خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست

تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست

محمد علی بهمنی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه تر که بودم وقتی مهمان می آمدمانند یک گربه جلویشان قِل میخوردم

و تمام شیرین کارهایی که بلد بودم انجام میدادم تا بیشتر بمانند.

فقط میخواستم بیشتر بمانند.دیرتر بروند.اصلاً نروند.

بعد مامان من را میبرد به گوشه ای و میگفت هیچ وقت اصرار نکن.

هر کسی خودش دوست داشته باشد می مانَد.بیشتر هم می ماند.

مامان هیچ وقت اهل تعارف کردن نبود.اما من باز مهمان بعدی که می آمد می رفتم جلویش قِل میخوردم که بمان.دیرتر برو.

بزرگتر که شدم وقتی جلوی دوستم قِل میخوردم که بماند و آن قدر قِل خوردم و افتادم روی سراشیبی و پرت شدم،

فهمیدم مامان راست میگفت.مهمان و دوست و شوهر و همسر ندارد.

هر کسی بخواهد می ماند.نخواهد میرود.حالا تو هی قِل بخور...هی شیرین کاری کن..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برید مثل ابتهاج براش بنویسید:

"بمان که عشق
به حالِ من و تو غبطه خورَد
بمان که یارِ توام
عشق کن که یارِ منى"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#سیمین_بهبهانی

دلم هر چه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زآن پیش که سبزه بر دمد از خاکت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم

من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
خیام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من اگر غم بودم

می‌مُردم تا نبینی‌ام

و اگر شادی

همواره به سوی تو می‌آمدم



| حمید جدیدی |
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم یک باغ پُر نارنج
دلم آرامشِ تُرد وُ لطیفِ صبحِ شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه‌ای
عشقی
نسیمی
عطرِ لبخندی
نوایِ دلکشِ تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پُر از آویشن و گل پونه
می خواهد...!
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گلی جان سفره دل را

برایت پهن خواهم کرد

گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز

وگرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند

در اینجا وقت گل گفتن

زمان گل شنفتن نیست

نهان در آستین همسخن ماری

درون هر سخن خاری ست

گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن

شگفتی نیست؟

که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید؟

از اینجا تا مصیبت راه دوری نیست

از اینجا تا مصیبت سنگ سنگش

قصه تلخ جدائی ها

سر هر رهگذارش مرگ عشق و آشنائی هاست

از اینجا تا حدیث مهربانی راه دشواری ست

بیابان تا بیابانش پر از درد است

مرا سنگ صبوری نیست

گلی جان با توام

سنگ صبورم باش

شبم را روشنائی بخش

گلی، دریای نورم باش



" حمید مصدق"​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها

توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق یعنی:
من انتخاب کنم
چه کسی ویرانم کند!


✍ #آرتور میلر
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو فرق داری با همه دنیا
تو دست داری
توی تسکینم...
#روزبه‌_بمانی

آهنگش گوش نکردم؛ اما از تیکه اش که جایی خوندم خوشم اومد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست

هنوز نعره برآرم که دوستت دارم



ردای عفو، برازنده ی بزرگی توست

وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم



امید من به خطاپوشی تو آنقدر است

که در شمار نیاید گناه بسیارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من را چه کار به کاغذ و قلم
شاعر شدم...
که وقتی با موی پریشان
در آغوشم پرسه می‌زنی
شعر مردان غریبه را
زیر گوش‌ات زمزمه نکنم...

#علی_سلطانی
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد
هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد

سخت است به اجبار به جمعی بنشینی

وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد

احوال من ای دوست چنین است که انگار

یک صاعقه بر جنگل خرم زده باشد
#رضا خادمه مولوی
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت
کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی...!

حسین منزوی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام من دارد تو می‌شود، باور می‌کنی؟

#محمدعلی_بهمنی
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم

که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم...

حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم

اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:

" می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حواست هست
با تو خوشحال ترین
حالتِ عاشق شدنم ...

#امیر_وجود
 

Similar threads

بالا