// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

psychologist

عضو جدید
در گذر گاه زمان عشقها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطرهاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا میمانند
 

ghisoo_tala

عضو جدید
اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست! اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد:gol:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
محبت و صفا،صمیمیت،عهد و وفا
سعادت و یکدلی و روی به بالا بردن
همه شب پر زدن از کوی فراق
و در آغوش کشیدن وصال
و انتظار
و لذت و شادی و زیبایی هم
با تو ای خوبترین خوبیها
با تو معنی دارد...
 

p_sh

عضو جدید
وای مرسی...خیلی قشنگ بود


پيوند گذشته هاي پر رنج

اينسان به تو ام نموده نزديك

همبند تو بوده ام زماني

در يك قفس سياه و تاريك
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ممنون پريسا جان عالي بود خانومي :gol:

از من و هر چه در من نهان بود
مي رميدي ، مي رهيدي
يادم آمد كه روزي در اين راه
ناشكيبا مرا در پي خويش
مي كشيدي ، مي كشيدي
 

peiman_eng

عضو جدید
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مست را

که کس آهوی وحشی را از این خوش تر نمیگیرد
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
هر آنکو خاطری مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
حریم عشق را در گه بسی بالاتر ازعقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
 

ghisoo_tala

عضو جدید
گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند. مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار . من اکنون صاحب دشتي قاصدکم. اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟:gol:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بر کدام آینه از چشم شما بنویسم
از همان پنجره ی رو به خدا بنویسم
تو سراپا غزلی،
چشمه ی زیبای حضور
تو بجوش از دل من،
تا که تو را بنویسم.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
متشكرم عزيز جان

اي به روي چشم من گسترده خويش
شاديم بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني كه شويد جسم خاك
هستيم ز آلودگي ها كرده پاك
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای دلخوشیم استخاره می گیرم

اگر که خوب نیامد دوباره می گیرم

همیشه سفره گستره نگاهت را

برای برکت شعر استعاره می گیرم

برای آنکه مبادا خطا کند چشمم

از آب و آینه حتی کناره می گیرم

شبی که ماه نباشد،سراغ چشم تو را

از آشنای قدیمش ستاره می گیرم

اگر چه حرف دلت را شنیده ام،اما

برای دلخوشیم استخاره می گیرم
 

p_sh

عضو جدید
سکرت از کجا می دونستی نفر بعدیت منم...مرسی قشنگ بود


گفته بودي كه چرا محو تماشاي مني

آنچنان مات كه يكدم مژه بر هم نزني

مژه بر هم نزنم تا كه ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدني
 

صهبا

عضو جدید
اي صبا نكهتي از كوي فلاني به من آر!
زار و بيمار غمم،راحت جاني به من آر!
قلب اندوه ما را بزن اكسير مراد
يعني از خاك در دوست نشاني به من آر!!!!!.........................
 

ghisoo_tala

عضو جدید
هرآنکس که او راه یزدان بجست :gol: به آب خرد جان تیره بشست
به یزدان هرآنکس که شد ناسپاس :gol: به دلش اندر آید ز هر سو هراس:gol:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درس زندگی را از باد
محبت را از لبخند
صداقت را از گل سرخ
راز را از گل شب بو
به احساس وصالمان سوگند همه را آموختم!
اما تو را،
در لحظه های ساکت انتظارم گُم کرده ام.....
 

p_sh

عضو جدید
و فکر کن چه تنهاست
اگر که ماهي کوچک , دچار آبي درياي بيکران باشد
خوشا به حال گياهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روي شانه آنهاست
 

m_farasatpoor

عضو جدید
بـاز هـم در گیر و دار قافـیه، لـبریز از یـک حس زیـبا می شــوم
باز هم در یک شــب سنگین و سرد، تا سحر پاپیچ رویا می شوم
باز هم چشمان خیس و خسته ام، مست از حس غمناک غزل
می نشـیند روی یک بیت اسیر، بی صدا هم رنگ دریا می شوم
موجهایم رج به رج در قلب شب، می نشیند روی شنهای کویر
راوی دل واژه هـای قـاصــدک، قـاصــد دنـیـای بـالا می شـــوم
گــوشـه ی دنـج دعـای نـیـمـه شـب، پشت گـریه، پـشت تـب
در کـنار خــواب دیـدار و قــرار، لابـه لای خــاک پـیـدا می شـــوم
ردپای پلکهایت روی عکس، یادگـاریـست از اشکهای بی صـدا
تا ابـد ایـن یـادگـارت را نگــیر، ای که با تو مـن هـویـدا می شــوم
سالها رفتـند اینـک این منـم، گوشه گـیـر و مـنـزوی و خـوابگـرد
تا نگردم سوی تو دعـوت به خواب، در همین دریا صحرا می شوم
آخــریـن امــیـد خـط فـاصـلـه، آخـریـن خـواهـش، یـک الـتـمـاس
خـاطرات کـهـنه ام را پـس بـده، چـونکه با آنها مـن ما می شـوم
من مسافر هستم و چشم انتظار، منتظر هستم مثل قاصــدک
خون دل خوردم در عین سکوت، در غروب عشق سودا می شوم
مـنـتـظـر مانـدیـد تـا تنـها شـوم، مـنـتظـر مانـدیـد تـا دیـوانـگـی
زیر پـرچـین غزل دفنـم کنـید، من دوباره صــبح احـیا می شــوم
آخرین بیت غزل هم سر رسید، آخرین نقطه سر آغاز من است
دستـهایت را مگـیر از دسـت مـن، بـی حضور تو تنـها می شــوم
 

p_sh

عضو جدید
راز مدادسفید ...ماجرای ماست...
همه مداد رنگی ها مشغول بودند...
به جز مداد سفید...
هیچ کسی به او کارینمی داد...
همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری...
یک شب که مداد رنگی ها...
توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...
مداد سفید تا صبح کار کرد...
ماه کشید...مهتاب کشید...وانقدر ستاره کشید
که کوچک وکوچکتر شد...
صبح توی جعبه ی مداد رنگی...
جای خالی او...
با هیچ رنگی پر نشد
 

ghisoo_tala

عضو جدید
هرگز دستی رو نگیر، وقتی قصد شکستن قلبش رو داری
هرگز نگو برای همیشه ، وقتی می دونی جدا میشی
هرگز نگو دوسش داری ، وقتی که بهش اهمیت نمیدی
هرگز درباره ی احساست حرف نزن ، وقتی که واقعن وجود نداره
هرگز به چشماش نگاه نکن ، وقتی قصد دروغ گفتن داری
هرگز بهش سلام نکن ، وقتی می دونی خداحافظی در پیشه
هرگز به کسی نگو تنها اونه ، وقتی تو ذهنت به دیگری فکر می کنی
هرگز قلبی رو قفل نکن ، وقتی کلیدش رو نداری
هرگز به این آسونی ها از دستش نده
شاید هیچ وقت کسی رو پیدا نکنی که اینقدر دوست داشته باشه:gol:
 

Similar threads

بالا