حرف های عاشقانه
- شروع کننده موضوع negin:-
- تاریخ شروع
دلـــــم براے تــو کــه نه,
ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده
براے تــو که نه ،
ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده
براے تـــو که نه ،
ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده
براے تـــو که نه ،
ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده
راستش ! براے اینها که نه . . . .
برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده
در هوای دل من ، دیگر بهار جایی ندارد...
حس اون سیگار رو دارم، که همه جا حرف از ترک کردنشه…
هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند
شک ندارم همین روزها
همه سیر میشوند, از زندگی....
دود سیگار کفاف نمی دهد
قلیان بار کن رفیق
خاطره ها زیاد است . . .
چند وقتیست هر چه می گردم . . .
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما . . .
گاهی حرف می زند ،
گاهی فریاد می کشد . . .
خیلی وقتا بهم گفتن چرا میخندی
بگو ما هم بخندیم ...
اما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری
بگو ما هم بخوریم ...!
بچه که بودیم میدانستیم هر وقت گم شدیم باید سر جایمان بمانیم تا پیدایمان کنند…
مدتهاست ایستاده ام کسی مراپیدا نمی کند!
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم...
تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف...
کاش کسی جایی منتظرم بود...
مرا که هیچ مقصدی به نامم ..
و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !
که با بودنم ترافیک کرده ام!!
وقــتی همه چیز خوبه
میترسم ...
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ کار
عـــادت کـــرده ایـــم . . .
