی می شود،
هرچند تلخ!
این شبای بی تو بودن...
 

مریم1991

عضو جدید
تو مرا خواهی دید...
من ستیزم همه عمر
من گریزم همه شوق
من شتابم همه شور است و امید.
من اگر قطره شوم در دل خاک
من اگر سبزه شوم بر سر کوه
یا چو خورشید نشینم پس ابر
تو مرا خواهی دید
عطر رخسار تو را می بویم...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا