دلم عجیب گرفته است
مهتاب را به یاد می آوری؟!
نه؟!...
چون تو خود ماهی
که نشسته ای بر دل دایره ی مینایی,در روزهای تاریک
بمان تا سردی دی َدر بهشت تو جان بیابد
بال بگشاید,ریشه بگستراند
اوج بگیرد
در اردیبهشت, دی آمدی
,میان اینهمه مرگ ,اینهمه یاءس
ومن
در نهایت مسیح شدم مصلوب به تو
و تمامی دردها را در آغوش اندوه کشیدم
من تو را خواهم پرستید
هر چند بر بالای صلیب...
مهتاب را به یاد می آوری؟!
نه؟!...
چون تو خود ماهی
که نشسته ای بر دل دایره ی مینایی,در روزهای تاریک
بمان تا سردی دی َدر بهشت تو جان بیابد
بال بگشاید,ریشه بگستراند
اوج بگیرد
در اردیبهشت, دی آمدی
,میان اینهمه مرگ ,اینهمه یاءس
ومن
در نهایت مسیح شدم مصلوب به تو
و تمامی دردها را در آغوش اندوه کشیدم
من تو را خواهم پرستید
هر چند بر بالای صلیب...