به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از آن زمان که فتنه چشمت بمن رسید
ایمن ز شر فتنه و آخر زمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاییز
معدن زیببایی هاست
چه کسی گفته بهار ، فصل زیبباییهاست؟
من به چشم خود ندیدم این را
من غم و اندوه را
که برایم همچو یک مونس زیبا
طنازی می کند
در قله های برف گرفته ی این قفس
در آینه ی تمام نمای پاییز دیدم
و من دوست دارم پاییز را
نه برای سرخی انار هایش
دوستش دارم چون
برگها با فرا رسیدنش
یک قدم به رهایی
نزدیکتر می شوند
و این
برای ما بشارتیست از طرف خدا
و شاید تلنگری
که ای انسان
زیبایی هم روزی تمام شدنیست
و تو هم روزی همانند این برگ ها
به زمین باز می گردی به مادر واقعی ات
پس بکوش که آزاد و آزاده باشی
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گره خورد با هم نگاه من و تو
همین بود تنها گناه من و تو
سپس عشق را در غزل یافتیم؛ آه
که وسعت گرفت اشتباه من و تو
امید، آرزوی رسیدن به هم بود
خدا نیز تنها پناه من و تو.....
 

سامه

عضو جدید
صداي بي صدا
دوباره مي‌نويسمت، بدون اينکه بشمرم
بدون اينکه عطرتو، به ذهن خونه بسپُرم
به ناخود آگاه خودم، سري دوباره مي‌زني
بدون اينکه حس کنم، هزار صفحه با مني
چه ساده مي‌رسم به تو، هميشه زود باورم
که خواب با تو بودنو، بدون گريه مي‌پرم
ترانه‌ساز من شدي، پر از اميد و آرزو
چرا سکوت مي‌کني، به جاي من خودت بگو
چه ساده مي‌بري منو، به انتهاي دفترم
درون اين ترانه‌ها من از خودم جلوتَرَم
به داد واژه‌ها برس، که عاميانه‌تر بِشَن
ازعاشقونه‌ها بگو، نگاهمو ورق بزن
صداي بي‌صداي من، هميشه خوب نازنين
بيا و بين کاغذا، حضور دستاتو ببين
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هر آنكه جانب اهل خدا نگه دارد ............ خداش در همه حال از بلا نگهدارد
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند.............نگاه دار سر رشته تا نگهدارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست ............كه آشنا سخن آشنا نگهدارد
سر و زر و دل و جانم فداي آن محبوب ........................كه حق صحبت مهر و وفا نگهدارد
 
آخرین ویرایش:

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی كوتاهتر از آن است كه به خصومت بگذرد
و قلب ها گرامی تر از آنند كه بشكنند
آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند
و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود
فردا خورشید طلوع خواهد كرد حتی اگر ما نباشیم
 

ghisoo_tala

عضو جدید
كسي در باد مي خواند ،تو را تا اوج مي خواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
د لم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را هرگز نمي رانم:gol:
 

سامه

عضو جدید
نمی خواهم برگردی
نمی خواهم برگردی
این را به همه گفته ام
حتی به تو
به خودم
اما نمی دانم
چرا هنوز
برای آمدنت فال می گیرم!!
چرا هنوز
پشت هزاران ترانه خاموش به انتظارت نشسته ام
تا ترا آرزو کنم!!
اما هنوز نمی خواهم برگردی
می دانی که دروغ نمی گویم
اگر هنوز ترا آرزو می کنم
برای بی آرزو نبودن است !!
و شاید هم
آرزویی زیباتر از تو سراغ ندارم!!
اما هنوز هم نمی خواهم برگردی
 

delshode

عضو جدید
بعد یک عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجی است که افزونی‌اش از انفاق است

باد، مشتی ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است.

 

سامه

عضو جدید
کاش میشد..

کاش میشد..

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر ازاحساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

دست در دست پرنده بال در بال نسیم

ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
 

سامه

عضو جدید
سهراب..

سهراب..

آن زمان که سهراب میگفت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت٬
باید اینطور نوشت:
هر گلی هم باشی
چه شقایق چه گل پیچک و چه یاس
زندگی اجباری ایست!!!!
 

سامه

عضو جدید
گاهی خیال می کنم از من بریده ای
بهتر ز من برای دلت بر گزیده ای
از خود سؤال می کنم آیا چه کرده ام
در فکر فرو میروم از من چه دیده ای
فرصت نمی دهی که کمی در دل کنم
گویا از این نمونه مکرر شنیده ای
از من عبور می کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای
یک روز می رسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست خدارا چه دیده ای
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دریای حسن پاک تو را می زنم ورق
در موج چشم تو پیداست آسمان
پرواز از نگاه تو مثل حقیقت است
حالا که بام قله ی دنیاست آسمان
این بیت آخر از شعر عاشقانه ام
تقدیم هر که مثل تو تنهاست آسمان!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست
از حرف پــرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می‌شوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست

حامد جان معركه بود... مرسي :gol:

دردا كه تا بروي تو خنديدم
در رنج من نشستي و كوشيدي
اشكم چو رنگ خون شقايق شد
آنرا بجام كردي و نوشيدي

در عطر بوسه هاي گناه آلود
روياي آتشين ترا ديدم
همراه با نواي غمي شيرين
در معبد سكوت تو رقصيدم
 

رحیمی

عضو جدید
حامد جان معركه بود... مرسي :gol:

دردا كه تا بروي تو خنديدم
در رنج من نشستي و كوشيدي
اشكم چو رنگ خون شقايق شد
آنرا بجام كردي و نوشيدي

در عطر بوسه هاي گناه آلود
روياي آتشين ترا ديدم
همراه با نواي غمي شيرين
در معبد سكوت تو رقصيدم

آخرش من ماندم و دلواپسی
دل سپردن به شب و جام تهی
گر نباشد میل من بر روزگار
کی دهد امیال من پروردگار
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش نرم کنم
در سنگ خاره قطره ی باران اثر نکرد
 

Similar threads

بالا