درهم

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هیچ وﻗﺖ ﺑﺎﺑﺖ عشقهاﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ

و ﺑﻌﺪﻫﺎﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رسیدید که

کوچکترین ارزشی ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ

,ذره ای ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ

ﺷﻤﺎ ﺁﻧﭽﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ

.را ﺑﺨﺸﯿﺪﯾﺪ

,ﻭ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯﻋﺸﻖ

,ﻋﺸﻖ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﺍﻧﺮﮊﯾﺴﺖ

,و ﺩﺭﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺧﻮﺍﻫﺪﺑﻮﺩ

ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﺮ ﺭﻧﺞِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ

,ﯾﮏ ﺻﯿﻘﻠﯽ ﺳﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﺡ

ﺑﺎ ﻫﺮ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ

ﺭﻭﺡ ﺯﻻﻝ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﺳﻬﻞ ﺗﺮ

ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ

,ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ می آﻣﻮﺯﯾﻢ

,ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ بی دﻟﯿﻞ

:ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ

.....ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ


 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عقل همیشه عشق را به کوری و دیوانگی محکوم ساخته و به آن نسبت های ناروایی داده، به این دلیل ساده که از درک آن عاجز بوده است.



 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هرگز، منتظر" فرداى خيالى" نباش. سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير. فراموش نکن "مقصد"، هميشه جايى در "انتهاى مسير" نيست! "مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم! چایت را بنوش! نگران فردا مباش، از گندم زار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها...... (نیما یوشیج)
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است،
نه به خاطر وجود آدمهای بد،
بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب.
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی برنامه های شعبده بازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم:

مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه،
نه آگاهشون!!!...
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرمرد نورانی دادم
در حقم دعا کرد و گفت
جوان دعا میکنم پیر شی اما هیچ وقت نوبتی نشی
سوال کردم حاجی نوبتی دیگه چیه ؟
گفت فردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کارهای عادی روزانت رو نداشتی
بین بچه هات به خاطر نگهداریت دعوا نشه که امروز نوبت من نیست و نوبت تو هست
از خداوند درخواست دارم که به تمامی ما انسانها عمر با عزت عطا کند
و هیچ کدوم ما هیچ وقت نوبتی و محتاج نشیم
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وصف عشق

وصف عشق

وصف عشق وقتی ۱۵ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم …صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی…

وقتی که ۲۰ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

وقتی که ۲۵ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه .

وقتی ۳۰ سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه

وقتی ۴۰ ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی ..

وقتی که ۵۰ سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی

وقتی ۶۰ سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی …

وقتی که ۷۰ ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که ۵۰ سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود ..

وقتی که ۸۰ سالت شد این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری ..

نتونستم چیزی بگم فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود چون تو هم گفتی که منو دوست داری
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
فیلسوف یونانی با این پرسش به سخنرانی خود خاتمه داد:
آیا كسی سؤالی دارد؟

"رابرت فولگام" نویسنده ای مشهور در بین حضار بود و پرسید:
"جناب آقای دكتر پاپادروس، "معنی زندگی چیست؟"

همه ی حضار خندیدند!
پاپادروس مردم را به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود
را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینه ی گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
"موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم. روزی در كنار جاده چند تکه آینه ی شکسته از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکه آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم. همین آینه ای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس به عنوان یک اسباب بازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف
كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمی رسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانی ترین نقاط دنیا را نورانی كنم به قدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانه ی من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدی زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم درمیآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم . بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه استعاره ای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم با
زندگی خود انجام دهم. بعدها دریافتم كه من، خود نور و یا منبع آن نیستم، بلکه نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم.
من تکه ای از آینه ای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن اطلاع چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط قلوب انسانها منعکس كنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم. شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. به طور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم. این معنی زندگی من است
بعد از پایان درس، آینه را به دقت دوباره بر دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن می تابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی بازوی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند.


به جایی که تاریک و ظلمانی است ؛ نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید.
به جایی که دروغ هست، راستی
و ...
معنی زندگی این است

گروه ترانه
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
... گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برای به دست آوردن یک دل ،
همانطور که هستی باش …!
صداقت موثرترین تیریست که به قلب هدف می نشیند
-----------
ذوق شعرم را ڪجا بردے؟؟
ڪہ بعد از رفتنت،
عشق و
شعرو
دفترو خودڪار
آرامم نڪرد!!...
------------
خاطرات
چه ویران می کنند
آرام ذهن ما را..
-----------

ﻫَﻤﯿﺸـِـــﮧ ﺁﺯ ﺁﻣَﺪﻥ "ﻥ" ﺑَﺮ ﺳﺮ "ﮐَﻠـــِـــــﻤﺂﺕ" ﻣﯽ ﺗَﺮﺳـــَــﻤـ.
ﻧَــ ﺩﺁﺷﺘـــَـﻦ ﺗُﻮ...
ﻧـَـ ﺑُﻮﺩَﻧـــ ﺗُﻮ...
ﻧــَ ﻣﺂﻧﺪَﻧــــ ﺗُﻮ...
ﮐﺂﺷـــ ﺁﯾــﻦ ﺑﺂﺭ ﺣﺪﺁﻗﻞ "ﺩﻝِ ﻭﺁﮊﻩ" ﺑﺮﺁﯾــَــﻤـ ﻣــﯽ ﺳُﻮﺧﺘـــــــــ
ﻭ ﺧَﺒــَﺮ ﻣﯿــــﺪﺁﺩ ﺁﺯ "ﻧـَـ ﺭﻓﺘــــﻦ" ﺗُﻮ..
----------
غم انگیزیِ یک زن را
پشت چشمانش
و در عمق لبخند تلخش
می توان فهمید
زن ها
گاهی حرف نمی زنند
فقط نگاه می کنند
و پشت نگاه سردشان
دنیا دنیا حرف است
------------------
بگو راه را گم کرده بودم
بگو ساعتم خواب مانده بود
اصلا بگو
به مترو ساعت هفت نرسیدم..
برای شتابی که نداشتی
بهانه ای جور کن
جهان
با دروغ تو
زیبا می شود...
-------------------
وقتی که می رفتی،
احیاناً
جانـم
به پیراهنت
گیر نکرده بود...؟!
------------------
برخیز! شعر ها همگی لنگ مانده اند
صبحت به خیر حضرت مضمون هر غزل...
--------------------
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می‌داشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من می‌آورد
می‌خواهم فراموش‌ات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاک نمی‌شود!
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی در خانه نیستی
زلزله
آتش
و حتی
بادی که به پنجره می کوبد
وحشت زده ام می کند
می ترسم
هیچ راه فراری
به آغوش تو نباشد...!






مگر تو
كجاي جهانم ايستادي
كه اينطور
تعادل زندگي ام را
!به هم زده اي ؟

 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست..
برلبش جام شرابی وسبویی در دست..
گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟
گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به اتش کرده؟
گفتاکه برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!
من می خورمو هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم..
من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دایما هشیاری..
عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...


صائب تبریزی



 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2]متن آهنگ فریدون آسرایی حالت چطوره[/h]
حالت چطوره عشقم
خوبی خوشی کجایی
از بعد رفتن تو
من موندمو تنهایی
من منودمو سکوتو یه عالمه ترانه
یه عالمه خیالو حرفای عاشقانه
نبودیو و ندیدی چقدر ترانه گفتم
نیستی منو ببینی از پا دارم میوفتم
چه خاطرات خوبیو توی دلم گذاشتی
کاش گفته بودی عشقم هیچ وقت دوسم نداشتی
کاش گفته بودی عشقم هیچ وقت دوسم نداشتی​
♫♫♫​
حالت چطوره عشقم هنوز بغضم زیاده
از بس که این زمونه چشمامو بازی داده
از بس که غبطه خوردم به حال هر دوتامون
تنهایی و جدایی شده فال هر دو تامون
حالت چطوره عشقم خوش باشی هر کجایی
من جای هر دوتامون بد دیدم از جدایی
نبودیو ندیدی چه قدر ترانه گفتم
نیستی منو ببینی از پا دارم میوفتم
حالت چطوره عشقم
خوبی خوشی کجایی
از بعد رفتن تو
من موندم تو بی خوابی
من منودمو سکوتو یه عالمه ترانه
یه عالمه خیالو حرفای عاشقانه
نبودیو و ندیدی چقدر ترانه گفتم
نیستی منو ببینی از پا دارم میوفتم
چه خاطرات خوبیو توی دلم گذاشتی
کاش گفته بودی عشقم هیچ وقت دوسم نداشتی
کاش گفته بودی عشقم هیچ وقت دوسم نداشتی
حالت چطوره عشقم هنوز بغضم زیاده
از بس که این زمونه چشمامو بازی داده
از بس که غبطه خوردم حال هر دوتامون
تنهایی و جدایی شده فال هر دو تامون
حالت چطوره عشقم خوش باشی هر کجایی
من جای هر دوتامون بد دیدم از جدایی
نبودیو ندیدی چه قدر ترانه گفتم
نیستی منو ببینی از پا دارم میوفتم
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
18 جمله الهام بخش برای شروع هفته‌ای پٌرکا



هیچکس نگفته است حضور در دنیای کسب و کار آسان است. چه صاحب کسب و کار باشید، چه مدیر یا کارمند آن، گاهی اوقات به اندازه ی پیشرفت هایی که دارید ممکن است با مشکل نیز مواجه شوید. ما نمی توانیم از تمام فرصت هایی که زندگی در اختیارمان قرار می دهد به طور کامل استفاده کنیم. اما گاهی برخی سخنان دیگران می تواند روحیه مان را بالا ببرد و چشم انداز بازتری که برای به دست آوردن نگاهی خوش بینانه تر به آن نیازمندیم را پیش رویمان قرار دهد.

برخی از بهترین نقل قول هایی که به طور اخص برای فعالان حوزه ی کسب و کار می توانند مفید باشند را در ادامه می توانید بخوانید و برای کل هفته مورد استفاده قرار دهید. به یاد داشته باشید پشت تک تک این جملات، دنیایی از تلاش، تجربه و البته شکست نهفته است؛ اما چشم اندازی که برای موفقیت پیش روی شما قرار می دهند جز با تلاش خودتان میسر نخواهد بود.



۱- «هر شرکتی به اندازه ی افرادی که همراه خود نگه می دارد خوب است». – مری کِی اش

۲- «دوران نامساعد، دوران ظهور کارآفرینان واقعی است». – رابرت کیوساکی

۳- «ما باید بپذیریم که نمی توانیم همیشه درست تصمیم بگیریم و گاهی اوقات اشتباهات وحشتناکی مرتکب می شویم. بخشی از خود موفقیت، درک این نکته است که شکست نقطه ی مقابل موفقیت نیست». – آریانا هافینگتون

۴- «شما ۱۰۰ درصدِ فرصت هایی که هیچ تلاشی برای استفاده از آنها نمی کنید را از دست خواهید داد». – وین گرتزکی

۵- «از آنچه چیزی نسبت به آن نمی دانید نترسید؛ شاید بزرگ ترین نقطه ی قوت شما همان باشد. اطمینان حاصل کنید کارها را متفاوت از دیگران انجام می دهید». – سارا بلیکلی

۶- «موفقیت را به دید خودتان تعریف کنید، با قوانین خودتان به دست آورید و زندگی تان را به گونه ای بسازید که مایه ی غرور و افتخار باشد». – آنه سوینی

۷- «اجازه ندهید آنچه توان انجامش را ندارید، در آنچه می توانید انجام دهید تداخل ایجاد کند» – جان وودن

۸- «اگر فقط برای پول در آوردن کار کنید، هیچ گاه موفق نخواهید شد، اما اگر به کاری که انجام می دهید عشق بورزید و همیشه مشتری را در اولویت قرار دهید، موفقیت از آن شما خواهد بود». – رِی کروک

۹- «ما نمی توانیم چیزی که نسبت به آن آگاهی نداریم را تغییر دهیم. اما همینکه نسبت به آن آگاهی پیدا کردیم، به جز تغییر راه دیگری نخواهیم داشت». – شریل سندبرگ



۱۰- «ثروت واقعی اندوخته های درونی ما هستند». – بی. سی. فوربز

۱۱- «من یاد گرفته ام همیشه کارهایی را انجام دهم که قبلاً انجامشان نداده ام. رشد و راحت طلبی با یکدیگر همزیستی ندارند». – ویرجینیا رامتی

۱۲- «اگر شمار اشتباهاتی که در زندگی مرتکب می شوید بیش از اندازه زیاد نباشد؛ تنها لازم است چند کار را به معنای واقعی درست انجام دهید تا موفق شوید». – وارن بافت

۱۳- «به نظر من شانس، تلاقی آمادگی قبلی با فرصت است». – اپرا وینفری

۱۴- «لطفاً به آنچه از خود به یادگار می گذارید فکر کنید، چون زندگی هر روز شما چیزی غیر از آن نیست». – گری وینرچاک

۱۵- «ایده ی خوب کم نیست، آنچه که کم پیدا می شود عزم اجرا کردن آنهاست». – ست گودین

۱۶- «تمام رؤیاهای ما می توانند به واقعیت بدل شوند، اگر شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم». – والت دیزنی

۱۷- «چیزی به نام شانس، تقدیر یا سرنوشت وجود ندارد که بتواند بر عزم راسخ یک انسان مصمم چیره شود». – الا ویلر

۱۸- «زمان شما ارزشمند است، پس آن را صرف تقلید از زندگی دیگران نکنید». – استیو جابز
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برای فریب دادن؛
عده ای را شیر میکنند و عده ای را خر..
مواظب باشید حیوان صفت نشوید،
بازنده، بازنده است چه درنده چه چرنده..


خورخه لوئیس بورخس
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز








ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است .........؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد....
قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند....... قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد:"جواب ابلهان خاموشی ست"
 

omran1

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وسعت روشنایی و تاریکی دنیای هر کسی باندازه
باورها، تفکرات و رفتار او ست.
هر چه لبریز از عشق ، محبت، مهربانی، خرد و
نیکی باشی روشن تری
و هر چه مملو از حسادت، کینه، نفرت، خشم و دروغ باشی
تاریک تری ...
هیچ نقاب و پوششی تا ابد یارای پنهان کردن دنیایمان را ندارد
و چه خوب که مملو از نور باشیم.
 
بالا