دایالوگ فراموش ناشدنی بهمن مفید و بهروز وثوقی در فیلم قیصر

arnak

عضو جدید
کاربر ممتاز

قصش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد ،علی فرصت. آره واینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود. کریم آق منگل بابا، میشناسیش. آره، از ما نه،از اونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری، به موت قسمما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین.یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجورو، رو تخت نشسته بودیم داشتیممی خوردیم. اولیو رفتیم بالا به سلامتی رفقا لول لول شدیم. دومی رو رفتیم بالا بهسلامتی جمع پاتیل پاتیل شدیم. سومی رو، اومدیم بریم بالا، آ شیخ خلیل نامرد ساقیشد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا، گفت به سلامتی میتی. تو نمیری به موت قسم خیلیتو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن داراومد بیرون. رفتم اومدمدیدم کسی نیست همه خوابیدن. پریدم تو هتل. اومدم دم کوچه مهران بقل این نرقهفروشیه. اومدم پایین یه پسره هیکل میزونه،اینجوریه، زد تو سینم افتادم تو جوب. گفتمهتته. گفت عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومیش زد از اولیش قایمتر زد. دستتو جیبم که برم و بیام چشام باز دیدم مریض خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیمشومام بگین زده. آره، خوبیت نداره، واردین که
 

Similar threads

بالا