دست‌نوشته‌ها

gni_nari

عضو جدید
فکر کنم برای اولین بار تو عمرم ، از دیگران می خوام برام دعا کنن،
میگن هر چیزی یک حکمتی داره و کارای خدا بی حکمت نیست ....
شاید حکمتش همینه که قدرت دعای خیر دیگران رو درک کنم ... شاید هم نه ...
واقعا به دعاتون نیاز دارم ...........دعام کنین ...
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از حامی بودن
از عمری تکیه گاه بودن
برای خانوادم
برای دوستانم
برای تو ...
خسته ام

کاش میشد
حالا که تکیه گاه نیستید
حداقل
بگذارید
برای خودم باشم
تنها
بی تکیه گاه

مثل همیشه...
/

P.S : Im fine ...Im just not Happy
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در زمانه ای که ادمیان در دلواپسی،نگرانی،تردید،خستگی و غم زندگی میکنند تنها کافیست به تک تک اتفاقات دنیایمان لبخند بزنیم
بچای دیدن ثروت،شهرت و مقامشان تنها به قلب مهربان و پر عاطفه ادمیان رجوع کنیم
ادمیان سنگی را هم دوست بداریم انها روزی میخندیدند اشک میریختند و حرف میزدند ولی اتفاقات زندگیشان انها را سنگی کرده تنها کافیست بهشان مهر و عاطفه تقدیم کنیم تا دوباره قلبشان را نرم کنیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی بهتره حرفهاتون راحت بزنید رک و راست
دروغ تنها باعث بی اعتمادی میشه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لبخند میزنم
روی ایستگاه مینشینم
و منتظر
امدن اتوبوسی میشوم
که مرا
به تو میرساند
و ارام در اغوش میفشارم
تنها
یادگاریت را
و با چنان ذوقی منتظر میشوم
تا در لحظه دیدار
بتوانم
دستانت را بگیرم و
محکم بغلت کنم
و ارام بگوییم
بالاخره امدم
کنارت
منتظرم بودی و من نیز
منتظر همین لحظه بودم
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه شیرینِ خسرو ام
نه لیلیِ مجنون
حتی فرهادِ شیرین هم نیستم
ولی به همان اندازه سهم دلم را می خواهم...
انتخاب با توست
فرهادی شوی که سهمش شهرت بیستون باشد
یا
لیلی وار در فراق مجنون جان بسپاری
یا
مثل خسرو به شیرینت برسی...

انتخاب با توست!
smart student
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زمانه
یادم داده که
هر انتخابی کنم
هر حرف و عملی انجام بدهم
روزی میرسد
که باید جوابش را در
همین دنیا بدهم
حواسمان باشد
چگونه
عمل و رفتار میکنیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لبخند میزنم
به واژه هایی که
میتراود از قلمم
انگاه که
برای تو مینوازد
این قلم
هنوز فرانگرفتم
چگونه
دوستت بدارم
تا هر لحظه مرا دوست بداری
ولی تو را ساده و صادقانه دوست میدارم
میخواهی مرا
دوست بداری
ساده و صادقانه باشد
من
پیچیدگی بلد نیستم
حرفهای
پیچیده و دلفریب هم بلد نیستم
نگاهی شورانگیز و وسوسه کننده هم بلد نیستم
لحنم را هرگز طنازاه نمیکنم
ان هم بخاطر بدست اوردن دلی
من هر لحظه ترجیح میدهم خودم باشم
دیگر نمیخواهم
بشوم
عروسکی خیمه شبازی تا هر طور دوست دارید
مرا
حرکت بدهید
مهره شطرنج مات شده کسی نیستم
بلکه من مهره ملکه شطرنج زندگی پادشاهی هستم
که مرا
دوست میدارد
و مرا با هیچ ملکه در این دنیا
نه مقایسه میکند
نه حاضر میشود جایم را به کسی بدهد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم میخواهد
مرا
سخت در اغوش بگیری
انگاه
حتی
به خودم نیز
حسادت میکنم
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
حالم بهم می خورد از لاف های عاشقانه ات
دروغ هایت برای مانند ویار زن باردار است
دلم را با خاطر تلخ نگاهت می خوابانی و
خود در آغوش دیگری نفس میکشی
برایم از پرستش پاکیم سخن میرانی و
به دنبال محاسبه تناسب اندامم پی ماشین حساب میگردی
به من میگویی پاکیم باعث غرورت هست
پس چگونه است که
نخواهای عاشقانه ات در گوش هرزه ترین زنان شهر بیشتر از گوش من آشناست....
حالم به هم میخورد از لاف های عاشقانه ات​
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
روزهایم را به هم می بافم..
غم هایم را می سوزانم...
در آتش دوریت می سوزم...
هر کاری می کنم تا گرمایی که تو به خاطرش به آغوش او رفتی
را برایت بسازم...
برمیگردی؟؟؟؟
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
قدم زدن در سرمای برف را به جان میخرم
تا کنار آتش شومینه انجماد چشمان بی عشقت
مرا به مرگ خاموش نکشاند
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
در دیاری که مردمانش به خیانت و پستی
واژه ی جوانی را نام مینهند
دیگر از دل نوشتن چگونه میسر است؟
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
سوت سوز سرمای زمستان بی تو بودن
همنوا شده با زخم ساز زمین و زمانه ام...
تا کی با بنوازیم ساز را
نمیخواهی بیایی و بسرایی شعر با هم بودن را.....
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
دردهایم برایم کافیست
وقتی زخمه ی فریبت نمک برای زخم های کهنه ام
باشد
نمیخواهم مرهمت را
تو خود زهری....
پادزهرت را هم نمیخواهم
من از خداوندم....
محکم و استوار...
بر زمین کوبیدییم
کمرم را خم کردی
ولی من نشکستم
دوباره بلند می شوم و می ایستم
قوی تر از گذشته و استوارتر از روزهای با تو بودن
و آنگاه تو را میکشم...
نترس کفتار....
تو را در خود میکشم که نشانه ی ضعف و فریب و الودگی هستی
تو را در خود میکشم که اصالت را لگدمال میکنی و انسانیت را به لجن میکشی
نترس کفتار...
جسم و روح تو بی ارزش تر از آن است که سبب آلودگی دستانم شود...
دوباره برمیخیزم بلندتر از قبل...
و تو باید جای دیگری برای زندگی انگلی خود پیدا کنی​
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


پاییز
با تمام برگ ریزانش
با همه شاعرانه هایش...
با همه غمِ شیرینش
با تمام شورِ فرهادش
نفس نفس به خواب زمستانی اش نزدیک می شود
و تو هم چنان گرمتر از بهار در خاطرم ماندگاری...
smart student
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش یلدا بودم که برای یک دقیقه بیشتر بودنم، بیدار بمانی!
بهتر بگویمت...
کاش یلدا بودی که یک دقیقه فقط یک دقیقه بیشتر می ماندی!

عزیزکم یادت بماند
تو همیشه برایم ماندگاری
مثل عطر خوب یلدایی که کم از نوروز ندارد...
smart student


 

F iona

عضو جدید
زمستان که بیاید
از میان پرندگان
آن که می ماند
آن که نمی پرد
آن که با سایرین مهاجرت نمی کند
همان است که
رویای خود را فراموش کرده است

کاش می گفتی که نمی خواهی بمانی
آن وقت من هم به بال هایم می گفتم
آرام بمانند.
پروازی در کار نیست!
حال با این بال هایی که پرواز نمی دانند
چه باید کرد؟
کاش ...


واپسین روزهای پاییز 92


پ.ن:

گروهي پرنده مي آيند
گروهي پرنده مي روند و تنها
پرنده اي از کوچ مي ماند
که پرواز را نمي داند!

 

nafis...

مدیر بازنشسته
خدایا مرا ببخش به خاطر تمامی آن لحظاتی که گاهی فراموش میکنم تو با منی!
نه نه! گویا من اشتباه میکنم!تو همیشه و هر لحظه با منی
.
.
.

این منِ فراموشکارم که همیشه بدون توام
.
.
.
فریب خورده نفس، فریب خورده ی شیطانی که درون خانه دلم مدت ها لانه کرده!
.
.
.

خدایا این جملات را بارها و بارها شنیده ام و میدانم که بی تو هیچیم! با تو همه!
پس خدایا هیچ یک از بندگانِ خطاکارِ روسیاهت را تنها مگذار
.
.
.
:w05:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کمی نزدیک تر بیا
دیگر چشمان سو گذشته را ندارد
دستانم را محکمتر بگیر تازگیها بد میلرزد
مرا ارام ببوس که بوسه تو معجزه ایست برای من
کمی موهای سپیدم را نوازش کن
 
بالا