خودتو با یه شعر وصف کن...!

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نیست فرمانده من در این راه
هیچ کس جزدل من
هیچ کس نیست بر این راه دراز
جزدل قاتل من
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب
ترانه و سکوت رادوره می کنم
تمام آوازهایی که در گلویم گره شده اند
تمام شبگریه های تنهایی را
و باز هم از نو
ترانه
سکوت
گریه........
**************
بی انصافیست اگر بگویم نیستی
اگر بگویم
شبگریه و سکوت از تو آغاز نمی شوند
اگر بگویم
در تمام ترانه های سربی و غم گرفته
رد پای تو نیست!
**************
پشت دیوار آرزو هایم
کنار این شب تبدار نفس بریده
دراز می کشم!
ترانه به سکوت می رسد
من به تو!
دیگر می دانم چیزی به آغاز ترانه ی آمدنت نمانده است!
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
من کیستم؟من کجایم؟
در چهارچوب پنجره روزگار میخکوب شده ام.
هرکس این پنجره رابه سوی خودبازمیکند.
درخود گم شده ام.
من کیستم؟
چراچشمانم تنها باید یکسورا تماشا کند؟
دست در درون خود میبرم تاشاید کمی از خودرا پیداکنم. دستم به هرچه میرسد درمن هست اماازمن نیست.
من کجایم؟
به کوچه پس کوچه های درونم سرکی میکشم.
ازاول تاانتهای خیابان اوهام قدم میزنم.
بعضی کوچه های دین را سیرکرده ام.
در قهوه خانهء صداقت چای نوشیده ام.
درمیدان عرفان دوری زده ام.
درپارک تنم روی نیمکت مغزم دنبال اندیشه هایم گشته ام.
ولی حتی اندیشه ها نیز از ان من نبود.
مثل نیلوفران ابی در سطح روزکار رهایم.
وچون قایقی در دستان قایقرانی نا اشنا که به هر سوخودمیخواهد میبردم.
من کیستم؟
احسن الخالقین کجاست؟
 

behnaz_arch

عضو جدید
........
من هم می میمیرم
اما در خیابانی شلوغ
در برابر بی تفاوتی چشمهای تماشا
زیر چرخهای بیرحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی از بیمارستان دولتی بر می گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس 4*6 خواهند نوشت

ای آنکه رفته ای ......
چه کسی سطلهای زباله را پر می کند؟
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصه غربت خاک و همنشین دل باد
ساکن ماه پریش و عاشق یک دل شاد
ثمر عمر گزاف و سحر ناز خمار
عطر سنگین اقاقی ز بر و روی بهار
ململ یک دل عاشق ز پری روی وشی
می رندان و هلاهل که دهد حال خوشی
همه احساس شد و ماند به به جا بر دل من
چه شود گر که شود عمر نکو حاصل من
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
خبر از خویش ندارم که زمین می سِپرم

می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم
که من ِبی دل ِ بی یار نه مرد سفرم

دل من زنده به تاثیر ِ هوای لب توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم
 

asiabadboy

عضو فعال
کاربر ممتاز
با کسب اجازه از حافظ بزرگ و دوستان ادبی....:cry:
....
رفتم که بر خیالم راه غمو ببندم ........دیدم که شبرو ست او , از راه دیگر امد
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
دارم به دل هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای عجل که به یاران رسانیم
گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا
من طائر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم؟
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
بر خاستی که بر سر آب و آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
 

Similar threads

بالا