بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام بچه ها
خوبين؟
الان ساعت از 12.10 هم گذشته ولي ارور شروع نشده



سلام جیگر گلم خوبی عزیز ایشالا :gol::gol::smile:
صد بار ملودی خانوم گفت نگو میاد دیدی تا گفتی اومد:mad:


سلام آرام خانوم نگار خانوم و محسن جان خوبید ایشالا ؟ :gol::gol::gol::smile::gol::gol::gol:

منم خوبم مرسی ;)
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینقدر گفتین کرسی من از دیشب رفتم تو انباری گشتم تا کرسی قدیمی رو ور داشتسم الانم زیر کرسی همرا با یه فال حضرت حافظ. نیت کنید برا همتون فال بگیرم.
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام تنهایی جان خوبی ایشالا:gol::gol::smile:

منم خوبم ;)
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی دورت بگردم آقا!!شما شروع کن که چند وقتیه اون صدای کت و کلفتت رو نشنیدم!!:biggrin:
یه شرح عمل لازم داری

سلام جیگر گلم خوبی عزیز ایشالا :gol::gol::smile:
صد بار ملودی خانوم گفت نگو میاد دیدی تا گفتی اومد:mad:


سلام آرام خانوم نگار خانوم و محسن جان خوبید ایشالا ؟ :gol::gol::gol::smile::gol::gol::gol:

منم خوبم مرسی ;)
کو گوش شنواااا
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام حمیدجان.
سلام حمیدزرین جان!به شما میگیم زرین خوبه؟
خب من نیت کردک بگیر اون فال رو!:D
 

Fathy

متخصص مهندسی سازه و زلزله
سلام سلام صدتا سلام

همه خوبين .... ايشالا كه خوبين
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
اره
ارامش خیلی دلتنگه!


ممنون


ارام نذار شروع کنم باز!

سلام محمدحسین!!خوبی؟شبت بخیر!!!!چه کرسی خلوته!!!:D
آره من دلم خیلی برای ارورا تنگ شده!!:crying2:
ممنون منم خوبم به خوبي دوستان
راستي مگه ارور تموم شد

سلام جیگر گلم خوبی عزیز :gol::gol::smile:

سلام نگار خانوم آرام خانوم و محسن جان خوبید ایشالا :gol::gol::gol::gol::smile:
سلام حميد جان
خوبي ؟
فهميدي بدبخت شديم
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اینقدر گفتین کرسی من از دیشب رفتم تو انباری گشتم تا کرسی قدیمی رو ور داشتسم الانم زیر کرسی همرا با یه فال حضرت حافظ. نیت کنید برا همتون فال بگیرم.


سلام حمید جان خوبی :gol::gol::smile:

منم خوبم ممنون;)


دمت گرم اگه نوبتی اول تفنگی !!!! :cool:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ممنون منم خوبم به خوبي دوستان
راستي مگه ارور تموم شد


سلام حميد جان
خوبي ؟
فهميدي بدبخت شديم



تو هر روز باید منو سکته بدی نه چی شده باز تو اون خراب شده ؟ :mad: نمره ی چی اومده ؟ شهریه دوبرابر شده ؟ دسشوییا پولی شده ؟ :confused:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
محمدحسین جان قصه ای که میخواستی روز بگی رو الان بوگو پسر;)
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام سلام صدتا سلام

همه خوبين .... ايشالا كه خوبين
سلام دوست جديد
خوبي؟

سلام جیگر گلم خوبی عزیز ایشالا :gol::gol::smile:
صد بار ملودی خانوم گفت نگو میاد دیدی تا گفتی اومد:mad:


سلام آرام خانوم نگار خانوم و محسن جان خوبید ایشالا ؟ :gol::gol::gol::smile::gol::gol::gol:

منم خوبم مرسی ;)
باز قضيه چيه من در جريان نيستم:mad:
 

Fathy

متخصص مهندسی سازه و زلزله
مث اينكه حالا حالاها مي خواين چاق سلامتي كنين

آقا ول كن قصهه رو بچسب....
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام فتحی جان!!بعد از محمدحسین نوبت شماست داستان بگی ها!!خودت رو آماده کن:D;)
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگی
ارام بر کنار
ااااااا...برو کنار دیگه:w00:
خببببب
کی حلا قراره قصه بگه
زود بگید می خوام برم:w16:
ارام من شنگول و منگول می خووام:lol:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
يکي بود يکي نبود . غير از خدا هيچکس نبود .
دو تا کبوتر همسايه بودند که يکي اسمش «نامه بر» و يکي اسمش «هرزه» بود. يک روز کبوتر هرزه گفت:«من هم امروز همراه تو به سفر مي آيم.»
نامه بر گفت:«نه، من مي خواهم راست دنبال کارم بروم ولي تو نمي تواني با من همراهي کني. مي ترسم اتفاق بدي بيفتند و بلايي بر سرت بيايد و من هم بدنام شوم.»
هرزه گفت:«ولي اگر راستش را بخواهي من صدتا کبوتر جلد را هم به شاگردي قبول ندارم و چهل تا مثل تو را درس مي دهم. من بيش از تو با مردم جورواجور زندگي کرده ام، من همه پشت بامها، همه سوراخ سنبه ها، همه کبوتر خان ها، همه باغها و دشتها را مي شناسم و خيلي از تو زرنگترم. وقتي گفتم مي خواهم به سفر بيايم يعني که من از هيچ چيز نمي ترسم.»




نامه بر گفت:«همين نترسيدن خودش عيب است. البته ترس زيادي مايه ناکامي است ولي خيره سري هم خطر دارد. همه کساني که گرفتار دردسر و بدبختي مي شوند از خيره سري آنهاست که خيال مي کنند زرنگتر از ديگرانند و آنقدر بلهوسي مي کنند که بدبخت مي شوند.»
 

jentleman_arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
سییییییلام به همه خوبان...خوبید همگی..من یه چند دقیقه ای مهمونتونم بعد زودی میرم دور بدبختیام:w17::w29::w31::w34:
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم
اینم فال دوستای گلم
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
هرزه گفت:«نخير، شما خيالتان راحت باشد. من حواسم جمع است، و هميشه مي فهمم که چه بايد کرد و چه نبايد کرد.»
نامه بر گفت:«بسيار خوب: پس آماده باش. بايد آب و دانه ات را در خانه بخوري و حالا که همراه من هستي در ميان راه با هيچ غريبه اي خوش و بش نکني.»
گفت:«قبول دارم». همراه شدند و از پشت بامها و کبوترخان ها و کبوترها گذشتند، از شهر گذشتند و از باغ گذشتند و از کشتزار گذشتند و به صحرا رسيدند و رفتند و رفتند تا يک جايي که در ميان زمين هاي پست و بلندي چندتا درخت خشک بود و هرزه گفت خوب است چند دقيقه روي اين درخت بنشينيم و خستگي در کنيم.
نامه بر گفت:«کارمان دير مي شود ولي اگر خيلي خسته شده اي مانعي ندارد.»
نشستند روي درخت و به هر طرف نگاه مي کردند. هرزه قدري دورتر را نشان داد و گفت:«آنجا را مي بيني؟ سبزه است و دانه است، بيا برويم بخوريم.»
نامه بر گفت:«مي بينم، سبزه هست و دانه هست ولي دام هم هست.»
هرزه گفت:«تو خيلي ترسو هستي، يک چيزي شنيده اي که در ميان سبزه دانه
مي پاشند و دام مي گذارند ولي اين دليل نمي شود که همه جا دام باشد.»
نامه بر گفت:«نه، من ترسو نيستم ولي عقل دارم و مي فهمم که توي اين بيابان کوير سوخته که هميشه باد گرم مي آيد سبزه نمي رويد و دانه پيدا نمي شود. اينها را يک صياد ريخته تا مرغهاي بلهوس را به دام بيندازد.»
هرزه گفت:«خوب، شايد خداوند قدرت نمايي کرده و در ميان کوير سبزه درآورده باشد.»
 

Similar threads

بالا