به نام زن... ♡

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوم ها اغلب زمانی گریه می کنند که دلشون شکسته باشه

اما گاهی فقط گاهی ازش سوء استفاده می کنن
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اشک من غلتید از چشمانم جاری شد و بر خاک لغزید...زمین آن را بلعید و در جان گلی دمید...گل به زندگی سلام کرد و سلام گل به خداوند رسید.خداوند باران مهرش را بر سر من بارید و باران مرا خیس کرد تا بگوید اشک تو چقدر قدرت دارد و قدرت تو در مقابل قدرت خدا ناچیز است.
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
بارد از او لطافت و تابد از او فروغ
چون گوی سینه بت سیمین بر است اشک
خاطر فریب و گرم و دلاویز و تابناک
همرنگ چهره تو پری پیکر است اشک
از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
لب بسته ای ز گفتن راز نهان رهی
غافل که از زبان تو گویاتر است اشک
 

mohammadhanif

عضو جدید
اینم یک شعر در مورد زن

اینم یک شعر در مورد زن

<H1 dir=rtl style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt; TEXT-ALIGN: center" align=center>گرچه در بازار هستـي زيب گوهـرهاست زن

كي گهـــر را قـدر او باشد كه خود درياست زن


يا ز‌دريايـــي كجـا آيـد دگـــــر دريا پـديـد

باز كـم باشد كه گويـي بحـر گـوهـرزاست زن


تا نشـانــي باشـد از اســــــــرار پنهــان بهشت

آشكــــــارا رحمتــــي از عــالـــم بالاست زن


نازنينـي كـوبه هـرجا عاشقـي را مظهـر است

روح پــرور مــادري يا يار روح افــزاست زن


عقل تاج پادشاهی داد بر سلــــــــــطان عشق


عشــق فرمان داد بر هـــندوی جان مولاست زن


دست او مي گيــرد از آئينــه دلهــــــا غبــار

زنــــدگي را در نگاه همسـرش معنـاست زن


در زلال زمــزم عشقـش بشـويـد شــــــوي را

نيست گر جان آفرين حقّا كه جان بخشاست زن


شـاخـه سبـز و گـل زيبـا بـه هـــــم زيبـاترند

شاخـه سبـز است مـرد و آن گـل زيبـاست زن


پيش دانا در شـــــرافت مرد و زن را فرق نيست

زانكه در اصل از زنان مائيـم و باز از ماست زن


گفت پيغمبر كــه جنت زيــر پاي مــــادر است

در كــداميـن مـكتب دنيـا چنيـن والاست زن


نیز فرموده است نادان چـــــیره برزن می شود


وانگهی از دلــــــــربایی چیره بر داناست زن


همچو خورشــــیدی که فیضش قابل انکار نیست


ســـــر تـکوین فـلک انـسـیه حــــوراست زن


اشك زينب چيـــــزي از خون برادر كـم نـداشت


پاســـدار نهضت خونيـــن عاشــــوراست زن

نغمـه‌اي شيريـن تـر از لا لا نمي دانـــــــــد حنيف

پيــش ايـن صـــرّاف كنــز لـؤلـؤ لالاست زن

محمد حنيفه نژاد (حنيف) تابستان 79

نقل از :http://mohammad-hanif.blogfa.com


</H1>
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
پستهاي نابجا و توهين آميز حذف شد...اميدوارم دوستان من بعد در حفظ شئونات خود و ديگران كوشا باشند.:gol:
اينگونه بحثهاي افراطي از جمعي با انديشه هاي آزاد واقعا بعيده.:razz:
لازم به ذكر هست كه در صورت تكرار فرد خاطي اخطار دريافت خواهد كرد.
متشكرم.:gol:
 

sara.sss27

عضو جدید
در شعر "مه" (1332) شاملو می‌خوانیم:
در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل كو نمی‌داند.
مرا ناگاه
در درگاه می‌بیند.
به چشمش قطره اشكی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
بیابان را سراسر مه گرفته است ... با خود فكر می‌كردم
كه مه
گر همچنان تا صبح می‌پایید
مردان جسور از خفیه‌گاه خود
به دیدار عزیزان باز می‌گشتند.
 

m.y.k

عضو جدید
هیچ می دانی که فرق اشک با لبخند چیست؟
آری ای جان!اشک از لبخند با ارزش تر است

تاجر لبخند در بازار بسیار است لیک
اشک را در نزد اهل دل مقامی دیگر است

هدیه ی لبخند را هرکس به لب آرد، ولی
اشک، تنها حرف عاشق در فراق دلبر است

سلام
من مجيد ياريان هستم. رشته ي فلسفه دانشگاه اصفهان
شعر بالا، يكي از سروده هاي كوتاه من هست كه حدودا سه سال پيش به ياد دوستم سرودم و بهش تقديم كردم.
خيلي كنجكاو شدم بدونم اين شعر از كجا به دست شما رسيده.
ممنونم جواب منو بديد
 
آخرین ویرایش:

m.y.k

عضو جدید
روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.

یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد.

مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:

روز شما به ‌خیر. مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام."

پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام."

تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام."

مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید."

مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام.

تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند.
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هیچ می دانی که فرق اشک با لبخند چیست؟
آری ای جان!اشک از لبخند با ارزش تر است

تاجر لبخند در بازار بسیار است لیک
اشک را در نزد اهل دل مقامی دیگر است

هدیه ی لبخند را هرکس به لب آرد، ولی
اشک، تنها حرف عاشق در فراق دلبر است

سلام
من مجيد ياريان هستم. رشته ي فلسفه دانشگاه اصفهان
شعر بالا، يكي از سروده هاي كوتاه من هست كه حدودا سه سال پيش به ياد دوستم سرودم و بهش تقديم كردم.
خيلي كنجكاو شدم بدونم اين شعر از كجا به دست شما رسيده.
ممنونم جواب منو بديد

سلام آقا مجيد
كاش مخاطبتون رو معرفي ميكرديد تا بدونيم منظور نظر شما با چه كسي هست عزيز...؟
:gol:
 

kazimoto

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا گفت : مي بيني پسرم ! زيبايي يك زن در لباسهايي كه مي پوشد نيست ، در ظاهر او نيست ، در شيوه آرايش موهايش نيست . بلكه زيبايي يك زن در چشما نش نهفته است . زيرا چشمهاي او دريچه روح اوست و در قلب او ، جايي كه عشق او به ديگران در آن قرار دارد .

واقعا این جمله رو بهش معتقدم شدید. واسه همین من هیچ وقت کسی که نبینم رو جدی نمیگیرم. چون وقتی چشماشو ببینم میفهمم که عمق عشقش ، درکش ، محبتش ، راستگویی و خوب بودنش چقدره.....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هرچي آرزوي خوبه مال تو هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو اين شباي بي قراري مال من
منم وحسرت باتو ما شدن توئي و بدون من رها شدن
آخر غربت دنياس مگه نه اول دوراهي آشنا شدن
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشين بود
دلتو شكسته بودن همه قصه همين بود
مي تونستم باتو باشم مثل سايه مثل رويا
اما بيدارم و بي تو مثل تو تنهاي تنها
هرچي آرزوي خوبه مال تو هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو اين شباي بي قراري مال من


 

mehdi metal 84

عضو جدید
يك پسر كوچك از مادرش پرسيد : چرا گريه مي كني ؟
مادرش به او گفت : زيرا من يك زن هستم .
پسر بچه گفت : من نمي فهمم .
بعدها پسر كوچك از پدرش پرسيد چرا مادر بي دليل گريه مي كند ؟
پدرش تنها توانست به او بگويد : تمام زنها براي هيچ چيز گريه مي كنند . پسر كوچك بزرگ شد وبه يك مرد تبديل گشت . ولي هنوز نمي دانست كه چرا زنها بي دليل گريه مي كنند .
بالاخره سوالش را براي خداوند مطرح كرد و مطمئن بود كه خدا جواب را مي داند .
او از خدا پرسيد : خدايا چرا زنها به آساني گريه ميكنند ؟
خدا گفت : زماني كه زن را خلق كردم ، مي خواستم كه او موجودي به خصوصي باشد . بنابراين نشانه هاي او را آنقدر قوي آفريدم تا بار همه دنيا را به دوش بكشد و همچنين شانه هايش آنقدر نرم باشد كه به بقيه آرامش بدهد . من به او يك نيروي دروني قوي دادم تا توانايي تحمل زايمان بچه هايش را داشته باشد و وقتي آنها بزرگ شدند توانايي تحمل بي اعتنايي آنها را نيز داشته باشد .
به او توانايي دادم كه در جايي كه همه از جلو رفتن نا اميد شده اند او تسليم نشود و همچنان پيش برود .
به او توانايي نگهداري از خانواده اش را دادم حتي زماني كه مريض يا پير شده است بدون اينكه شكايتي كند .
به او عشقي دادم كه در هر شرايطي بچه هايش را عاشقانه دوست داشته باشد ، حتي اگر آنها به او آسيبي برسانند . به او توانايي دادم كه شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصيرات او بگذرد . هميشه تلاش كند تا جايي در قلب شوهرش داشته باشد . به او شعور را دادم كه درك كند ، يك شوهر خوب هرگز به همسرش آسيب نمي رساند . اما گاهي اوقات توانايي همسرش را مي آزمايد و به او اين توان را دادم كه تمامي اين مشكلات را حل كرده و با وفاداري كامل در كنار شوهرش باقي بماند و در آخر به او اشكهايي دادم كه بريزد . اين اشكها فقط مال اوست و تنها براي استفاده اوست ، در هر زماني كه به آنها نياز داشته باشد ، او به هيچ دليلي نياز ندارد تا توضيح دهد چرا اشك مي ريزد .
خدا گفت : مي بيني پسرم ! زيبايي يك زن در لباسهايي كه مي پوشد نيست ، در ظاهر او نيست ، در شيوه آرايش موهايش نيست . بلكه زيبايي يك زن در چشما نش نهفته است . زيرا چشمهاي او دريچه روح اوست و در قلب او ، جايي كه عشق او به ديگران در آن قرار دارد .



گلابتون :heart:

با کمال احترام به نویسنده محترم می خواستم بپرسم اینایی نوشتین یه داستان تخیلی بود؟چون همچین یه جوری بودا !!!!!!!!!!:eek::eek:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
با کمال احترام به نویسنده محترم می خواستم بپرسم اینایی نوشتین یه داستان تخیلی بود؟چون همچین یه جوری بودا !!!!!!!!!!:eek::eek:

دوست خوبم من نويسنده اين مطلب نبودم...فقط جنبه سمبليك داره عزيز....حالا از نظر شما چه اشكال و يا ايرادي داشت؟:gol:
 

mehdi metal 84

عضو جدید
دوست خوبم من نويسنده اين مطلب نبودم...فقط جنبه سمبليك داره عزيز....حالا از نظر شما چه اشكال و يا ايرادي داشت؟:gol:


اشکالی که نداره یعنی من اصلا همچین جسارتی نکردم ولی در کل اون چیزایی که این نوشته سمبلیک از طرف خدا میگفت تقریبا تخیلی بود؟منظورم اون قهرمان پروری بود!!!!;)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
فكرميكنيد در خصوص يك مادر چونين كلام و الفاظي قادر به اتمام حجت كلام خواهند بود....؟؟؟
 

shahidi721

اخراجی موقت
این مطالب را قبول دارم و از اینکه نامزدی مهربان دارم خوشحالم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ديگر چشمانم غزل خوان نميشود . . .
ديگر لبانم به خنده باز نميشود . . .
اگر هم لبخندي باشد . . .براي رفع دلگيري مادر است . ..
براي اين است كه بگويم . . .
در جمله اي ساده .. .
كه :
" همه چيز خوبه . . .
من حالم خوبه .. . من شادم . . .
غصه اي ندارم .. ."
آه . . .
چه واژه هاي پوسيده اي. . .
چه واژه هاي خنده آوري . . .
مزحك است . . .
اما در برابر نگاه نگران دل نازك او . . .
مجبورم حتي با بغض . . .
لبخند بزنم .. .
چقدر چندشناك . ..
ميدانم . . .
چقدر سخت است كه گوش هايت كر باشد و در جواب ديگران بگويي . . .
"به شما گوش ميدهم .. ."
چقدر موزيانه است كه چشمانت كور باشد و باز هم به ديگران بگويي . . :
"امروز چقدر زيبا شده ايد"
و من چقدر پستم كه در حال خود نيستم و اينچنين ميكنم .. .
روزهايم به سرعت مرگي تدريجي ميگذرند و تنها .. .
دردهاي ذهن پوچم هم آغوش منند . ..
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بيا امشب به من محرم شو اي اشک

بیا امشب توهم باغم شو ای اشک

بیا بنگر دلم تنها شده باز

بیا قلب مراهمدم شو ای اشک

من آن گلبوته خشک کویری

بيا برروی من شبنم شو ای اشک

رها کن ميل ماندن دردو چشمم

توجاری بررخ زردم شو اي اشک

بيا ارام من در بيقراری

تسلی بخش من هردم شو اي اشک

بیا بغض سکوت سینه بشکن

به چشم خشک من شبنم شو ای اشک

دلم مجروح درد غربت تو

به روی زخم دل مرهم شو اي اشک

دلم ازدردهجران نالد امشب

بیا درمان بر دردم شو ای اشک
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام زن...

به نام زن...

من زنی هستم که گویندم رهــــــــا باشم...
برای هیچ و پوچ اشک نریزم!
آزاد باشم و برای خود و خدایم زندگی کنم!
گویند قدر لحظه لحظه های زندگی ام را بدانم...
اما ای کسانی که جز حرف زدن و شعار دادن نمی دانید
جوابم دهید...!
قدر کدامین لحظه ها را باید دانست؟
لحظه هایی که فکرم از آن خودم نیست و هر دم ترسیده ام
تا،کسی از راه نرسیده،افکارم را بخواند و شیپور به دست رسوایم کند؟
لحظه هایی که به امید این نشسته ام تا دیگران وجودم را درکنارشان حس کرده
و احساساتم،استعدادهایم،عشق و محبتم،غرورم،التماسم و در آخر وجودم را ببینند؟
لحظه هایی که تا نگاه خیره ام به آسمان و ستاره های چشمک زنش را دیده اند،
برچسب عاشقی و شیدایی بر من زده اند و یا
که تا صدای خنده های شادمانه ام را شنیده اند،برچسب بی حیایی بر پیشانی ام چسبانده اند؟
لحظه هایی که تا نگاه خیره نامحرمی را به روی خود حس کرده از ترس و خجالت رنگ به رنگ شده
و خود را از یه مشت نگاه هرزه پنهان کرده ام؟
لحظه هایی که به عنوان کالایی در مغازه میان جمعیتی نشسته و منتظر پسندیده شدن هستم؟
لحظه هایی که همه نگاه ها را به روی خود دیده ام و لبهایی که به اظهار نظر درباره ظاهر و لباسهایم گشوده شده اند؟
لحظه هایی که از وحشت نداشتن امنیت کنج خانه کز کرده و افسرده و سرد به وجودم لعنت فرستاده ام؟
لحظه هایی که مرا بی رحمانه ضعیفه و ناقص العقل می خوانند و میان مخلوقان خدا،خود،برترین را بر می گزینند؟
و یا لحظه هایی که اشکهایم به خاطر زدودن غبار از دلم به روی گونه هایم چکیده و به سخره گرفته شده ام؟
آری بگویید،به کدامین گناه هم نشین همیشگی من غم است؟
بگویید به کدامین گناه شوق به زندگی را در وجودم کشته اند؟
بگویید به کدامین گناه لحظه های ناب زندگی را این چنین به کامم تلخ کرده اند؟؟

به کدامین گنـــــــــــــــــــــــ ــــــــاه...؟؟؟؟؟

"شعر از سارا زیبایی"

 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچ کوچه اي

به نام هيچ زني نيست

و هيچ خياباني …

بن بست ها اما

فقط زنها را مي شناسد انگار

در سرزمين من

سهم زنها از رودخانه ها

تنها پل هايي است

که پشت سر آدمها خراب شده اند

اينجا

نام هيچ بيمارستاني

مريم نيست

تخت هاي زايشگاهها اما

پر از مريم هاي درد کشيده اي است

که هيچ يک ، مسيح را

آبستن نيستند!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زنی عاشق ورق‌های سپید
آمدم كه بنویسم...
كاغذ، سفید بود،
به سفیدی مطلق یاسمن‌ها
پاك، چونان برف
كه حتی گنجشك هم بر‌آن راه نرفته بود
با خود پیمان بستم كه آن را نیالایم ...
پگاه روز بعد، دزدانه به سراغش رفتم
برایم نوشته بود: ای زن ابله!
مرا بیالای تا زنده شوم و بیفروزم،
و به سوی چشم‌ها پرواز كنم
و باشم...
من نمی‌خواهم برگ كاغذی باشم
دوشیزه و در خانه مانده!...
غاده‌ السمان
ترجمه: عبدالحسین فرزاد



دوستان ذکر نام شاعر فراموش نشود با تشکر
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن

زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند تنهایك همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...

در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...

او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی!

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...

او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...

او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

اومادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

و هر روز او متولد میشود؛ عاشقمی شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود درقلب مالامال از درد ...!

و این رنج است.... دکتر شریعتی
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
می گویند
مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی
به نام آدم
حوایم نامیدند
یعنی زندگی
تا در کنار آدم
یعنی انسان
همراه و هصدا
باشم
می گویند
میوه سیب را من خوردم
شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت
محکوم می نمایند

بعد از خوردن گندم
و یا شاید سیب
چشمان شان باز گردید
مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند
مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید
راه نجاتی را از معصیتم
پیدا کنند

نسل انسان زاده منست
من
حوا
فریب خوردۀ شیطان
و می گویند
که درد و زجر انسان هم
زاده منست
زاده حوا
که آنان را از عرش به خاکی دهر فرو افکند


شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم
دلی پاک
معصومیت از تبار فرشتگان
و باوری ساده تر و صاف تر از اب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم

با گذشت قرن ها
باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود
و اسماعیل پروردۀ من

گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند

فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم
من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح
ملکه سبا
من بودم و
فاطمه زهرا هم من

گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده، و در کنار تندیس مقدسم
اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم
جنگیدند و
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشاتم کردند

اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را بر
برگ برگ روزگار
هرگز!
منکر نخواهند شد

من
مادر نسل انسان ام
من
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام
مریمم
من
درست همانند رنگین کمان
رنگ های دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای ادم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو افرید
پس بیاموز تا سجده کنی
درست همانطور که فرشتگان در بهشت
بر من سجده کردند
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من

منبع: از وبلاگ روزمرگی هایم ( و من هم اینو از وبلاگhttp://shookool.blogsky.com/# ( پسری از جنس شکلات برداشتم ! )
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
از وبلاگ آويشا :
حرفهای من خاله زنکی اند! چون من زنم.
مرا متهم می کنند به اينکه خاله زنکی ام! که حرف از ماتيک و هايلايت و اپيل ليدی می زنم. که حرف از روش پخت فلان کيک می زنم. که حرف از آشپزی می زنم. حرف از بچه داری، زايمان، روسری ... .
آنکه مرا محکوم می کند، حرف از فوتبال می زند. حرف از ماشين، کامپيوتر، موشک، جنگ، خبر.
از ماشين و فوتبال او چيزی به من نمی رسد،
اما تمام حرفهای خاله زنکی من، نهايتاً برای اوست!
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما كه به وجود آورده‌ايد ساليان را
قرون را
و مرداني زده‌ايد كه نوشته‌اند بر چوبه دار
يادگارها
و تاريخ بزرگ آينده را با اميد
در بطن كوچك خود پروريده‌ايد
و به ما آموخته‌ايد تحمل و قدرت را در شكنجه‌ها
و در تعصب‌ها
چنين زناني حتي زيبايي خود را وامدار مردان هستند
شما كه زيباييد تا مردان
زيبايي را بستايند
و هر مرد كه به راهي مي‌شتابد
جادويي نوشخندي از شماست
و هر مرد در آزادگي خويش
به زنجير زرين عشقي‌ست پاي بست
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
بالهوس نيستم
چشم به چشم ناپاک نمي دوزم
جواب متلکهاي گاه به گاه را هم نمي دهم
توي تاکسي طعم تحقير شدن را چشيده ام ديگر به راحتي کنار مردي ايراني نمي شينم
اما روسريم را جلو نمي کشم چون انتخاب من نيست
روسريم تا بتوانم عقب مي دهم
تا بتوانم سعي مي کنم زيبا باشم نه با رنگ با آنچه خداوند به من داده
گاهي رنگبازي مي کنم تا بگويم من هم زيبايم ولي نه براي اينکه تو با چشم دنبالم کني
چون دوست دارم در آينه ام زيبايي ام را ببينم
صداي فريادم را کسي نمي شنود
اشکهاي گاه به گاهم باعث تحقير من است نه اينکه هر حيوان جانداري توان گريستن را دارد عملي پست است گريستن
تو مي خواهي من نباشم جز در کنج عزلت و تنهاييم
تو مي خواهي من را فقط در بستر ببيني
من اين گونه نيستم !!!!!!!!
وقتي مسائل رياضي را حل مي کنم چقدر شادم
چقدر دلگير ميشم دختري در افغانستان به جرم سواد آموزي در اسيد مي سوزد
چقدر خنده دار ست مردمي که روزي زنانشان روبنده مي زدند و زني که روبنده از چهره بر ميداشت فاحشه بود
امروز من به جرم اين که مي خواهم گام بلند بردارم محکومم
به جرم اينکه دوست دارم سوار دوچرخه با باد بروم محکومم
در استاديوم فرياد بکشم محکوم
بدوم محکومم
بخندمم محکومم
امروز به جرم اينکه مي خواهم خودم تصميم بگيرم که چه بپوشم محکومم
چه کسي بهتر از من مي داند که چه جايي نگاه بدي نشسته است
چه کسي بهتر از من مي داند زماني که يک هوس باز در کمين است اين من نيستم که مقصرم که اوست
اما صدمه ي اصلي را من مي خورم نه او
چه کسي مي داند مديريت همه خانواده ها در دست زنان است
باز کتک خوردن براي زنان است
بي وفايي ديدن براي زنان است
هوو داشتن براي زنان است
در حسرت بچه ات دست دبگران مردن براي زنان است
اعدام شدن در 9 سالگي براي زنان است
تو چه مي داني و به چه حقي براي من محدوده تعيين مي کني
که اگر تو جنس برتر هستي بگو تا جواب بشنوي
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه در خیال كه رویاروی می‌بینم
سالیانی بارور را كه آغاز خواهم كرد
خاطره‌ام كه آبستن عشقی سرشار است
كیف مادر شدن را در خمیازه‌های انتظار طولانی
مكرر می‌كند.
...
تو و اشتیاق پر صداقت تو
من و خانه مان
میزی و چراغی. آری
در مرگ آورترین لحظه انتظار
زندگی را در رویاهای خویش دنبال می‌گیرم؛
در رویاها
و در امیدهایم !
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani 🔺️هوای تو... ♡ ادبیات 790
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 153

Similar threads

بالا