dreamypicture
عضو جدید
نمی دانی که من در هر ستاره
که مه را تا سحر یار و ندیم است
و یا در چهره سرخ شقایق
که خود بازیچه دست نسیم است
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
نمی دانی که من در قطره اشک
که روزی مظهر خشم تو بوده
و یا در شط خونین افق ها
که روزی منظر چشم تو بوده
نشانی از تو می گیرم
سراغی از تو می گیرم
در اندوه غریبانه
در آه بی نصیبان
در آن شبنم در آن گل
در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران
در آب چشمه ساران
در آن سرگشتگی ها
در این گمگشتگی ها
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
من اینک در رواق کهکشان ها
در آوای حزین کاروان ها
در آن رنگین کمان پیر و خسته
در آن اشکی که بر مژگان نشسته
در آن جامی که خالی مانده از می
در آوایی که بر می خیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
داریوش
که مه را تا سحر یار و ندیم است
و یا در چهره سرخ شقایق
که خود بازیچه دست نسیم است
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
نمی دانی که من در قطره اشک
که روزی مظهر خشم تو بوده
و یا در شط خونین افق ها
که روزی منظر چشم تو بوده
نشانی از تو می گیرم
سراغی از تو می گیرم
در اندوه غریبانه
در آه بی نصیبان
در آن شبنم در آن گل
در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران
در آب چشمه ساران
در آن سرگشتگی ها
در این گمگشتگی ها
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
من اینک در رواق کهکشان ها
در آوای حزین کاروان ها
در آن رنگین کمان پیر و خسته
در آن اشکی که بر مژگان نشسته
در آن جامی که خالی مانده از می
در آوایی که بر می خیزد از نی
نشانی از تو می بینم
سراغی از تو می گیرم
داریوش