دست‌نوشته‌ها

ali.mehrkish

عضو جدید
یه 1ماهی هست که هر وقت از خونه میام نت صفحه ی اینترنت رو که باز میکنم و صفحات ذخیره شدم رو نگاه میکنم پاسخ به تاپیک دست نوشته هام بازه و من چیزی ننوشتم.
دلم نمی خواد بنویسم
دلم میخوادا اما...
خیلی خستم
نمی خوام فکر کنم
اما..
...
..
.
یا لطیف.
 

nimaparham

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه وقتهایی به جایی میرسی که هرچی فریاد میزنی میبینی صدایی از گلوت در نمیاد. هرچی گریه میکنی میبینی اشکی از چشمهات جاری نمیشه. تنها کاری که میتونی بکنی نشستن و نگاه کردنه. دلم لک زده واسه گریه کردن. گریه کردن میتونه بهم آرامش بده ولی نمیدونم چرا دیگه اشکهام هم منو رها کردن. انگار قرار نیست توی این دنیای بزرگت کسی تا آخر خط باهام بمونه
ولی راستش هر آدمی يه ظرفيتی داره...وقتی از حدش بگذره ديگه محبت كردنم بی معنی ميشه
وقتی خودت ندونی این احساس لامصب چیه که هر روز که می گذره بیشتر اذیتت می کنه . وقتی خودت ندونی و ندونی چه طوری این طوری شد .
وقتی اولش کاره ای نباشی و اتفاقی افتاده باشی تو جریان و آخرش خودت ، خود خودت کار و خراب کرده باشی ..
وقتی کسی دردت و نفهمه ..
وقتی نخوای کسی بفهمه ولی به شدت نیاز داری که کسی بفهمه و باهات حرف بزنه ..
وقتی بخواد بی تفاوت باشه ..
وقتی بخوای بی تفاوت باشی ..
وقتی دل یه چیزی بگه عقل یه چیز دیگه ولی زندگی دست رد و مهر قرمز بزنه رو عقل و دل ..
وقتی بخوای گریه کنی نشه ..
وقتی بخوای داد بزنی نشه ..
وقتی بخوای سکوت کنی اما اونم نشه ...
وقتی رفتار ، عقل ، احساس همه با هم تناقض داشته باشند ..
وقتی از یه فرض کاملا" درست برسی به یه حکم نیمه غلط ..
وقتی دلت تنگ باشه و دلش سنگ ..
وقتی دلش تنگ باشه و دلم سنگ ..
وقتی دلگیر باشی .
وقتی دلگیرت کرده باشه ..
وقتی بخوای فراموش کنی و بخواد فراموش کنه ..
 

solar flare

مدیر بازنشسته
من در دام گذشته گرفتار شده ام
یه محکوم به گناه دیگران
ارابه زمان بی رحمانه داره پیش میره مثل همیشه از وقتی چشم باز کردم همینطور تند میرفت
یه دفعه چشم باز کردم دیدم آثار کهولت داره در من ظاهر میشه و من از نظر همه یه محکومم
به چه جرمی؟؟؟؟؟؟؟
به جرم اشتباهات دیگران!!!!!!!!!!!!!!
مگه میشه؟
آره دارم میبینم شده در مورد من شده
حتی بیش از حد تصور
گاهی وقتا حس میکنم خیلی بدبختم
اونقدر که دوس دارم دنیا آوار بشه من بمونم زیر اون آوار چشمم دنیا و این آدما رو نبینه
چه قدر آدم نجس تو دنیا هست
حتی نمیشه از کنارشون رد شد
حتی نمیشه باهاشون حرف زد
یه وقت اگه بخوای کوچکترین ارتباط برقرار کنی یه دفعه میبینی تو هم شدی یکی مثل همه اونایی که دوروبرتو گرفتن
واسه همینه که دلم میخواد میمردم و این ادما رو دو رو برم نمیدیدم
 

lady_sh

عضو جدید
گره

گره

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]می گفت : دوره دارم،دوره ی دل گرفتگی!
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلم گرفته و گره ی باز شدنش کور کور است... یک دفعه می گیره...[/FONT]




خواستم بگویم:

فقط به چیزهای خوب

فکر کن

مثل من که
فقط به تو ...
:
:
:
همین! مال هیچکس نیست!
[/FONT]
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها اشتباه می کنند اما گاهی تاوان این اشتباه سنگینه ..
شاید حس میکنم ..ش اید دارم به خودم هم دروغ می گویم ...که از یادم رفته ای !!

اما یک چیز را می دانم از همان یک سال و اندی پیش هنوز هم در خاطرم هستی ...
اما دلم میخواهد یادم برود ... لجم میگیرد وقتی فکر میکنم تو راحت فراموش کردی ...

امروز خیلی عصبانی بودم .... بی خودی ...
دوست داشتم گریه کنم نمتونستم .... اخه همه بودن ...
دوست داشتم فریاد بزنم ....
دوست ندارم با هیچ کس حرف بزنم ....
اما تنهایی را دوست دارم ...

خیلی حرفا رو دلم مونده ...


فقط میدونم که خیلی خستم .. خیلی ...
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید امشب بروم ...
باید امشب چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد .. بردارم

و بروم سوی آن دورها ..
که کسی نیست ...
صدا نیست ..
مثل اینجا تنهاییت کاذب نیست ...
تنهای تنها باشی اما در اوج جمع .....

جاییی بروم که تنهای تنها باشم در ظاهر و در باطن ...!!
 

دزيره

عضو جدید
باید امشب بروم ...
باید امشب چمدانی را که به اندازه تنهایی من جا دارد .. بردارم
و بروم سوی آن دورها ..
که کسی نیست ...
صدا نیست ..
مثل اینجا تنهاییت کاذب نیست ...
تنهای تنها باشی اما در اوج جمع .....

جاییی بروم که تنهای تنها باشم در ظاهر و در باطن ...!!
ببخشيد اين نوشته برام خيلي آشنا ست
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب در چشمان تو جوانه می زند سپیده دم ..
و روشنی اغاز می شود بی انتها ..
برایم بیش از یک بودن جلوه می کنی ..انگاه که بی بهانه لبخند می زنی ..
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز

ای پرنده ی پروازکنان در ژرفای آبی بیکران
ای پرستوی تاراج باغ دیده...که نه شوق پرواز به دلش مانده و نه طاقت ماندن...
ای کاش افسانه گوی ناودان ضربان قلب حوض را تند نمی کرد و صدای پچ پچ ماهی ها شنیده نمی شد...
...
ای پرستو!زمزمه کن،شهر در اشغال سکوت است....

در طوفان گلبرگ های گل سرخ گریختند...اما به کجا؟!
دل بلبل شکست و باغ پر شد از تکه های شکسته که بوی گل می داد...
عبور نسیم برگ گل را لرزاند....طوفان گذشت...
پرستوی مهاجر به همسفرش گفت:باد را ببین....با این همه آرزوی بر باد رفته کوله بارش چه سنگین است...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خودمم نمیدونم چی گفتم....
زمان چهارشنبه 12 اسفند ساعت 4 -کلاس مباحث ویژه
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایا ؟

اتاقی با سقفی به ارتفاع یک متر ..

و طول و عرض دو متر در یک ونیم متر ...

وقتی تمام دنیای ادم به این اتاق محدود می شود ایا او هنوز زنده است ؟
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها باز دلم می‌گیرد، دلم هوای نوشتن دارد، دستایی که در دستم نیستن، صداهایی که اطرافم بال می‌زنند دلم تنگ است، خانه‌ام سرد ....
دلم هوای با تو بودن دارد ....
غرق زیبایی‌های تو بودن .... لبخندی که بر لب می‌نشیند
چقدر دلم تنگ است، چقدر دلم تنگ است
خانه‌ام سرد، گرمای وجودم را می‌خواهم،‌مهربانم را ...
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمع و خورشید


شمع بود هر چند کوچک اما اورا بس
تا از نهابت تاریکی دریچه ای به نور بگشاید و دیدن را لمس کند
برای حرکتی دوباره به سوی یک عبور ...
و دیگر بار خورشید بود اما به اندازه ندیدن چشمانش بسته
و در جستجویی سایه ای برای اندک دیدنی ...



ع 88/12/25
 
آخرین ویرایش:

رهگذر*

کاربر بیش فعال
زندگی سخت ساده بود : من به همه آنچه می خواستم نمی رسیدم ، اما گاه باور آن، چنان در نظرم دشوار می نمود که آرزو می کردم ای کاش نبودم
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
بین خواب و بیداری



وقتی فراموش شدن خود را تماشا می کردم
ارام خواب رقتم یادم نیست کی بیدار شدم اما یادم هست که از ترس بیدار شدن پلک روی هم نگذاشتم
هذیان می گفتم ..تب کرده بودم ... و گاه بیداری خسته تر و خواب الوده تر...
برزخی است سر در گم بودن میان خواب و بیداری




ع 25/12/ 88
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم از...


ترسم از گنگ شدن است هنگامی که واژه ای نمیابم برای گفتن انچه رنجم می دهد...
و درد انچنان در وجودم ریشه می زند که به جایم تصمیم می گرد و حتی حرف می زند.
انگاه هیچ کس حرفم را نمی شنود و این بیشتر درد اور است



ع 88/12/25
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز

عشق



تندیس زیبای زنی را افرید که پیش از ان واژه واژه ترسیم کرده بود .
هردو یکسان لبخند می زدند زنده و باشکوه...
یکی بر قطعه سنگی بی روح ، دیگری بر سفیدی سرد کاغذ



ع 88/12/25

 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمع و خورشید


شمع بود هر چند کوچک اما اورا بس
تا از نهابت تاریکی دریچه ای به نور بگشاید و دیدن را لمس کند
برای حرکتی دوباره به سوی یک عبور ...
و دیگر بار خورشید بود اما به اندازه ندیدن چشمانش بسته
و در جستجویی سایه ای برای اندک دیدنی ...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایش بیامرزد

خدایش بیامرزد

همش دو روز بود که روی تخت دراز کشیده بود، شاید یک روز بیشتر !​
معزش ایراد پیدا کرده بود، بهتر بگویم، سکته ؟! بیمارستان روی تختی، بدنبال خاطراتی از این مرد می‌گردم، هرگز فکر نمی‌کردم رفتنش، بهتر بگویم، مردنش حال و هوای خانه را عوض کند، آخر هیچ خاطره‌ای با او نداشتم​
هرچه جستجو می‌کنم، خاطراتی، خاطره‌ای تنها، از او در ذهنم نیست، فقط چندی پیش، با خانواده و نوه‌هایش به خانه‌مان آمدند ...​
همین، تنها چند لحظه‌ای به یادش می‌آورم ....​
روحش شاد​
پ.ن: گاه فکر می‌کنم چرا کسانی می‌شناسیمشون و به هر حال خویشاوندان آدمی هستن، خاطره‌ای از خود بجای نمی‌زارند ؟ چرا ؟​
 

pink lotus

عضو جدید
سلام دوستان عزیز!:gol:
این تایپیک و خیلی اتفاقی پیدا کردم از اون مواردیه که همه باهاش یه جورایی مرتبطند.

خودم از لحاظ روحی زیاد رو به راه نیستم ولی ترجیح میدم اولین نوشتم زیاد آلوده به غم نباشه.:cry:
گاهی اوقات
صدای تو را که می شنوم...
همه من هایم مهربان می شوند.
می دانم!
می دانم!من به پراکندگی حرف ها و خود هایم آگاه ترم
هی از تقلید و خروج از حدود شعر و ...
چه می دانم مرا نترسان
حرف تو که به میان می آید به حرف های دیگران
به حرف های همین کودکان گلخانه دیروز ناشنوا می شوم
تو باشی به هر چه متهمم کنند خیالی نیست.:w04:
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز


آسمان آبی ست...
زمین سبز است...
و شاپرکی رنگین در فضای سرد دنیا پرواز می کند؛می رقصد؛آواز می خواند...

دوباره رنگین کمان
دویاره باران
و باز آفتاب
متولد می شوند...

دوباره در سینه ی قناری ترانه ی رنگین آغاز زنده می شود
و
در چشمانش امیدِ به آینده موج می زند...

انفجار خوشه ی بنفش یاس رزاقی بر سر دیوارِ بهار مباااارک...


-----------------------------------------------------------------------------
پ ن:توی این روزایی که از بهار اسمش هست و کمتر میشه شکوفه های صورتی رو روی درختا دید...نمیدونم این جمله هایی که نوشتم چقدر واقعی هستند...

آسمان صاف بود و ماهی می پنداشت دریاست و می پرید...
 

leila bagheri

عضو جدید
همیشه از آن چند دقیقه ی آخر می ترسم
از آن یکی دو تا اس ام اس آخر
از آن چند خط ِ آخر ِ چت
از آن حرف های خورده ی آخرین دیدار
از آن نگاه ِ آخر
من همیشه ازین کمی مانده به آخر ها می ترسم ..
اصلا کاش
همیشه
همه چیز
قبل از آن چند دقیقه ی آخر منفجر می شد
نابود می شد
از بین می رفت
من همیشه از آن چند دقیقه ی آخر ِ لعنتی می ترسم
که تمام ِ حرف ها و حس ها و تلخی ها انگار تلنبار می شوند و یکهو خراب می شوند روی سر ِ آدم!
 

moya_memar

عضو جدید
تو نمی خواهی که بدانی،تو نمی دانی.
واسه من همین دیروز بود....... ،چه زود بهت عادت کردم ،چقدر زود بهت تکیه کردم.
چقدر زود فهمیدم که بی تو هیچم که بهت نیاز دارم حتی تو لحظه ی مرگ،چقد خوب بود وقتی قلبم درد می گرفت،نفسام به شماره می افتاد،درد رو تو تمام وجودم حس می کردم اما تو همچنان صبور پیشم بودی،چه لذتی داشت اون لحظه که سعی می کردی آرومم کنی،شاید خوشحالی من از عمل نا موفقم به خاطر این بود که هنوزم می تونستم به بهونه قلبم حضور گرمت رو احساس کنم،چه زود تموم شد،چه زود دیر شد،چه زود مجبور شدیم که با هم بودن رو تو رویاهامون ببینیم.دوام بیار تو می تونی،به خاطر خودت،به خاطر من.......
کاش می دونستی اگه ازت خبر نمی گیرم اگه ازت دور می شم بخاطر عشقیه که بت دارم.می دونم که این رو هیچ وقت نخواهی خواند اما بدون....مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهار است ؟ واقعن بهار می‌آید ؟ پس رنگت کو، شادیت کو ؟
دلم را به چه خوش کرده‌ام ؟ دعاهای لحظه‌ی تحویل سال نو ؟
خدایا، به من گوشه چشمی نگاه کن، التماس می‌کنم، دستم رو بگیر
نزار بغضم بشکنه،‌بزار روزی بشه که بخندم، روزی باشه که عید هم برام رویایی باشه،‌شاد باشه ....

------
خدایا شکرت، مقداد زنگ زد، هرچند الان نمی‌تونم پیشش باشم، ولی خوب بازم شاد شدم
خدا کنه بکوبن بیان اینجا ...

خدایا، خودت کمکم کن، می‌دونی جز تو امیدی ندارم، توکل کردم به خودت
 
بالا