بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمد صادق قصه قشنگي بود مرسي .... آخه تو كه اينقدر با احساس و مهربوني چرا حرفي زدي كه آرام جونم رو مجبور به جنگ كردي؟ :cry: زودي ازش معذرت بخواه تا همه چي به خير و خوشي تموم بشه...آفرين پسر خوب
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .
من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.
من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

نتیجه اخلاقی :
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید.
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
برید کنار من اومدددددددددددددددددم
کجان این دخترا
من خین وخوام وخورم

سلام .خوبین؟
حیف خودتون نخواستین .
ما می خواستیم با شما کاری نداشته باشیم ..:mad:
اما حالا شما هم برین
بچسبید به دیوار:D
اگه وصیتی حرفی چیزی دارین
برای آخرین بار بگین ..:D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمد صادق قصه قشنگي بود مرسي .... آخه تو كه اينقدر با احساس و مهربوني چرا حرفي زدي كه آرام جونم رو مجبور به جنگ كردي؟ :cry: زودي ازش معذرت بخواه تا همه چي به خير و خوشي تموم بشه...آفرين پسر خوب

خواهش میکنم، قابلی نداشت
اِ ، نسیم من که چیزی نگفتم، همش تقصیر اون قصه هفت پادشاه و خودشونه،
من معذرت خواهی کنم؟ اونم از آرام، عمراً ... :D
اون بود که شروع کرد و این وسط یار کشی کرد، حالا هم اون باید بیاد معذرت خواهی کنه ... :D
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواهش میکنم، قابلی نداشت
اِ ، نسیم من که چیزی نگفتم، همش تقصیر اون قصه هفت پادشاه و خودشونه،
من معذرت خواهی کنم؟ اونم از آرام، عمراً ... :D
اون بود که شروع کرد و این وسط یار کشی کرد، حالا هم اون باید بیاد معذرت خواهی کنه ... :D

تا جایی که ما یادمونه شما از حق آقایون گفنی ..:razz:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانشگاه استنفورد

خانمي با "لباس کتان راه راه" و شوهرش با "کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز" در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فورا متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالا شايسته حضور در کمبريج هم نيستند.
مرد به آرامي گفت : (( مايل هستيم رييس راببينيم ))
منشي با بي حوصلگي گفت : ايشان تمام روز گرفتارند
خانم جواب داد : ما منتظر خواهيم شد
منشي ساعت ها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند.
اما اين طور نشد. منشي به تنگ آمد و سرانجام تصميم گرفت مزاحم رييس شود ، هرچند که اين کار نامطبوعي بود که همواره از آن اکراه داشت.
وي به رييس گفت : شايد اگرچند دقيقه اي آنان را ببينيد، بروند.
رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و سرتکان داد. معلوم بود شخصي با اهميت مثل او ، وقت بودن با آنها را نداشت.
به علاوه از اينکه لباسي کتان و راه راه و کت وشلواري خانه دوز دفترش را به هم بريزد،خوشش نمي آمد. رييس با قيافه اي عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوي آن دو رفت.
خانم به او گفت : « ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اماحدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم ؛ بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم.
رييس تحت تاثير قرار نگرفته بود ...و يکه خورده بود. با غيظ گفت:خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد ، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم ، اينجا مثل قبرستان مي شود .
خانم به سرعت توضيح داد : آه ، نه. نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم .
رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : يک ساختمان ! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت ونيم ميليون دلار است.
خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست ازشرشان خلاص شود.زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم ؟
شوهرش سر تکان داد. قيافه رييس دستخوش سر درگمي و حيرت بود.
آقا و خانم" ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي پالوآلتو در ايالت کاليفرنيا شدند ، يعني جايي كه دانشگاهي ساختند که نام آنها را برخود دارد: "دانشگاه استنفورد، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد.
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب ..
ادامه جنگ تا فردا شب..
فعلا آقایون گوشه دیوار...
همین جوری یه پاتونم بیارین بالا....
تا فردا فرصت میدیم بهتون از بس ما خوبیم:D


شبتون آرام ..
قلبتون پر آرامش .:gol:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام تنهايي جان امشب دير اومدي.هيئت ميري به ياد ماهم باش
سلام فروردين جان.چه دير اومدي گلم
بچه ها شرمنده من سرم گرم بود حواسم زياد به اينجا نبود.

منم برم شب بخير

 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها من ديگه بايد برم
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببينيد
رفتين هيئت دعا يادتون نره
فلسطيني هارم فراموش نكنين
يا حق
 

فروردین

عضو جدید
سلام فروردین جان
حالت چطوره
خوبی؟
چه خبرا؟

ممنون بد نیستم اگه این آدمایه اطراف بذارن

سلام تنهايي جان امشب دير اومدي.هيئت ميري به ياد ماهم باش

سلام فروردين جان.چه دير اومدي گلم
بچه ها شرمنده من سرم گرم بود حواسم زياد به اينجا نبود.​

منم برم شب بخير​

ببخش که دیر اومدم

شبت خوش:gol:
سلام فروردين جونم.... خوش اومدي

بچه ها توروخدا يه سري به اين تاپيك بزنيد ببينيد بعضي از آدما واقعا چقدر بيرحمانه حرف ميزنن :(:crying2:
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=68014
(گفتگوي آزاد - آيا آمريكادشمن ماست؟ )

مرسی نسیم جون :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب ..
ادامه جنگ تا فردا شب..
فعلا آقایون گوشه دیوار...
همین جوری یه پاتونم بیارین بالا....
تا فردا فرصت میدیم بهتون از بس ما خوبیم:D


شبتون آرام ..
قلبتون پر آرامش .:gol:
شبت بخیر و خوشی :gol:


سلام تنهايي جان امشب دير اومدي.هيئت ميري به ياد ماهم باش

سلام فروردين جان.چه دير اومدي گلم
بچه ها شرمنده من سرم گرم بود حواسم زياد به اينجا نبود.​

منم برم شب بخير​
شب شما هم بخیر :gol:

بچه ها من ديگه بايد برم
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببينيد
رفتين هيئت دعا يادتون نره
فلسطيني هارم فراموش نكنين
يا حق

اِ ، محمد کجا؟
مگه ندیدی، اول از همه اون سردستشون زد به چاک، حالا هم که معاوناش دارن میرن، دیگه چی میخوای بهتر از این؟ :D
بمون تازه داره بهمون خوش میگذره :D

به هر حال شبت بخیر و خوشی :gol:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبت بخیر و خوشی :gol:



شب شما هم بخیر :gol:



اِ ، محمد کجا؟
مگه ندیدی، اول از همه اون سردستشون زد به چاک، حالا هم که معاوناش دارن میرن، دیگه چی میخوای بهتر از این؟ :D
بمون تازه داره بهمون خوش میگذره :D

به هر حال شبت بخیر و خوشی :gol:
واي محمد صادق خودت به ضعف خودتون داري اعتراف ميكني ؟ :D ديدي حالا كه دخترا رفتن شما زبون دراورديد :D
 

Similar threads

بالا