به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

iman.mpr

عضو جدید
من اینجا ریشه در خاکم.
من اینجا تا نفس باقی ست می مانم.
من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم!
من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دست تهی گل بر می افشانم.
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید.
سرود فتح می خوانم،
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت!
 

tirmah

عضو جدید
ارزویم این است نتراود اشک در چشم تو
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت
وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی عاشق انکه تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تورا دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو بی زار تر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند

این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بايد كه عشق ورزيد... بايد كه مهربان بود... زيرا كه زنده ماندن... هر لحظه احتمالي است

 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به خود می بالم
که در این عصر یخی
دوستی دارم که دلش آینه خورشید است ...


(تشکرام ته کشید :()
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اگر روزی تورا کردم فراموش
بدان شمع وجودم گشته خاموش:heart:

فداي سرت عزيزدلم.
:love:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند

کو مرهمست اگر دگران نیش می‌زنند

 

satren

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

خیام
 

masih.sh

عضو جدید
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
هی بوکوفسکی... بی خیال!
داشتن همین اتاق تاریک و
تنهایی بزرگ هم غنیمت است

(لازم نیست بگم بوکوفسکی!)
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
خلوتی خواهیم و حالی با خیال خویشتن

گر گذاردمان فلک آنی به حال خویشتن

ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست

عالمی داریم در کنج ملال خویشتن

شهریار
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز

در به روی همه بستیم ولی نتوان بست

به خیال تو در خانه تنهایی را!
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز

دیگر نمانده هیچ به جز وحشت و سکوت
دیگر نمانده هیچ به جز آرزوی مرگ
تنها شدم گریختم از خود ،گریختم
شاید که این گریختنم زندگی دهد
تنها شدم که مرگ اگر همتی کند
شاید رهایم از این زندگی کند
 

Similar threads

بالا