دست‌نوشته‌ها

aryana.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ه کدامین کتاب مقدس دنیا سوگند بخورم؟که از یاد عاشقان واقعی ات نخواهی رفت؛حتی اگر تو را...به آخرین صفحات تاریخ تبعید کرده باشند!!!
 

aryana.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
از عقیده ات با تمام وجود دفاع کن.چرا که سکوت،سر آغاز کار برای ویرانی توست!
 

samineh.s

عضو جدید
مدت زیادی که موضوعی ذهنم رو مشغول کرده.
اینکه اون دنیا کدوممون رو بیشتر مجازات میکنن؟
من که عشقم رو پنهون کردم؟
یا تو که نفرتت رو فریاد زدی؟
 

راضیه (ت)

عضو جدید
میدانم دیگر دوستت ندارم ولی نمیدانم چرا هر بار که به یادت می افتم بی اختیار اشک میریزم.....

شاید دوستت دارم و دارم تظاهر میکنم که دوستت ندارم و شاید دوستت ندارم و میخواهم تظاهر کنم که دوستت داشته ام.....
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من مینوسم و تو نمی خوانی

نوشتن های کهنه چه به دردم می آید وقتی نمی خونی؟!!
دلگیرم
از هر چه بودم و هستم
دلگیرم که دیر شناختمتت
آدم تا میاد خودشو بشناسه یه عمر طول میکشه و بعدشم تا میاد کسی دیگر رو بشناسه خودشو از یاد میبره
گاهی اوقات فکر میکنم این همه سال نمیدونم ذهنم و روحم و درگیر کدوم شناخت کردم
هراس دارم

از این می ترسم یه روزی بمیرم و اونی رو که باید واقعا می شناختم نشناسم
تلخه تلخخخخخخه
که هنوز ندونی آیا واقعا کاملا شناختیش یا نه ؟!!!

آدم اگه بخواد خدا رو بشناسه اول باید خودشو درست بشناسه اما من .......
افسوس ......
 

bahram_first007

عضو جدید
تو هم درگیر تشویشی

مث حالی که من دارم

برای دیدنت امشب ..... تمام ساااااال بیدارم
 

samineh.s

عضو جدید
اینجا که نوشتم،چیزی از دنیا کم نکردم،قطعا چیزی بهش اضافه هم نکردم.
اینجا از آدم هایی نوشتم که درموردشون با کسی حرف نزدم،از خود آدم ها هم که نمیشه با خودشون حرف زد.
خانم گلابتون عزیز هر نوشته ی درب و داغونی که ما اینجا نوشتیم خوند و تشکر کرد.
این تشکر که جبران اونا نمیشه،ولی تشکر.
خسته نباشید خانم مدیر.
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانی...
از تو گفتن سر به ابتذال نوشتن فرو نمی آورد
هر روز که به انجام می رسد
با تو بال می گیرم
تا نهانی که بر آن نهایتی نیست
شریک لحظه های گنگ شیرینم
امشب
ماه شاهد تاب و تب خواهشهاست
و فراخ شب ناظر بر دل تنگ من
برای تو
و دلخوشم به
عطر خوش شراکت
هر روز که می گذرد بیشتر مشامم را می نوازد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پایکوبی های دلم در عصر جمعه های دلگیر و یه زن

در کوچه های تنگ، و یک دریچه رو به سوی خواستن

و من در انتهای یک رویا

و خدایی که در این نزدیکیست ،

روزی ، ساعتی ، لحظه ایی پر خواهم کشید تا خورشید..... تا رهایی ......:w21:
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تقدیم به کسی که هنوز نبودنشو باور ندارم

=============

چگونه از درون سوخته ام بر آرم ، آه دردی که وجودم را می سوزاند ...
چگونه اشک های پنهان پشت پلک هایم دانه دانه ؛قطره قطره باید چکه کنند بر گونه هایم تا دردم التیام یابد ...

اشک ها و آهی که بازتاب اندوهی است همیشگی ..

این روزها ؛ بهشتی ترین روزهای خدا در اردیبهشت برایم دردآورترین روزهای زندگی شد !

چقدر عبور از این روزها برایم رنج آور و سوزان است ...

هر چه بیشتر و بیشتر به آن روز ، نزدیک می شوم بیشتر نفس کم می آورم برای زندگی و سایه ی سیاه تنهایی بیشتر به سمت آسمان زندگی ام هجوم می آورد ...

باور نمی کنم ! 8 روز گذشت . بی رفیقی سپری شد ...

از پرواز د.ست گذشت ...8روز گذشت از پر کشیدن ِ آرام و بی صدایش از کنارم تا آسمان ..

و چه تلخ گذشت ...



امیر ؛ هر روز و هر شب صدایت را در ذهنم مرور می کنم تا یادم برود که در کنارم نیستی ...

یادت در قلب و روح و خاطرم زنده است ، هر ثانیه و هر لحظه . تا با شوق حس کنم بودنت را ؛ نه با اشک سپری کنم جای خالی و نبودنت را ...



برای رفع خستگی هایم ، شانه هایت را ؛ برای فرار از دلتنگی هایم نگاه همیشه مهربان و آرامت را کم دارم ... وقت شادی هنوز هم چشم هایم جای خالی ات را دور می زند که شاید باشی ، شاید خواب باشد نبودنت ، مثل همه ی کابوسهایم ! شاید باشی تا با عشق قسمت کنم با تو تمام لحظه های نابم را ...

کاش میشد پلی ساخت و رسید به تو ... برای آرامش دل پر اضطرابم !



پر کشیدی و رفتی ... نگفتی که من زیستن را بی تو چگونه تجربه کنم ؟! مگر نمی دانستی که آنقدر وابسته ات هستم که مرگ من با رفتن تو هم زمان شد ! هنوز هم هر شب اشک های دربدر روی گونه هایم تو را فریاد می زنند ...



رفیق ای آرامش ات همیشه عبادت .. ای نگاهت برایم تجلی یک تکیه گاه همیشه امن و بی واهمه ! در خاطرم زنده هستی و خواهی بود. می سوزم و می سازم با جای خالی ات .. و امید به پیوستن به تو شاید مرهمی بر تمام زخم های روح من ...



روحت شاد و آرام مهربان امیر ... و جایت تا ابد خالی ...




 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
خدایا یه سال دیگه هم گذشت
یه سال با همه اتفاقای خوش و ناخوشش
نمیگم بد چون تو کار و حکمت تو بدی وجود نداره
کمکم کردی کاریو شروع کنم و تا نیمش بتونم پیش برم به امید اینکه سال دیگه اگه عمری باقی بود بتونم تا آخرش برم
بعد چند سال این بلاتکلیفیمو تموم کردی و اون چیزیو که سالها منتظرش بودم رو بدونم و ببینم
گرچه که عکس اونی شد که من میخواستم ولی شکایتی ندارم چون به حکمت و مصلحتت یقین دارم
به دلم انداختی واسه آیندم قدمی بردارم و همه امکاناتشو واسم مهیا کردی نذار شرمندت بشم
خیلی کارا واسم کردی درک و فهمشو بهم بده تا بتونم ببینم و حکمتتو بفهمم
خدایا ممنونتم واسه همه چی:gol:
 

faryad beseda

عضو جدید
من در ميان تاريكي وسياهي غوطه ورم
تاريكي اي كه حتي نمي شود قدم از قدم برداشت،دراينجا
ديگر خبري از كرم شبتاب كه در كنار بركه خودنمايي ميكرد نبود.و...
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا

اگه تا حالا هر مشکلی واسم پیش اومده فقط توکلم به تو بوده

هیچ وقت تنهام نذاشتی و هرچی ازت خواستم بهم دادی و دیگه ازت چیزی نمی خوام

هرچه پیش آید خوش آید
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دلتنگ‌تر! ـ
فقط می‌دانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفته‌ای
بی آنکه نباشی. ـ
چقدر دنيا نا امن شده! ـ
بگذار دست‌هات را
پنهان کنم توی جيب‌هام
بگذار قشنگی‌ات را قورت بدهم
دنيا ناامن شده
"قشنگ من"! ـ
همه‌ی داشته‌هام
شده نداشتن دست‌هات
همه‌ی من
يعنی نبودن تو
می‌دانی همه‌ی نفس‌هام
منتظر تو بودن يعنی چی؟
می‌دانی؟
خيال دست‌هات
تنم را
از من گرفته است
گفته بودم؟
نگذار گمت کنم! ـ
با منطق رويا
در آغوش من خفته‌ای
می‌بينم که خفته‌ای
خدا می‌آيد و می‌گويد: ـ
داری چکار می‌کنی؟
بهش می‌خندم و می‌گويم: ـ
ديدی باز نفهميدی که ما دو نفريم؟

دست‌هات مال من؟
با دست‌های من بنويس
با دست‌های من غذا بخور
با دست‌های من موهات را مرتب کن
با دست‌های من به زندگی فرمان بده
فقط دست‌هات را
از تنم بر ندار! ـ
می‌شود وقتی از کنارم می‌گذری
موهام را بهم بريزی
بعد مرتب‌شان کنی؟
... ـ
تو نباشی
آنقدر گريه می‌کنم
که خدا دنبالت بگردد و دعوات کند
بعد خودم براش زبان در می‌آورم. ـ
مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌آميزی
هيچ چيز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه. ـ
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشی. ـ
نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دلتنگ‌تر! ـ
فقط می‌دانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفته‌ای
بی آنکه نباشی. ـ
اصلاً می‌آیی خورشید را
پس بفرستم برای خدا
و تو ببينی که حضورت کافی‌ست؟
دست‌هات! ـ
دست‌هات را از من نگير. ـ
وقتی شيفته در روياهام
دنبال تو می‌گردم
چيزی ته دلم زير و زبر می‌شود
سرم را توی بغلم می‌گيرم
حيف که نيستی
حيف که برای من
شمع هم نمی‌توانی روشن کنی!
چشمانم را می بندم.تو پیشم نیستی.چشمانم را می بندم...!!!

549998_3446112112739_1268734726_3405061_905107263_n.jpg


 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آقاجون...این اولین عید بود که جای خالی تورو کنار سفره هفت سین با اشکهامون پر کردیم...
این سردترین نوروزی بود که توی همه عمرم سپری کردم.
جای خالیت سینه سوزه...نمیدونم چطوری باید این بغض دردناک رو تحمل کنم.
خیلی سخت و سنگینه....بخدا....دلم گرفته...
:cry:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقاجون...این اولین عید بود که جای خالی تورو کنار سفره هفت سین با اشکهامون پر کردیم...
این سردترین نوروزی بود که توی همه عمرم سپری کردم.
جای خالیت سینه سوزه...نمیدونم چطوری باید این بغض دردناک رو تحمل کنم.
خیلی سخت و سنگینه....بخدا....دلم گرفته...
:cry:

منم دقیقا همین حالو داشتم از شدت ناراحتی حتی پای سفره هفت سین ننشستم

ای داد من
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
یک صفحه سکوت
به نام خدای اول صفحه را می نویسم، تاریخ را هم می نویسم و بعد یک صفحه را به نشانه ی سکوت عمیق امروزم خالی میگذارم و رد می شوم.
اینطور بهتر است. بگذار هر وقت برگشتم به امروز همین سکوتم مرا به سکوت بیندازد. بگذار هیچ نوشته ای را نخوانم که یادم بیندازد چه بر دلم گذشت.
یک صفحه سکوت فقط به خاطر اینکه برای همیشه در دلم نماند.
پ.ن: هنوز یک صفحه سکوتم تمام نشده که سرم درد می گیرد. عجیب است که یادم شده بود وقتی همه چیز را در سکوتم حبس می کنم درون سرم چه دردی به پا می کنند.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم از سوز دل از رفیق نارفیق
کاش میشد زودتر شناختش،آه ای دریغ
اونایی که حرف از رفاقت می زنن
وقت عمل که میشه دم ازصداقت میزنن
اونایی که بود ونبودشون اصلا مهم نیس
چرا فکر میکنن وجودشون ضروریس؟
دروغ گفتی دروغ میگی،نمی خوام
این دوستی خاله خرسه رو باهام
برو برو که دوری تو واسم عزیزه
آره!برو پشت سرم بگو مریضه
نمی دونستم قضیه آخرش اینه
برو اسمونی باش پای ما رو زمینه
برو بگو فقط دم از رفاقت میزنه
می دونم حسود حرف از رو حسادت میزنه
طعم تلخ حرفای تو رو هرگز یادم نمیره
برو گمشو زندگیم بی تو شیرینه
آره تو اون آدم خوبه منم آدم بده
حرف زیادی نزن از حرفات حالم بده
اونقدر حالم بده می خوام آتیش بکشم دنیا رو
دوست دارم بمیرم نبینم اینجور دوستا رو
طعم تلخ حرفام تصویر حرفای تو بود
و دیگر هیچ نگویم جز سکوت
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم از سوز دل از رفیق نارفیق
کاش میشد زودتر شناختش،آه ای دریغ
اونایی که حرف از رفاقت می زنن
وقت عمل که میشه دم ازصداقت میزنن
اونایی که بود ونبودشون اصلا مهم نیس
چرا فکر میکنن وجودشون ضروریس؟
دروغ گفتی دروغ میگی،نمی خوام
این دوستی خاله خرسه رو باهام
برو برو که دوری تو واسم عزیزه
آره!برو پشت سرم بگو مریضه
نمی دونستم قضیه آخرش اینه
برو اسمونی باش پای ما رو زمینه
برو بگو فقط دم از رفاقت میزنه
می دونم حسود حرف از رو حسادت میزنه
طعم تلخ حرفای تو رو هرگز یادم نمیره
برو گمشو زندگیم بی تو شیرینه
آره تو اون آدم خوبه منم آدم بده
حرف زیادی نزن از حرفات حالم بده
اونقدر حالم بده می خوام آتیش بکشم دنیا رو
دوست دارم بمیرم نبینم اینجور دوستا رو
طعم تلخ حرفام تصویر حرفای تو بود
و دیگر هیچ نگویم جز سکوت


رو راست
خوب
نبود
 
بالا