خودتو با یه شعر وصف کن...!

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
من گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز
چهار فصلش همه آراستگی است.
من نمیدانستم
سبزه یخ میزند از سردی دی
سبزه می پژمرد از بی آبی
من نمیدانستم دل آدم ها دل نیست
قلب ها ز آهن و سنگ
قلب ها بی خبر از عاطفه اند.
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]میخوام برم پا ندارم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]میخوام نرم جا مدارم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]گریه کنم دل ندارم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]داد بزنم نا ندارم[/FONT]

:cry:
[FONT=&quot][/FONT]
 

عبید

عضو جدید
دلی دارم خریدار محبت

کزو گرم ست بازار محبت

لباسی بافتم بر قامت دل

زپود محنت و تار محبت

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل

مطیع نفس و شیطانی چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملاءک

تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه عاشقت نبودم، اگه بی تو زنده بودم، تو بمون که بی تو غصه می خورم

اگه دل به تو نبستم ، اگه این منم که خستم، ولی از هوای گریه ات پـُـرم

اگه ش
ِـ
کوه دارم از تو ، اگه بی قرارم از تو ، تو بمون که آشیانه ام تویی

به هوایت
ای ستاره
، به تو می رسم دوباره، اگه عاشقم بهانه ام تویی

دل کـَـنده بودم از هم زبونی ات، پنهون نکردی از من نشونی ات

من پا کشیدم از عهد بسته ام ، تو پا فشردی بر مهربونی ات

اگه هم زبون نبودم، اگه مهربون نبودم، چه کنم دل این دل شکسته رو؟؟

اگه سرد و مرده بودم ، اگه پر نمی گشودم،
به تو بستم این دو بال خسته رو
 

Alone_Queen

عضو جدید
یک شاهنامه درد پنهان است
من در انزوای تحمل
باغبان هرزه علفهایی شده ام
که ماندگاریشان
جز به نابودی "من " نیست
باید گوش سایه ام را بکشم!
وقتی پشت به آفتاب میشوم
از من پیش می افتد
تاریخ "من"
به بی نزاکتی این لنگ دراز
خو کرده است
اما میدانم
"نجابت" رد پاییست از جنس سکوت...
http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/new/53.gifhttp://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/new/53.gif
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیدم زره غبار الود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور ارزو هایم بود
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
بندباز

بندباز

تکیه داده ام به باد
با عصای استوایی ام
روی ریسمان اسمان ایستاده ام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهان دره سقوط باز مانده است
ناگزیر با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه میروم
سرنوشت من سرودن است

:gol:
قیصر امین پور
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی صبورم که هنوز هم
می نشینم و از ته آیینه برایت انار می چینم
اما دیگر نه انار و علاقه
نه علاقه و اقاقی
نه پنج شنبه قد کشیده به سمت چراغ
نه روز به خیر و خداحافظ !
خاموشت کرده ام
نام من پرنده شد و پرید
و نام تو ، ستاره ی سبز من!
با خاکستر کبوتران سوخته آهسته وزید.........!
****
من آلوده بودم
آلوده ی جزر ومد صدایت
و تو برای دست کشیدن به پوست من
انگشت هایت را
گم کرده بودی
****

با هر چه بود و نبود این گنبد کبود ، بدرود !
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا که هستم باده خواری می کنم
با دل دیوانه یاری می کنم
در میان جمع شبگردان عشق
با حریفان میگساری می کنم
نیمه شب آندم که عالم خفته است
مستی و شب زنده داری می کنم
 

ra121

عضو جدید
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

دل دیوانه شد از دست خدا را مددی
که طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
 

متالیک

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در کمرکش کوه خوشحال می دویدم
ناگاه از دل کوه صدای پا شنیدم
وقتی که ایستادم دیگر صدا نیامد
همراه زوزه‌ی باد، صدای پا نیامد
بقیه‌اش هم یادم نیست :smile:
 

ra121

عضو جدید
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند................... :cry::heart::gol:
 

متالیک

عضو جدید
کاربر ممتاز
خط می کشم رو دیوار همیشه روزی یک بار
تو هم شبیه من باش حسابتو نگه دار
ببین که چند تا قرنه تن به اسیری دادی
دنیات شده شبیه سلول انفرادی
 

russell

مدیر بازنشسته

خاموش شديم و چيزي نگفتيم

مردم سكوت ما را عيب دانستند

سخن گفتيم ليك گفتند

بسيار سخن مي گوييد

باز خاموش شديم و چيزي نگفتيم

گفتند: با سكوت مي فريبند

سخن گفتيم و پنداشتند

ما نيرنگ داريم
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم
همسر عشق وهمنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابرو جانان گشاده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ائی
ما ان شقایقیم که با داغ زاده ایم
 

Alone_Queen

عضو جدید
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من و با تنهاییام تنها بگذار[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگذار یادم بره رنگ خنده هات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگذار تو گذشته زندگی کنم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگذار گم بشم تو شهر خاطرات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
انسان زاده شدن تجسد وظيفه بود:
توان دوست داشتن و دوست‌داشته شدن
توان شنفتن
توان ديدن و گفتن
توان انده‌گين و شادمان شدن
توان خنديدن به وسعت دل، توان گريستن از سويداي جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه‌ناک فروتني
توان جليل به دوش بردن بار امانت
و توان غم‌ناک تحمل تنهايي
تنهايي
تنهايي
تنهايي‌ي عريان.

انسان دشواري وظيفه است.
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل من

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت یک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارو دری
که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هر روز به آن می نگری
دل من رادیدی؟
ساکن کفش تو بود
یادت هست؟
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و زغم ما هیچ غم نداشت
یارب مگیرش ارچهدل چون کبوترم
افکندوکشت عزت صید حرم نداشت
 

*mahdi_joker*

عضو جدید
وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه
همه غصه های دنیا توی سینه منه

توی قطره های بارون میشکنه بقز صدایم
دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمی خوام

بعضی وقتها که میای سر روی شونم میزاری
همه غصه ها رو از رو شونم بر میداری

اما این فقط یه خوابه ,خوابه پشت پنجره
وقت بیداری بازم غم میشینه تو هنجره
 

Alone_Queen

عضو جدید
امروز زمان سكوت پاييزيست
امروز ميخواهم سكوت اختيار كنم
امروز من در اوج فرياد ها
سكوت تلخي خواهم كرد
شب و سراي سياهش مرا ميخواند
و من دستان سرد خود را ميبينم
كه براي به اغوش كشيدنش
ز هم باز ميشود
زمان سكوت من نيز فرا رسيده
همه جا تاريك است همه جا تاريك است
ليك از خود ميپرسم
چه شد ان همه نور ؟
كجا خفت فريادهايم ؟
 

fandak

عضو جدید
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]همونقدر که یک اطاقک بشه خونه خیالی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بکشم رو تنه دنیا رنگه خوبیو قشنگی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آدمهای دستو دلباز از توی قلک طاقچه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام دو تا بال برای پرواز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برم تا روز تولد برسم به فصله آغاز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برم پیشه بچه هایی که یه لقمه نون ندارن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که یک شب با یک دل سیر چشاشونو هم بذارن[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بگم غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی[/FONT]
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اینکه حوصله ای نیست از تو دلگیرم
دگر ز دلهره ، تردید ، عاشقی، سیرم!
*
تمام شهر پر است از هجوم شایعه ها
عجیب شایعه ای اینکه بی تو میمیرم!!!
*
گناه از تو و من نیست زندگی این بود
نوشته است جدایی به برگ تقدیرم!
*
در ازدحام خیابان تو گم شدی و هنوز
در ایستگاه همین لحظه ها به زنجیرم!
*
تو رفتی و چمدانت دوباره جا ماندست
خدا کند که بیایی وگرنه می میرم!
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ای خدای قادر بی همتا

تنها تو آگهی و تو می دانی

اسرار آن خطای نخستین را

تنها تو قادری که ببخشایی

بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه تو را گویم ک

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هرشب بر آستان جلال تو

گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان

شوق به سوی غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزش

از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو
 

Similar threads

بالا