تو مدرسه چه شرارت هایی كردید زود اعتراف كنید!

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز

با اجازه دوستان گفتم این تاپیک رو بزارم هم خاطره ای باشه هم یه خورده بخندیم
جون من خودم بیشترین خاطره رو از مدرسه دارم .
میگم بچه درس خونی نبودم ولی برعکس کلی شیطون و شرور
با کمک هم دوستان خاطرات رو زنده کنیم
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوه اوه اینارو که بگیم یه کوچولو آبرییم که داریم از بین میره
کلا بچه شلوغ در عین حال باادبی بودم:biggrin:
یادش بخیر
 

Farez 132

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط در این حد بگم که پیش دانشگاهی منو 3 بار از مدرسه اخراج کردند دوباره پرو پرو فرداش برمیگشتم مدرسه
 

masoud71

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش بختانه .............. هیچ شرارتی نکردم..........
 

mahnazbagherzade

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی شر بودمو هستم
با دوستام داشتیم بازی میکردیم کفش بهم پرتاپ میکردیم که زدیم شیشه کلاسو شکوندیم
کفش دوستمم پاره شد
کلا همیشه در اسیب رسوندن بودیم
 

nastaran-20

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه کدومشو بگم.............................................
از کلاس ریاضی در میرفتم
وقتی معلممون پای تخته بود پاک کن بهش پرت میکردم
ی بار صندلی شکسته رو 3طبفه بردم بالا گذاشتم جای صندلی معلممون که بیوفته وااااااااااااااای که چقد خندیدیم
زنگ تفریح خوراکیای بچه ها رو از کیفاشون در میاوردم تو ی کیف دیگه میزاشتم البته این کودتا گریبان گیر کل کلاس بودااااااااااااااا
ابتدایی بهمون فلوراید میدادن برا دهان شویه هر بار برا خودمو استفاده نمیکردم میریختم تو ظرف بقیه بچه ها بجاش
وااااای که الان یادشون افتادم چقد خندم گرفت
ی بار خواستم مثلا فوتبال بازی کنم اومدم توپو بزنم رفتم رو هوا سرم شکست
ی بار دوستم مثلا خواست برا اذیتام تلافی کنه نشسته بودم گفتم دستمو بگیر بلندم کن دستمو گرفت تا نصفه بلندم کرد یهو دستمو ول کرد با پشت کله رفتم رو سرامیکا
بازم هستا ولی زیادی میشه از دهن میوفته
بعدا بازم میگم ه هه هه
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي زياده يكي يكي تعريف ميكنم

بچه درس خون بودم بخاطر همين معلم ها اكثر اوقات مراقب من بودند

كل شرارت هاي ما گروهي بود ، كل كلاس 24 نفره دوران دبيرستان ، فقط 4 تا بچه ساكت داشتيم ، 20 تاي بقيه پدر كل مدرسه رو در آورديم


1- سطل آشعال كلاس رو آتيش زديم گذاشتيم وسط كلاس ،‌ بعد با فندك همه كاغذ هاي و روزنامه هاي كه به در و ديوار مدرسه بود رو آتيش زديم

كل مدرسه رو دود گرفته بود ،‌بعد يك بسته كپسول رو خالي كرديم رو بخاري كلاس
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمه یه بار اون شیر بوگندوهایی که بهمون میدادنو زدم به پنکه سقفی کل کلاس بو گاو گرفت....
هی جوووونیییییییی کجایی که یادش بخیرر:ی
 

shiva.vahed

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلا همش به شیطنت گذشت - من از اون بچه هایی بودم که قابل کنترل نبودم
مثلا سوم دبیرستان چون شاگرد اول کلاس بودم مدیر سرپپرستیه بچه ها را به من میداد که ببرمشون کلاس مهندسی اینترنت
منم همیشه بچه ها رو میبردم دورترین فست فود از مدرسه که یه وقت لو نریم
همیشه هم برای دیر آمدنمون دلیل داشتم
:redface:
یا راهنمایی یه روز تمام تابلوپاکن های مدرسه را یه روز قایم کردم تو لوله ی آب-آمدن تمام کیف های بچه ها را گشتن
اما پیدانشد و کلا یه روز تعطیل شدیم :biggrin:
یه روزم در دوران دبیرستان با سگ ژرمنمون رفتم مدرسه معلم ها از ترس میترسیدن بیان طرف من و منم میگفتم خودش بدون اینکه من حواسم باشه دنبالم آمده و بلد نیستم بهش بفهمونم باید بره
:Dبرای 2ساعت کلا درس تعطیل شد

اگه بخوام شیطنت هامو بگم یه هفته ی کامل طول میکشه
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
20 نفر كلاس ما همه كشتي گير بوديم ، همه گنده ، دراز ، گوش شكسته

همه ميترسيدن ،‌ يكبار كلاس فيزيك رو تعطيل كرديم ، رفتيم بيرون ، زنگ ورزش كلاس دومي ها بود ، كلاس دوم رو كتك زديم از زمين فوتبال پرت كرديم بيرون خودمون بازي كرديم :دي

اونا تماشا ميكردن


__________________________________________


بعدي :

يكبار رفته بوديم نماز خونه ، آدامس انداختيم توي كفش معلم زبان ، كل كلاس رو با نمره 9 تجديد كرد ، 22 نفر تجديد شد
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بارم پشت مانتو یکی از بچه ها نوشتم خطر انفجار نزدیک نشوید شانس گند من بعد چن دقه دبیرمون صداش کرد بره پای تخته
کلی از خجالت آب شدم:(
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي زياده

چي بگم ديگه :


آها

يكبار با مدير مدرسه داشتيم بحث ميكرديم

مدير مدرسه اومد گوش منو بگير ، زدم رو دستش ،‌ بعد اونم اعصباني شد اومد بزنه تو گوشم ، منم دستش رو گرفتم فشار دادم و پيچوندم

بهش گفتم به من گير بدي حالت رو ميگيرم اساسي ، ديگه توي 2 سال آخر دبيرستان دور بر من نميومد :دي


يكم ديگه حرف زده بود بلندش ميكردم اينهو هندونه ميزدمش زمين
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خيلي زياده

چي بگم ديگه :


آها

يكبار با مدير مدرسه داشتيم بحث ميكرديم

مدير مدرسه اومد گوش منو بگير ، زدم رو دستش ،‌ بعد اونم اعصباني شد اومد بزنه تو گوشم ، منم دستش رو گرفتم فشار دادم و پيچوندم

بهش گفتم به من گير بدي حالت رو ميگيرم اساسي ، ديگه توي 2 سال آخر دبيرستان دور بر من نميومد :دي


يكم ديگه حرف زده بود بلندش ميكردم اينهو هندونه ميزدمش زمين
برووووووووووووو پس چطور اخراجت نکردن؟:eek:
 

arash_m_shimi

عضو جدید
یادمه یه بار اون شیر بوگندوهایی که بهمون میدادنو زدم به پنکه سقفی کل کلاس بو گاو گرفت....
هی جوووونیییییییی کجایی که یادش بخیرر:ی
به ما شیر نیدادن نامردااااااااااااااااااااااااااا.غیر انتفاعی بودیدیکه؟ چون دوره ما شیر خبری نبود
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بارم پشت مانتو یکی از بچه ها نوشتم خطر انفجار نزدیک نشوید شانس گند من بعد چن دقه دبیرمون صداش کرد بره پای تخته
کلی از خجالت آب شدم:(


دختر پريوس تو باز اومدي ؟؟؟؟؟ :دي


يكبار هم من همچين كاري كردم

پشت پسره نوشتم ، اين خر فروشي است ، مدل 57
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي زياده

چي بگم ديگه :


آها

يكبار با مدير مدرسه داشتيم بحث ميكرديم

مدير مدرسه اومد گوش منو بگير ، زدم رو دستش ،‌ بعد اونم اعصباني شد اومد بزنه تو گوشم ، منم دستش رو گرفتم فشار دادم و پيچوندم

بهش گفتم به من گير بدي حالت رو ميگيرم اساسي ، ديگه توي 2 سال آخر دبيرستان دور بر من نميومد :دي


يكم ديگه حرف زده بود بلندش ميكردم اينهو هندونه ميزدمش زمين

مراقب باشااا پهلوان صفت باش
پهلوانان نمی میرند
 

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودمم هم یکی از خاطراتی که هر وقت یادم میفته خندم میگیره رو براتون بگم :
دلم براتون بگه یادش بخیر راهنمایی بودم از اون شاگرد زرنگها بودم(آره ارواح عمه ام) که تا تقی به توقی میخورد یه راست میومندن سراغ من . یه روز میخواستن به جای تخته سیاه چوبی از این تخته سیاه های الانی که تو دیوار میکنند بزارن . مدیر مدرسه طبق معمول منو صدا کرد اخه من شده بودم مهندس مدرسه برای کارهای غیر درسی(والبته خراب کاری) . بهم گفت میخوایم تخته سیاه رو دیواری کنیم به جای چوبی برو با 2 تا از بچه ها شروع کنید من که از خدام بود از درس فرار کنم قبول کردم . به اتفاق چند تا از هم رکابیهای خودم شروع کردیم . یکی کلنگ اورد یکی چکش و یکی بیل و ... شروع کردیم ما که تا حالا از این مدل تخته سیاه نداشتیم . نمیدونستیم چطوری باید باشه فقط شروع کردیم به کندن هی بکن بکن دیوار رو به جای رسیدیم که کلاس بغلی داشت معلوم میشد تقربیا دیوار 40 سانتی رو سوراخ کردیم .
البته کار ما بعد از کلاس بود کسی از دانش اموزان توی مدرسه نبودن مدیر هم برای ما یه تشویقی گذاشت که گفت میرم و برمیگردم به همتون یه جایزه میدم از شروع کار ما تقربیا نیم ساعت نگذشته بود که کلاس بغلی رو به کلاس خودمون یکی کردیم دیگه اون کلاس معلوم بود ( کار دارین سفارش بدین ما بهتر از افغانیها کار میکنیم )
تا اینکه اقای مدیر تشیف اوردن با دیدن کار ما خیال کردیم که جایزه و تشویقی رو شاخشه نگو که مدیر داشت داغ میکرد . با صدای بلند فریاد زد این چه وضعشه من گفتم برای تخته سیاه نه برای پنجره که شما جای در و پنجره درست کردین حالا خرجی که خواستیم نکنیم شما دوبرابر کردین .. و بقیه رو خودتون حدس بزنید...
ناگفته نمانه تشویقی 10 برابر شد یه هفته مدرسه راهم نمیدادن:biggrin:

 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر پريوس تو باز اومدي ؟؟؟؟؟ :دي


يكبار هم من همچين كاري كردم

پشت پسره نوشتم ، اين خر فروشي است ، مدل 57

:ی ایولا
ولی کلا از مدرسه خوشم نمیومد فقط زنگ تفریحارو دوس داشتم ....یا مشما میترکوندیم تو گوش بچه ها یا ساندیس خالی میترکونیدم یک بار نزدیک بود پای یکی از بچه ها بره:ی:ی
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
برووووووووووووو پس چطور اخراجت نکردن؟:eek:


كلا مدرسه ما همينجور بود

بچه ها معلم ها رو ميزدن ، بخواست اخراج كنه بايد در مدرسه رو گل ميگرفت چون از 350 نفر ،‌300 نفر اخراج ميشدن

تازه ما 3تا معاون داشتيم ، با معوان اول رفيق فابريك بوديم ، باهم ميرفتيم پيك نيك و ... اون هوامو داشت ، آخرش هم اون معاون رو بردن آموزش و پرورش سوال و جواب بعد از معاونت ازل شد


يكبار يك از دوستام ،‌معاون مدرسه رو بدجور زد ، با مشت اومد پاي چشم طرف ،‌ چشم شده بود مثل بادمجون ، البته پسره ديگه مدرسه نيومد

معاون هم از خجالت تا يك هفته مدرسه نيومد تا چشمش خوب شد
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما کلا کلاسمون رو هماهنگ میکردیم و هیچ کی حق نداشت لاپورت بده وگرنه خودش بدبخت میشد!!همیشه خرابکاریهامونم باهم بود و یکی مقصر نبود سال سوم دبیرستان معلمون مریض شد و یه ماه مرخصی داشت یکی دیگه واسمون اوردن بد بخت همون جلسه اول جا گذاشت رفت گفت من دیگه نمیام کلاستون وقتی معلمتون اومد خودش بهتون درس میده!!یه ماه کلاس حسابان تعطیل بود!!!
وای وای یادم میاد چقدر بد بودیم که خودم خجالت میکشم!
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
مراقب باشااا پهلوان صفت باش
پهلوانان نمی میرند


ها ها ها ها

خوب پهلوانان با ظالم ها ميجنگد ديگه

مسئله روي پول زور بود

مدرسه دولتي ، به زور ميخواست نفر 80 تومن از بچه ها بگيره ، بعضي بچه ها هم وضع مالي خوبي نداشتن

تازه به يكي بچه ها پيشنهاد رشوه داده بود

زوركي از بچه ها پول ميگرفت

اومد از من بگيره ، منم بهش نشون دادم خر زور تر از اونم


 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
يكبار يك كيسه پر از آب كرديم ، بهد از يقه عقب بچه ها ريختيم توي لباسش

از گردن تا شصت پا خيس شد
 

Similar threads

بالا