درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلبرا هر طرفی در طلبت رو کردم
هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
آفتابا به سر عاشق دل خسته بتاب
تا نگویند که بیهوده هیاهو کردم

 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دفترم هزار معما نوشته ام
يعني که باز نام شمار ا نوشته ام
خورشيد پشت ابر! ببين دفتر مرا!
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام
هرچند مرده ام- به اميد کمي نفس
اين نامه را براي مسيحا نوشته ام
اصلا قبول! دير رسيده ام سر کلاس
اما اجازه آقا! مشق شبم را نوشته ام
عمري ست روي تخته سياه نگاه من
تصميم نه-غيبت کبري نوشته ام
جان مرا بگير و بيا!من در اين غزل
خود را براي روز مبادا نوشته ام
از بين چشمانم تمام مرا بخوان
من نامه اي بلند ولي نا نوشته ام
زنگ کلاس...بغض انتظار...موضوع انتظار...
از جمعه هاي غم زده - انشا نوشته ام
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزها بگذشت و تقويم زمان تكميل شد
سالمان با صوت حول حالنا تحويل شد

بازهم بر ما به خاك افتادگان درگهت
صبح غمگيني-بدون حضرتت-تحميل شد

بي تو حال خسته اي دارد بهاران بعد از اين
بي تو حتي در هبوط دردها تعجيل شد

اي بهار محض! بي روي تو در دنياي ما
هر چه روييد از زمين تنديسي از قابيل شد

من زبانم لال اما خود ببين در غيبتت
دوستي هامان به نام دشمني تبديل شد

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم امروز گواه است كسي مي آيد
حتم دارم خبري هست، گمانم بايد

فال حافظ هم هربار كه ميگيرم باز
"مژده اي دل كه مسيحا نفسي..." مي آيد

ماه در دست به دنبال كه اينگونه زمين
مست ميگردد و يك لحظه نمي آسايد؟

بايد از جاده بپرسم كه چرا ميرقصد
مست موسيقي گامي شده باشد شايد

گِله كم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد

 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از اشکی که می‌ریزد ز چشم یار می‌ترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می‌ترسم

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن یاران درون غار می‌ترسم

رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می‌ترسم

همه گویند این جمعه بیا، اما درنگی کن
ازاین‌که باز عاشورا شود تکرار می‌ترسم

هزاران بار رفتم از درت، شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این‌بار می‌ترسم

طبیبم داده پیغامم، بیا دارویت آماده‌ است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می‌ترسم

تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار، می‌ترسم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
یوسف از جرم زلیخا گر به زندان می رود
یوسف زهرا ببین از جرم ما حبس ابد گردیده است . . .:cry:



و مارا از شیعیان دور نگه نمی دارد مگر اعمال بد آنان
که به ما می رسد و برای ما ناخوشایند و دور از انتظار است . . .



 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است / پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور / بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است . . .
اللهم عجل لولیک الفرج
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یارب آن یوسف گمگشته به من باز رسان
تاطرب خانه کنی بیت حزن باز رسان
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من باز رسان
رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند
"یارب آن نوگل خندان به چمن باز رسان"
ازغم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ی ما رابه وطن باز رسان

"شهریار"
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل را زبيخودى سر از خود رميدن است
جان را هواى از قفس تن پريدن است
از بيم مرگ نيست که سر داده‏ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسيدن است
دستم نمى‏رسد که دل از سينه برکنم
بارى علاج شوق، گريبان دريدن است
شامم سيه‏تر است زگيسوى سرکشت
خورشيد من برآى که وقت دميدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشيدن است
بگرفته آب و رنگ زفيض حضور تو
هرگل در اين چمن که سزاوار ديدن است
با اهل درد شرح غم خود نمى‏کنم
تقدير قصه دل من ناشنيدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امين» سزا لب حسرت گزيدن است‏



شعر از : مقام معظم رهبری متخلص به ((امین))

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز هم بگير! اي دل غم آشنا بگير!

آسمان ببار و جانب دل مرا بگير!


بي تو کنج اين خرابه ها غريب مانده ايم

باز هم بيا سراغ از اين غريبه ها بگير!



دشنه زار بي نهايتي ست دشت رو به رو

زير بازوان دوستان کور را بگير!



اي که رام دستهاي توست آب و باد و رعد

دست از آستين برآر و راه بر بلا بگير!



خون لاله روي دست باد لخته مي شود

اي اميد باغ، انتقام لاله را بگير!



باز جمعه اي گذشت و حاجتم روا نشد

اي دل، اي دل اميدوار من، عزا بگير!

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
غایب تو نیستی
غایب تو نیستی
غایب منم که بی تو رها می شود دلم
غایب منم که گاه بی آنکه فکر کنم کار می کنم
زیر درخت عمر پوسیده میوه های گناه کبیره را
انبار می کنم

ای مهربان ببخش گاهی اگر تورا
مهمان نامه های دل آزار می کنم

غایب تو نیستی
غایب منم
که تا رمضان دور می شود
خورشید روشنای دلم کور می شود

مولای مهربان
هرچند ناامید
هرچند روسیاه
شادم اگر چه شیشه ی بغضم شکسته است
شادم که همچنان
مهر تو در زمین دلم خیمه بسته است

مولای من
غایب تو نیستی
غایب منم
من غایبم که سال به سال از تو دورتر
پرونده گناه لبریز میکنم
صبح تو را غروب غم انگیز می کنم

مولای من
از چهارده چراغ
سوسوی آخری
در کوچه های شهر
سررشته های نور حضور تو جاری است
امروز حاضری
اما من
درپی فردای دیگرم
تودر میان جمعی ومن
جای دیگرم
غایب تو نیستی
غایب منم که از تو جامانده ام ولی
.
.
.
.
دست مرا بگیر ای ماه مهربان
یا صاحب الزمان
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند


دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند


دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما


پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند


شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام


و کوچه کوچه شهرم دوباره زندان ماند


برای آمدنت چند سال بایستی


در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟


نیامدی که ببینی نگاه منتظرم


چه روزها به امید تو زیر باران ماند


سکوت آخر حرف من است چون بی تو


دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا نگاهت جای آهو هاست، می دانم

دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم

آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد

جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم

می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد

اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم

برگشتنت در قلب های مرده مردم

همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم

جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت

مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم

در باور کوتاه این مردم نمی گنجد

وقتی بیایی اول دعواست ، می دانم

ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری

یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم

آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن

در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم

کی باز میگردی ، برایم بودن با تو

زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم

تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا

از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی قرارم گرچه می دانم می آئی عاقبت

حلقه های بسته راخودمی گشائی عاقبت

باوجودتیرگی هادرشبستانی خموش

ماه رویت رابه عالم می نمائی عاقبت

ازغمت مانده سراپا شیشه ی دل پرغبار

گرد دلتنگی زدلها می زدائی عاقبت

گرچه دردام بلازندانی ام اما چه غم؟

می رسد بامقدمت فصل رهائی عاقبت

تک سوارعرصه ی عدل خدا،موعودما

حتم دارم، حتم دارم تو می آئی عاقبت

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت
اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت
چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید
تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم
یواشکی من و این چشم های مانده به راهت
هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم
صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت
چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت
نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت
چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت
چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت
چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت
به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت
شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی
خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت
تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند
به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت
دعاترین دعاها همین دعای نگار است
امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد

چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!


چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه هـا گم شد


چه هفته ها که رسید و چه هفته ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد


و هـفـتـه ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد


نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟


کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟


بــرای آمــدنـت جـــمــعــه ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه ها همـه شـان خـالی از تـرنـم شد

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو اي عشق و اي تمام وجودم

تو بود و نبودم فداي رخ تو همه عالم

بيا بنگر بر دل غم ديده که ليلي نديده

ز غم چه کشيده که ليلي نديه در اين عالم

يک دم بنگر حال زار مرا بيقرار مرا

اي تمام اميدم تو صبح سپيدم ز نزگس چشمت ببين چه کشيدم ...





Click here to view the original image of 1024x768px.
 

Similar threads

بالا