بهترین متن که در تمام زندگی خواندید چیه ؟

satelo

عضو جدید
به دنبال خدا نگرد - با تشکر از منبع مطلب : سایت پرواز به سوی او


به دنبال خدا نگرد خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد


خدا آن جاست
در جمع عزيزترين هايت
خدا در دستي است که به ياري مي گيري
در قلبي است که شاد مي کني
در لبخندي است که به لب مي نشاني
خدا در بتکده و مسجد نيست
گشتنت زمان را هدر مي دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست
و جو مکن
خدا آن جا نيست


او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست
زندگي چالشي بزرگ است
مخاطره اي عظيم
فرصت يکه و يکتاي زندگي را
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما
بگيرد
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم
فقط چيزهايي اهميت دارند
چيزهايي که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آيي


دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از
طرف خداوند است
و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند
کساني که از دنيا روي برمي گردانند
نگاهي تيره و يأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند


خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد: آيا «زندگي» را «زندگي
کرده اي»؟
 

satelo

عضو جدید
یه دوست خوب مثل یه قهوه داغ میمونه توی هوای سرد
هوا رو گرم نمیکنه ولی آدم رو دلگرم میکنه
 

taha894

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق همانگونه که شما را می پروراند ، [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شاخ و برگتان را هرس میکند ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همانگونه که از قامتتان بالا می رود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و نازکترین شاخه هایتان را که در آفتاب می لرزند ، نوازش میکند ، [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به زمین فرو میرود و ریشه هایتان را که به خاک چسبیده اند ، می لرزاند .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق شما را ، همچون خوشه های گندم برای خود دسته میکند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می کوبدتان تا برهنه تان کند ، [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سپس غربالتان می کند تا از کاه جدایتان کند،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آسیابتان می کند تا سفید شوید ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ورزتان می دهد تا نرم شوید .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا برای ضیافت مقدس خداوند ، نانی مقدس شوید .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]" جبران خلیل جبران "[/FONT]​
 

taha894

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمین بایگانی آدمهای کوچیکه ،

و آسمان ...

گنجینه روحهای بزرگ .
 

taha894

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬

بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست!

آنگاه تبسمی میهمان لبهایت میشود

که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است . . .
 

vida

عضو جدید
بالهایت را کـــجا گذاشتی؟
پرنده بر شانه های انسان نشست.انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی.
پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم.اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.
انسان خندید و به نظرش این بزرگترین اشتباه ممکن بود.
پرنده گفت:راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟
انسان منظور پرنده را نفهمید و باز هم خندید.
پرنده گفت:نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالیست. انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد اورد .چیزی که نمی دانست چیست.شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی.
پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است.درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود.
پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیـــــزی شبیـــه دلتنگی توی دلش موج زد.
آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟زمین و آسمان هر دو برای تو بود اما تو آسمان را ندیدی.
راستی ،عــــــــزیــــــزم بال هایــت را کجا گذاشتی؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالـــــی چیزی را احساس کرد.آنگاه سر در آغوش خـــدا کرد و گریست...........
 

bahare shad

عضو جدید
هر آنکس که خواهی نماییش مه
بزرگیش جز پایه پایه منه
چو تو بی حسابش یزرگی نهی
نه قدر تو داند نو قدر مهی
 

farshid618524

عضو جدید
منت خداي را عزوجل
كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت! . . .
 

satelo

عضو جدید
تو به من خندیدی و نمیدانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتورفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان میدهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه ی كوچك ما سیب نداشت
 

kazimoto

عضو جدید
کاربر ممتاز
جبران خلیل جبران:
از عشق برای خود غل و زنجیر نسازید. بگذارید عشق در میان شما همچون امواج دریا باشد......

ای خانومها اقایون!!! همچون امواج دریا. میفهمید که؟؟؟؟
 

گیگیل

عضو جدید
امضا شخصیه یکی از بچه هایه باشگاه بود سید مرتضی:gol:
الهی هرکه ام ,هرچه ام.اگر بنده ی خیالات و اوهامم...اگر فریب خورده ی ابلیس نفسم...اگر آن جان آسمانی را در محاصره ی هوای نفس فرسودم...اگر نیستم آنچه بودم...اما تو همانی که بودی
یا غفار.. یا غفار... یا غفار...
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
به لاک پشت ها نگاه کنید، آنها تنها وقتی پیشرفت می کنند که سرشان را از لاک خود بیرون می آورد .
دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند , و بعضی ها که لیاقت دیدن

تو ندارند , غرق شوند . . .
 

Similar threads

بالا