یلدا هم تموم شد یلدایی بدون تو!
امسال یلدا اومد و الان یه یه ساعت و ده دقیقه اس که تموم شده و وارد فردا شدیم
نمیدونم این خانوم هرو وقتی اوردن پشت میکرفتن گفتن بگو "تلفن مشترک مورد نظر خاموش است" همه لعن و نفرین ما رو به جون خرید یا نه!
تلفن خونت سوخت اینقدر بیجواب موندیم نا مروت!
امسال هم همون جای همیشگی سر اون کوهی که هر پنجشنبه قرار میذاشتیم ازش بریم بالا جمع شدیم مثل هرسال حلوا و پشمک و هندونه و شکلات و بساط نهار و عصرونه ..... توی توچال
همه بودن و اماده الا تو
یادته پارسال وقتی این راه رو بالا میرفتیم یه بند جوک گفتی شعر خوندیم
ای خدا ما چرا اینقدر بدبختیم اخه چرا وقتی یه چیزی و با هزار منت میدی زودی ازمون میگیری؟!
امروز یه هفته و 1 روز ازت خبر ندارم و نداریم حتی نزدیک ترین کس هاتم ازت خبر ندارن
اومدم سایت شاید به رگ غیرتت برخورده باشه و بخوای امشب و به دوستات تبریک بگی اما نه......غدّ تر از این حرفایی که پاتو بزاری باشگاه وقتی یه تصمیمی بگیری مو لادرزش نمیره!
امروز چه قدر جات خالی بود امروز جزء مذخرفترین روزای زندگیم بود تا حالا اینقدر دلم برات تنگ نشده بود
86.9.30 ونک ساعت 6:00
هنوز افتاب هم خواب بود هوا بارونی بود یادته چقدر گفتم نریم و نریم گفتی وعده هر ساله اس .انگار ایه نازل شده بود باید بریم کوه از شانس تو اونروز هوا هم خوب شد
بعد کلی خوش و بش و مانور و لایی کشی 7 و خورده رسیدیم توچال
کوله هامون و کول کردیم ده برو .یکم بدو بدو کردیم اواز خوندیم تا برسیم ایستگاه اول
بساط صبحونه رو زدیم تو رگ و چنان......... ای ایران ای مرز پر گهر..... میخوندیم که انگار خودمون یه پا گروه کُریم تا ایستگاه بعد راهی نبود ولی واسه منه پیره مرد یه عمر گذشت از پا افتادم
ستاد روحیه دهی به پیره مردا کارش رو خوب بلد بود یکی با گیتارش یکی با صدای مخملی اش و تو با ویالنت!!!
زدین و زدین تا رسیدیم ایستگاه بعد .بساط نهار و جنگولک بازیا از سر .......
چقدر خندیدیم چقدر خاطره چقدر خوردیم و گوشت تو بازو هامون چپوندیم
حمید شرط و باخت و به اصرار تو بازم یه ایستگاه رفتیم بالا تر ولی دیگه نایی نمونده بود همونجا تا عصر اتراق کردیم به یاد یاران از دست رفته به یاد اونایی که بینمون نبودن فال گرفتیم و حافظ خوندیم .هی سر به سر هم میزاشتیم که کی کی زن میگیره کی کی شوهر میکنه کی با کی.......بازی کردیم یادته مسابقه پرتاب کتونی ........
وقتی برمیگشتیم خونه یادته به هممون یه کادو دادی یه کره ,یه کره شیشیه ای ,7 تا کره شیشه ای ,گفتی ما حلقه های زنجیریم. خودت پارش کردی .برای اولین بار شعار دادی!!
87.9.30 ساعت 6:00
هنوز هیچ کسی نیومده جز من !توی ماشین زیر لب ایه الکرسی میخونم که مبایلت جواب بده اما.....
تا 6:30 همه میان. 4 تا ماشین ,ونک,همه چشم انتظار تو
راه می افتیم جای همیشگی ولی جز سلام وعلیک خشک و خالی اول صبحی هیچ حرفی رد و بدل نمیشه صورت های خواب الود ساز های کوک نشده سر و وضع خسته!!!
همون اول راه سراشیبی تصمیم گرفتیم دیگه این کوه و بالا نریم تا تو برگردی
تا شب گشتیم و ولی بی هدف به حلوای دست نخورده به پاکت پشمک باز نشده به هندونه بریده نشده به بساط نهار فاسد شده به میوه های له شده نگاه میکنم
دلمون واست شور میزنه برگرد.
امروز همه به یاد تو بغض کردیم ولی کسی جرات نکرد داد بزنه که
چرا نبودی !!!!!!!!!!!