بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
ها
نماز کرسی بیده
استر و اشتر
استري و شتري با هم دوست بودند، روزي استر به شتر گفت: اي رفيق! من در هر فراز و نشيبي و يا در راه هموار و در راه خشك يا تر هميشه به زمين مي‌افتم ولي تو به راحتي مي‌روي و به زمين نمي‌خوري. علت اين امر چيست؟ بگو چه بايد كرد. درست راه رفتن را به من هم ياد بده.
شتر گفت: دو علت در اين كار هست: اول اينكه چشم من از چشم تو دوربين‌تر است و دوم اينكه من قدّم بلندتر است و از بلندي نگاه مي‌كنم، وقتي بر سر كوه بلند مي‌رسم از بلندي همة راه‌ها و گردنه‌ها را با هوشمندي مي‌نگرم. من ازسر بينش گام بر مي‌دارم و به همين دليل نمي‌افتم و براحتي راه را طي مي‌كنم. تو فقط تا دو سه قدم پيش پاي خود را مي‌بيني و در راه دوربين و دور انديش نيستي.
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دیگه ما این بیدیم

سلام ابجی یاسمن
از زن داداش چه خبر؟
امروز با هم رفتيم بيرون! خيلي با سياسته! كلي منو تحويل گرفت:w12:
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
یهو گول این کاراشو نخوریا
تازه اولشه بذار چند ماه بگذره
زیاد تحویلش نگیر
ولي خيلي دختر خوبيه! :redface: با شخصيته
خوشگلم هست! البته از من خوشگلتر نيست:thumbsup2:
گناه داره! فقط يه سال از من بزرگتره:redface:
ها فقط تغییر دادم دلت خوش بشه
چي گفتي؟:w00:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
رقص صوفي بر سفرة خالي
يك صوفي, سفره‌اي ديد كه خالي است و از درخت آويزان است. صوفي شروع به رقص كرد و از عشق نان و غذاي سفره شادي مي‌كرد و جامه خود را مي‌دريد و شعر مي‌خواند: «نانِ بي‌نان, سفره درد گرسنگي و قحطي را درمان مي‌كند». شور و شادي او زياد شد. صوفيان ديگر هم با او به رقص درآمدند هوهو مي‌زدند و از شدت شور و شادي چند نفر مست و بيهوش افتادند. مردي پرسيد. اين چه كار است كه شما مي‌كنيد؟ رقص و شادي براي سفره بي‌نان و غذا چه معني دارد؟ صوفي گفت: مرد حق در فكر «هستي» نيست. عاشقانِ حق با بود و نبود كاري ندارند. آنان بي سرمايه, سود مي‌برند. آنها , «عشق به نان» را دوست دارند نه نان را. آنها مرداني هستند كه بي‌بال دور جهان پرواز مي‌كنند. عاشقان در عدم ساكن‌اند. و مانند عدم يك رنگ هستند و جانِ واحد دارند.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
رقص صوفي بر سفرة خالي
يك صوفي, سفره‌اي ديد كه خالي است و از درخت آويزان است. صوفي شروع به رقص كرد و از عشق نان و غذاي سفره شادي مي‌كرد و جامه خود را مي‌دريد و شعر مي‌خواند: «نانِ بي‌نان, سفره درد گرسنگي و قحطي را درمان مي‌كند». شور و شادي او زياد شد. صوفيان ديگر هم با او به رقص درآمدند هوهو مي‌زدند و از شدت شور و شادي چند نفر مست و بيهوش افتادند. مردي پرسيد. اين چه كار است كه شما مي‌كنيد؟ رقص و شادي براي سفره بي‌نان و غذا چه معني دارد؟ صوفي گفت: مرد حق در فكر «هستي» نيست. عاشقانِ حق با بود و نبود كاري ندارند. آنان بي سرمايه, سود مي‌برند. آنها , «عشق به نان» را دوست دارند نه نان را. آنها مرداني هستند كه بي‌بال دور جهان پرواز مي‌كنند. عاشقان در عدم ساكن‌اند. و مانند عدم يك رنگ هستند و جانِ واحد دارند.
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یهو گول این کاراشو نخوریا
تازه اولشه بذار چند ماه بگذره
زیاد تحویلش نگیر
نه یاسمن جان، گول سودابه رو نخور
با هم دوست بشید بعد باهم نقشه بکشید داداشت رو اذیت کنین، خیلی حال میده
 
  • Like
واکنش ها: pme

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
:w15::w15::w15: ببخشيد سودابه جون نتونستم جلوي خندمو بگيرم!
ديگه نبينم به آبجيه من كمتر از گل بگيا:w00:
واااااااااای
سودابه همه دوستات اینجورین دیگه
اول بهت میخندند بعد طرفداری میکنند
خب دیگه همینه دیگه معتاد معتاد معتاد معتاد معتاد
تازه یاسمن
دم پایی کهنه با جوجه رنگیم عوض میکنهhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/funny/w15.gif
 
  • Like
واکنش ها: pme

yuhana

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا اسپم
اونجا اسپم
همه جا اسپم
وااااااااااااااای:surprised:
 
  • Like
واکنش ها: pme

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه یاسمن جان، گول سودابه رو نخور
با هم دوست بشید بعد باهم نقشه بکشید داداشت رو اذیت کنین، خیلی حال میده
اتفاقآ امروز همين كار كرديم!:thumbsup2:
داداشم از رودخونه پا برهنه رد شد بعد داشت در حاليكه يه پايي وايساده بود جورابشو مي پوشيد! گفت: تعادل حال مي كنين؟ من گفتم احتمالاً با لك لك نسبتي داري:w15::w15::w15:
زن داداشم كه خيلي خندش گرفته بود گفت بزن قدش
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
واااااااااای
سودابه همه دوستات اینجورین دیگه
اول بهت میخندند بعد طرفداری میکنند
خب دیگه همینه دیگه معتاد معتاد معتاد معتاد معتاد
تازه یاسمن
دم پایی کهنه با جوجه رنگیم عوض میکنهhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/funny/w15.gif
من افسرده شدم
 

soudabe

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتفاقآ امروز همين كار كرديم!:thumbsup2:
داداشم از رودخونه پا برهنه رد شد بعد داشت در حاليكه يه پايي وايساده بود جورابشو مي پوشيد! گفت: تعادل حال مي كنين؟ من گفتم احتمالاً با لك لك نسبتي داري:w15::w15::w15:
زن داداشم كه خيلي خندش گرفته بود گفت بزن قدش
نا امیدم کردی
 

Similar threads

بالا