eng.esmail
اخراجی موقت
مرسیییییییییییییییییی خواهر کوچولوداداش من حتما ارشد قبول میشه
داداشیه منو تضعیف روحیه نکن
مرسیییییییییییییییییی خواهر کوچولوداداش من حتما ارشد قبول میشه
داداشیه منو تضعیف روحیه نکن
نه عزیزممممممممبا مني؟
نه عزیزمممممممم
با این رسوای جانانم!
تو که به داداشیه من چیزی نگفتی
a_m68 سبز خیلی خشنی
دوستان فکر کنم دیگه تاپیک اسپم بارون شد
اما آبجی مریم
آگه گفتی کی اون حیون وحشی رو کشته؟
اگه گفتی ...
.
.
.
آهان درسته منظوره منم اینه که آخرش همینه
كدوم حيوون وحشي؟!
الان هنگ ميكنم.اينجا چه خبره؟
نمیدونم ، شاید رسوای جانا منظور حرف منو درست درک نکرده باشه!!!
منظورم از شوخیه خوبش بود این بود که monrose گفت تکراری بود.. منم گفتم بابا هی امواج منفی نفرست...
a_m68 سبز خیلی خشنی
دوستان فکر کنم دیگه تاپیک اسپم بارون شد
اما آبجی مریم
آگه گفتی کی اون حیون وحشی رو کشته؟
اگه گفتی ...
.
.
.
آهان درسته منظوره منم اینه که آخرش همینه
زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند.
. . . .
مرد جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود پس بدون اين که زن
جوان را مطلع کند . . .
خدا واسه برقراری ارتباط با خودش از بنده اش چی می خواد؟تا حالا شنیدی بگن اگه می خوای با خدا ارتباط برقرار کنی باید فلان قیافه یا فلان لباس و تیپ رو داشته باشی؟!پس چرا خدا باید یه نفر و جواب کنه؟quote]
کجا باید به دنبال ارتباط با خدا باشیم.
مردي در يک شب تاريك در پياده رو خياباني پاي تير چراغ برق دنبال چيزي مي گشت. رهگذري او را ديد و پرسيد: دنبال چه مي گردي؟ مرد گفت: دنبال دسته كليدم مي گردم. رهگذر هم ايستاد تا مرد را در يافتن دسته کليد کمک کند. پس از چند لحظه جستجوي بي نتيجه، رهگذر پرسيد: مطمئني که آن را همينجا گم كرده اي؟ مرد اندکي درنگ کرد و سپس پاسخ داد: نه، فكر مي كنم چند قدم عقب تر از دستم افتاده باشد. رهگذر پرسيد: پس چرا اينجا دنبال آن مي گردي؟ مرد گفت: چون اينجا نور بيشتر است