به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

سامه

عضو جدید
صدا کن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي ست
که در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراک کوچه تنهاترم
بيا تا برايت بگويم
چه اندازه تنهايي من بزرگ است
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دوست به يادگار دردي دارم
كانرا به صد هزار درمان ندهم


 

سامه

عضو جدید
لحظه‌اي، آخر درنگي، بيش از اينها، صبر كن
من به تو دل داده‌ام، تا جان ندادم، صبر كن

لحظه‌اي با من بمان اين عشق را انديشه كن
درد جان با رفتنت درمان ندارد، صبر كن​
 
  • Like
واکنش ها: EH_S

سامه

عضو جدید
براي تو و خويش چشماني آرزو مي‌كنم
كه چراغها و نشانه‌ها را در ظلماتمان ببيند ...
گوشي كه صداها و شناسه‌ها را
در بيهوشي‌مان بشنود ..
 

سامه

عضو جدید
چشم تو زينت تاريكي نيست...
پلكها را بتكان...
كفش به پا كن و بيا...
و بيا تا جايي
كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد ؛
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو...
و مزامير شب، اندام تو را
مثل يك قطعه آواز به خود جذب كند.

پارسايي ست در آنجا كه تو را خواهد گفت :
" بهترين چيز رسيدن به نگاهي‌ ست كه از حادثه عشق تر است "
 
  • Like
واکنش ها: EH_S

goon200830

عضو جدید
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده بر آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد…
This thread has more than 10 replies. Click here to review the whole th
 

سامه

عضو جدید
دريا، - صبور وسنگين -
مي خواند و مي نوشت
- "... من خواب نيستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نيستم !
روزي كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم !"
 

سامه

عضو جدید
بشر، دوباره به جنگل پناه خواهد برد،
به كوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت!
***
تو، كودكانت را بر سينه مي فشاري گرم،
و همسرت را چون كوليان خانه به دوش،
ميان آتش و خون مي كشاني از دنبال،
و پيش پاي تو از انفجارهاي مهيب
دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد
و شهرهاي همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشيان ها بر روي خاك خواهد ريخت
و آرزوها در زير خاك خواهد مرد
***
خيال نيست، عزيزم!
صداي تير بلند است و ناله ها پيگير
و برق اسلحه خورشيد را خجل كرده است
چگونه اين همه بيداد را نمي بيني؟
چگونه اين همه فرياد را نمي شنوي؟
 

سامه

عضو جدید
با تو گفتم :‌
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
 

EH_S

عضو جدید
صدای آب می آیید
مگر در نحر تنهایی چه می شویند
لباس لحظه ها پاک است
میان آفتاب هشتم دیماه
طنین برف،یخ های تماشایی، چکه های برف
طراوت روی آجر ها
چه می خواهید
بخار فصل، گرد واژه های ما ،دهان گلخانه ی فکر است
سفر هایی تو را در کو چه هاشان خواب می بینند.
تو را در قریه های دور مرغانی به هم تبریک می گویند
چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست.
چرا مردم نمی دانند که در گل های ناممکن، هوا سرد است.
 
آخرین ویرایش:

سحري

عضو جدید
با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم

سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
به تو گفتم باورم كن ميونه اين همه ديوار تو با خندهاي نوشتي
هم قفس خدا نگهدار:cry:
 

damur79

عضو جدید
جای پای شبحی در غزلم جا مانده
باز هم بغض من وپنجره تنها مانده
باز یک پنجره و عقده ی دیدن دارم
مثل رویاست ولی حس پریدن دارم
سایه ای از ته این سینه مرا می خواند
شبح عشق در آیینه مرا می خواند
من پر از وسوسه ام ای شبه سرگردان
باور بال زدن را به پرم برگردان
سالها منتظر برق نگاهت بودم
پشت این پنجره ها چشم به راهت بودم
چارچوب دل من پر شده از تنهایی
ساقه ی عشق تبر خورده تو کی می آیی
پای تقدیر مرا فاصله امضا کرده
زخم سر بسته ی دیروز دهن وا کرده
زخم در سینه ی من وا شده خون می آید
ازسکوت نفسم بوی جنون می آید
ای شبح سایه ی تردید معما برگرد
یک خداحافظی تلخ بکن یا... برگرد
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای
به خدا حال مرا خوب به هم ریخته ای
آنچه خوبان همه دارند تویکجا داری
بی سبب نیست که در کنج دلم جاداری
به سپیدی غزل رایحه ی یاس منی
یاسمن پوش ترین قسمت احساس منی
یاسمن پوش ترین جای خدا را پرکن
من پر از زندگیم فاصله ها راپرکن
 

abfa

عضو جدید
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
كلاغ هاي هميشه اماده
در صف عزا
پيران سياه پوش
خسته از عالم زيبا
و شكوفه هاي پريده رنگ باغ
اه اري اين جا فصل بهار
پشت درها مانده است
كدامين پرده كنار خواهد رفت
 

EH_S

عضو جدید
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و با تما م افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلکهاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دستهاش هوای صاف صداقت را ورق زد
ومهربانی را به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره میزد
و بارها دیدیم که با جقدر سبد برای چیدن بک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد که رو بروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ و پشت خوصله ی نور ها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ لب ها
برای خوردن یک سیب چقدر تنهاییم .

 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد .
چترها را باید بست .
زیر باران باید رفت .
فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد .
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت .
دوست را ، زیر باران باید دید .
عشق را ، زیر باران باید جست .
زیر باران باید با زن خوابید .
زیر باران باید بازی کرد .
زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت .
زندگی ترشدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است .....
سهراب سپهری
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزویت که می کنم

لحظه ی آمدنت انگار

دوباره پرستو ها نیامده کوچ می کنند

و من چنین نا منتظر

تو را و بهار را

از نو آرزو می کنم

تو ببین چه می کنی

که من پر از فلوت و دریا شده ام !
 

damur79

عضو جدید
عشم اينجاست

عشم اينجاست

P1000326.jpgرنگ به رنگش برام خاطرهي خوشه.
 
آخرین ویرایش:

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
آن سيه چرده كه عالم شيريني عالم با اوست
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شيرين دهنان پادشهانند ولي
او سليمان زمانست كه خاتم با اوست
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنار آشیانه تو آشیانه میکنم
فضای خانه را پراز ترانه میکنم
یکی سوال میکند به خاطر چه زنده ای ؟
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
 

armhta

عضو جدید
هرگز نخواستم كه تو را با كسي قسمت بكنم يا از تو حتي با خودم يه لحظه صحبت بكنم هرگز نخواستم كه به داشتنت تو عادت بكنم بگم فقط ماله مني به تو جسارت بكنم انقدر ظريفي كه با يك نگاه هرزه ميشكني اما تو خلوت خودم تنها ماله مني ترسم اينكه رو تنت جاي نگاهم بمونه يا روي شيشه چشات غبار نگاهم بمونه تو پاك و ساده مثل خواب حتي با بوسه ميشكني شكل همه آرزوهام تجسم خواب مني حتي با اينكه هيچ كس مثل من عاشق تو نيست پيش تو آيينه چشمان حقيرم لايق تو نيست:gol:
 

Similar threads

بالا