به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیروز در کنار تو احساس عشق بود
دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود

دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
فکری بکن به حال من از دست می روم
قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
بگذار بشکند عوضش مرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
بانوی دشت های قشنگی که سوختی
عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
شاید کسی که بین غزل های من گم است
در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
حالا ببین علیه خودم غرق می شوم
در منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در راه عشق وسوسه اهرمن بسي ست
پيش آي و گوش دل به پيام سروش كن

با دوستان مضايقه در عمر و مال نيست
صدجان فداي يار نصيحت نيوش كن

ساقي كه جامت از مي صافي تهي مباد
چشم عنايتي به من درد نوش كن

سرمست در قباي زرافشان چو بگذري
يك بوسه نذر حافظ پشمينه پوش كن
 

hony_bari

عضو جدید
زندگی یک گله سرخه پر از عطر ، پر از خار ، پر از برگ
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطر و خار و برگ و گل همه همسایه دیوار به دیواره همند
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هله نــــوميد نباش كه تو را يار براند [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گرت امروز براند نه‌ که فردات نخواند![/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در اگر بر تو ببندد مرو صـبر كـن آنجا[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ز پــس صبر ترا او به سر صدر نشاند[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ره پنهان بـنمايد كه كس آن راه نداند[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا کمتر اندر دامِ خوبان مبتلا شو

یا ناله کم کن، مردِ میدانِ بلا شو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي
كه كيمياي مرادست خاك كوي نياز

ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل
كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ساعت به خواب رفته ، قرارت نمی رسد
پاییز می دود به بهارت نمی رسد

هر چه گل است ، من ، به تو تقدیم می کنم
یک شاخه هم به خواستگارت نمی رسد

حتی برای خاطر چشمان کور من
تصویر های تیره و تارت نمی رسد

هر هشت شنبه را تو به من فکر می کنی
پاهای من به روزشمارت نمی رسد

" لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد "
آقا دلت خوش است ، نگارت نمی رسد !

حتی اگر اصالت کاشانی ات دهند
قدری گلاب هم به مزارت نمی رسد

تا ارتفاع موی تو قدم بلند نیست
لبهای من به سرخ انارت نمی رسد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را رمزی است در خوبی که هر کس آن نمی داند

خطی گل بر ورق دارد ،که جز بلبل نمی داند
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز آ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتم

چون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتم

ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه ام

باز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینه ام
 

samira zibafar

عضو جدید
چرا رفتی؟
از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم نفس خدا نگهدار
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی
از کشاکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من و آوای گرمت را شنودن

بدین آوا غم دل را زدودن

از اول کار من دلدادگی بود

ولیکن شیوه ی تو دل ربودن

گرفت از من مجال دیده بستن

همه شب بر خیالت در گشودن

قرار عمر من بر کاستن بود

تو را بر لطف و زیبایی فزودن

غم شیرین دوری بر من آموخت

سخن گفتن غزل خواندن سرودن

من و شب های غربت تا سحرگاه

چو شمعی گریه کردن نا غنودن

چه خوش باشد غم دل با تو گفتن

وزان خوشتر امید با تو بودن​
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتـم نگـرم روي تــو ؟ گفتــا بــه قيــامـت .... گفتم روم از كــوي تــو گفتــا بــه سلامت
گفتم چه خوش از كار جهان ؟گفت غم عشق .... گفتم چــه بــود حـاصل آن ؟ گفت ندامت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوستت خواهم داشت .................... بی آنکه بگویم .
درد دل خواهم گفت ........................ بی هیچ کلامی .
گوش خواهم داد ........................ بی هیچ سخنی .
در آغوشت خواهم گریست.................... بی آنکه حس کنی .
در تو ذوب خواهم شد ..................... بی هیچ حرارتی .
این گونه شاید احساسم نمیرد
 

nima_tavana

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان‌افشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هرگز نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نرود

از دِماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود

در اَزل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وِز سرِ پیمان نرود

هرچه جز بارِ غمت بر دلِ مسکین منست
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود

آنچنان مهر تواَم در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پیِ خوبان دلِ من معذورست
درد دارد چه کند کز پیِ درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پیِ ایشان نرود.
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]احـرام چه بندیم ، که آن قبله نه اینجاست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]در سعی چه کوشیم که از مَروه صفا رفت[/FONT]
 

صخا

عضو جدید
رفيق بي وفا را كمتر از دشمن نمي دانم
شوم قربان آن دشمن كه بويي از وفا دارد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ما در درون سينه هوايي نهفته ايم
برباد اگر رود دل ما زان هوا رود

برخاك راه يار نهاديم روي خويش
بر روي ما رواست اگر آشنا رود


مارا به آب ديده شب و روز ماجراست
زان رهگذر كه بر سر كويش چرا رود
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هويدا گر كني راز دل خود ** كنم سجده به پيش پايت اي بت
سر و جانم فداي ناز چشمت ** كه زد آتش به جانم آن نگاهت
لهيب افتاد بر جانم چو بر عود ** گرفت دوار بوي خوش از آن دود
اگر بوي خوشت ميل است يارا ** بسوزانم مكن با من مدارا
مكن خاموش اين آتش ز جانم ** ببزمت سوختن را دوست دارم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چكيد
هر آرزو كه از دل خوش باورم گذشت

صد چشمه اشك غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم كه خاطرات تو از خاطرم گذشت

خوش سايه روشني است تماشاي يار را
اين دود آه و شعله كه بر دفترم گذشت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای از این افسرده‌گان فریاد اهل درد کو ؟
ناله مستانه دل‌های غم پرورد کو ؟

ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می‌آورد کو ؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
كاش هرگز اندر اين دنياي پست
چشمهايم شوق بيداري نداشت

بسته مي ماند از تمام هيچ و پوچ
اين نفسها عزم ويراني نداشت

آن زمان آسوده بودم از همه
از سخنها,گفته ها,خود كرده ها

خواب بودم در ميان گريه ها
در ميان دست هاي سرد گور

پاك بودم چون تن زيباي گل
عاري از نا خالصيهاي جنون

حال بايد جاي ميل زندگي
فكر رفتن در سرم معنا كنم

رو به دريا مي شوم با موج خشم
تا شوم آسوده از هر ساحلى​
 

Similar threads

بالا