بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی فی الجمله این وآن نمی دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم

یکی دل داشتم پر خون،شد آنهم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون،در این دوران نمی دانم

دلم سرگشته می دارد سر زلف پریشا نت
چه می خواهد ازین مسکین سرگردان نمی دانم

اگر مقصود تو جان است رخ بنماو جان بستان
اگر مقصد دگر داری من این وآن نمی دانم

نمی یابم ترا در دل،نه درعالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر من حیران نمی دانم
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش ونگاری که خودت می خواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این بین فقط می بافی

نقشه را خوب ببین

نکند آخر کار قالی زندگی ات را نخرند
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شعري از فريدون مشيري

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد ، باغ صد خاطره خنديد

عطر صد خاطره پيچيد ، يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم ، ساعتي بر لب آن جوي نشستيم

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت ، من همه محو تماشاي نگاهت

آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ريخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن ، لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

آب آيينه عشق گذران است ، تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا كه دلت با دگران است ، تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد ، چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم ، بازگفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم ، اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت ، اشك در چشم تو لرزيد

ماه بر عشق تو خنديد ، يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم ، نگسستم نرميدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم ، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ، بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گفتمش دل ميخري پرسيد چند ؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لحظه ي خدافظي ، به سينه ام فشردمت
اشک چشمام جاري شد دست خدا سپردمت ...

دل من راضي نبود به اين جدايي نازنين
عزيزم منو ببخش اگه يه وقت آزردمت

گفتي به من غصه نخور ميرم و بر مي گردم
همسفر پرستوهات ميشم و بر مي گردم

گفتي تو هم مثل خودم ، غمگيني از جدايي
گفتي تا چشم هم بزني ميرم و بر مي گردم


عزيز رفته سفر کي بر مي گردي
چشمونم مونده به در کي بر مي گردي ؟
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
«لحظه دیدار نزدیک است/ باز من دیوانه‌ام، مستم/ باز می‌لرزد، دلم، دستم/ بازگویی در جهان دیگری هستم/‌های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!/‌های! نپریشی فای زلفکم را، دست!/ و آبرویم را نریزی، دل/ ای نخورده مست/ لحظه دیدار نزدیک است».
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاضل نظري

فاضل نظري

ماه خندید به کوتاهی شور وشعفم


دست بردم به تمنا و نیامد به کفم


کشش ساحل اگر هست،چرا کوشش موج


جذبه دیدن تو می کشد از هر طرفم


راه تردید مسیر گذر عاشق نیست


چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟


پدرانم همه سرگشته حیرت بودند


من اگر راه به جایی ببرم نا خلفم


زخم بیهوده مزن،سینه ام از قلب تهی است


بهتر آن است که سربسته بماند صدفم
 

mohammad.ie69

عضو جدید
کاربر ممتاز
گناه(فروغ فرخزاد)

گنه كردم گناهی پر ز لذت
كنار پيكری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه كردم
در آن خلوتگه تاريك و خاموش


در آن خلوتگه تاريك و خاموش
نگه كردم بچشم پر ز رازش
دلم در سينه بی تابانه لرزيد
ز خواهش های چشم پر نيازش


در آن خلوتگه تاريك و خاموش
پريشان در كنار او نشستم
لبش بر روی لب هايم هوس ريخت
زاندوه دل ديوانه رستم


فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق ديوانه من


هوس در ديدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در میان بستر نرم
بروی سينه اش مستانه لرزيد


گنه كردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی كه گرم و آتشين بود
گنه كردم میان بازوانی
كه داغ و كينه جوی و آهنين بود
 

Motahare89

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتی

پنجه ای پُر زور دارد روزگار
می رباید یار را از دست یار

رفتی و دیگر نمی بینم تورا
رفتی و دیگر نمی گویم چرا

از پس هر آمدن رفتن بود
این نه تنها سرنوشت من بود

آمدی مانند گل در گلشنم
رفتی و رفت آن چراغ روشنم

هستی من یک ـ دو ماهی از تو بود
رفتی و رفتی....ولی آوَخ،چه زود

یاد تو اینجاست:در جان و دل ام
مهر تو اینجاست:در آب و گِلم
 

Motahare89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار نقض گفته......

همنشین
خُنُک آن کس که با بی دانشان هرگز نیامیزد
ز کژی گر حذر دارد ز کژخویان بپرهیزد

اگر از فتنه بیزاری دورویان را مکن یاری
که یک یار دورو هردم هزاران فتنه انگیزد

ز بد نامان بپرهیز از نکونامی همی خواهی
که مرد نامجو از مردم بد نام بگریزد

به دامان کسی هرگز غبار ننگ ننشیند
اگر با همنشین بد نه بنشیند نه برخیزد

همیشه پاکدامن باش و با پاکان رفاقت کن
مبادا دست ناپاکان به دامانت بیاویزد

مده جز به دلداری نکو صورت،نکو سیرت
که چون گلرنگ خوب و بوی خوش با هم در آمیزد

کجا طوطی کلک ات آب می نوشد مگر گلچین
که چون بگذاری اش بر صفحه از نوک اش شکر ریزد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آرزو

آرزوهای من
کوچک و سرد و غریب
آرزوهای من
ساده و بی پروا
آرزوهایم را
به شب و بوی بهار
میسپارم
شاید
برسد پیش نگاه ِ تر تو
آرزوهایم را
به گلی می بخشم
که تو را میبوید
آرزوهایم را
به تو میگویم
لیک
در خوابی تو
میروی و نمیدانی تو
آرزو داشتم اینجا باشی
همۀ عمر کنارِ من ِ تنهای غریب



**سوزان يگانه **
 

Motahare89

عضو جدید
کاربر ممتاز
از طرف یه نفره که برام خیلی مهمه......


تو را بجای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را بجای همه کسانیکه دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را بجای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
برای پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازه همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران،اندازه ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت،اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را بجای همه کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم
تو را بجای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

*تو را بجای همه روزگارانی که بی تو زیسته ام دوست می دارم*
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی بیاد خط تو بر آب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم​
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اشکم ، ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ، ولی به سایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم ،دلم گرفته است
از این خزان پر ز سوز
در این خزان نا امید خودم ز خود چه خسته ام
زگریه نا ندارم و به مرز پوچ رفته ام
بیا و مرگ من را به من عطاکن برو
که زنده ام هنوز من در این هوای پر زجهل
نه گفتنی دارم(در معنی تعریف)
نه خواندنی خوانده ام نه چیزکی نوشته ام
همان که به بمیرم و از این خزان رها شوم
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ارزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و تو را دوست بدارد هر آن اندازه که دلت می خواهد..[/FONT]
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعر زیبا از زنده یاد قیصر امین پور براتون گذاشتم امید وارم خوشتون بیاد.نمیدونم چرا هروقت این شعر رو میخونم دلم میگره واحساساتم بر من غلبه میکنه.واقعا زیباست بخونید و نظر هم بدید ممنون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه من ! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه او ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوای سرد کوچمان ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنجره ای که بسته است ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نفس نفس تنفسم , بخاری از غم درون به سطح سرد شیشه ها نشسته است؛[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و صورتش میان مه , زِ چشم من نهان شده , [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنون اگر به دست خود ,[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بخار شیشه برکَنَم ,[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و او اگر خبر شود , از این تلاش دست من ,[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیال میکند که من , [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طرح وداع بسته ام ,[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گمان کنم , گمان کند , که دیده ام , از این نظاره خسته است ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گمان کنم , گمان کند , که بنده اش ز بند عشق رسته است ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از این به بعد هر زمان , [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که مه جدایمان کند ,[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به جای دست ،گونه را به روی شیشه میکشم ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گمان کنم گمان کند , که اشک من , بخار غم زِ روی شیشه[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]شسته است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]((زنده یاد قیصر امین پور))[/FONT]
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهراب سلام.روزگارت خوب است؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آسمانت آبیست؟سر سوزن ذوق را داری تو هنوز[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از دوستانت چه خبر؟مادرت خوب است؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کجایی سهراب؟که در این جا پر پاک پرستو می شِکنند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو کجایی،ای مرد؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یادم است می گفتی:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باغمان در طرف سایۀ دانایی هاست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باغ ما را دیدی؟باغ ما پر ز جهل و نادانی هاست.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راستی سهراب، باغتان را سوزاندند، همه را کشتند،پاسبان هایی که شاعر بودند![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یاد ت است میگفتی؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به سراغ من اگر می آیی،نرم و آهسته بیا که مبادا تَرَکی بردارد چینی نازک تنهایی تو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آمدم با همان نرمیی که می گفتی با همان احساس که میخواندی،آمدم اما ندیدم ردپایت سهرا ب. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو خودت میگفتی:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ،می فروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به خدا سهراب دگر آن دل تنها مرده ست،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شقایق مرده ست،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دل ما با غم و اندوه خود هم قفس ست.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آی سهراب [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بخدا دیگر اسب، نجیب نیست، کبوتر،زشت است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هنوز هم گل شبدر کم دارد از لاله قرمز سهراب[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صدایی نیست،اگر هم هست صدای بیمناک جغد زمان است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بارانی نیست،که زیر باران رفت و حرف زد و نیلوفر کاشت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روزگاری نیست،هوا ابر است ،آب ها در دور دست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]،شادی مرده،آسمان تیره،آب هم تیره،غم زنده، لبها بی خنده،چشم ها گریان،همه چیز غمگین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه سهراب، بخدا بهترین چیز رسیدن به نگاهی نیست که از حادثۀ عشق تر است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اکنون بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از شادی اندک خود لبریز است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این جا سهراب صنوبر با خود سر جنگ دارد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اصلا بیدی نیست که بخواهد بفروشد سایه اش را به زمین،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می دانی سهراب در پایین دست همه چیز پولی است![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قلمم شرم دارد که بگوید هر کجا برگی هست صدای ناله جیغ زن فاحشه ایست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در قفس هیچ کسی بلبلی نیست که به آوازش بزداید غم دل را ز دل غمناکی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یادت هست میگفتی:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در قفس ها اکنون کرکسان جای بلبل را بگرفتند افسوس![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای کاش آزاد می کردند بلبل چه چه خوان قفسان را[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چه بگویم سهراب چه بگویم؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دگر اما نیست اشکی برای شستن چشمی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دگر اما نیست چشمی تا بشوییم و ببینیم باران را[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهراب همه میخوانند کتاب هایی را که نباید می خواندند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کتابی که در آن بادی نیست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کتابی که در آن پر شبنم تر نیست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو کجایی سهراب؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن مگس بود که میگفتی،همه آن را پراندند از سر انگشت طبیعت، پلنگک مرده ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کجایی سهراب؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آب را همگی گِل کردند.کفترک را کشتند. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دگر از آن کوزه که آب می شد خبری نیست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن درویش بود که می گفتی فرو برده خشکنان در آب ،نانش را خوردند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کجایی سهراب؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردم پایین دست چه اندوهی دارند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چشمه هاشان خاموش،گاوهاشان مرده[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من دیدم دهشان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جای چپر هاشان رد پای شیطان است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جوانی مرده است، مردم ده هنوز بی خبرند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کوچه باغشان پر از شیوه و ناله است سهراب[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردم پایین اصلا آبی دیدند که بخواهند گلش کنند؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خودمانیم،یاسین در گوش خر می خواندی سهراب[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بخدا در پایین دست هیچکسی نیست که در بیشۀ عشق قهرمانان را بیدار کند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام ای مرد حواست هست؟قفسی ساز با رنگ که دل تنهاییمان تازه شود.[/FONT]
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام بر تمامی دوستان خوبم.امید وارم حالتون خوب باشه و هر جه که هستید سرحال و سرزنده باشید.این شعر که سروده وحشی بافقی هست.خیلی با اتفاقاتی که اخیرا برام اتفاق افتاده ارتباط داره.امید وارم خوشتون بیاد.
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دوستان شرح پریشانی من گوش کنید [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]داستان غم پنهانی من گوش کنید [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قصه‌ی بی‌سروسامانی من گوش کنید [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟! [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بسته‌ی سلسله‌ی سلسله‌مویی بودیم [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یک گرفتار از این جمله که هستند نبود [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نرگس غمزه‌زنش این همه بیمار نداشت [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این همه مشتری و گرمی بازار نداشت [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اول آن کس که خریدار شدش من بودم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باعث گرمی بازار شدش من بودم [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]داد رسوایی من شهرت زیبایی او [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بس که دادم همه جا شرح دلارایی او [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کی سر برگ من بی‌سروسامان دارد؟! [/FONT]​
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شعر از زنده یاد قیصرامین پور

شعر از زنده یاد قیصرامین پور

اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از رد پای دقایق نبود
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی‌ خیالی نبود
اگر گوش سنگین این کوچه‌ها
فقط یک نفس می‌توانست
طنین عبوری نسیمانه را
به خاطر سپارد
اگر آسمان می‌توانست یک‌ریز
شبی چشم‌های درشت تو را
جای شبنم ببارد
اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد
اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز می‌کرد
و می‌شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
اگر خاک کافر نبود
و روی حقیقت نمی‌ریخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمی‌زد
اگر کوه‌ها کر نبودند
اگر آب‌ها تر نبودند
اگر باد می‌ایستاد
اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می‌توانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را می‌توانستم ای دور
از دور
یک ‌بار دیگر ببینم...


شعر از زنده یاد قیصرامین پور
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد لیلا نیز مجنون را به صحرا می کشند
آهوان مست جور چشم او را می کشند
زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست
موج ها باری گران بر دوش دریا می کشند
قصهء انگشتری بی مثلم اما بی نگین
دوستان از دست من شرمندگی ها می کشند
قامتم هر قدر رعنا تر شود ،خورشید و ماه
سایه ام را بیشتر بر خاک دنیا می کشند
عشق موری بود بر سنگ سیاهی در شبی!
چشم های ما فقط ((رنج))تماشا می کشند

فاضل نظري
 

4589

عضو جدید
didam sohrabo dos dari vasat ieki az sherasho neveshtam
be soraghe man agar miaed,
poshte hichestanam.
poshte hichestan jaest.
poshte hichestan raghaie hava,pore ghasedhaest,
ke khabar miarand,az gole va shodeie dortarin boteie khak.
roie shenha ham,naghshhaie some asbane savaranezarifist
ke sobh
be sare tapeie meraje shaghaiegh raftand.
poshte hichestan,chatre khahesh baz ast:
ta nasime atashi dar bone bargi bedavad.
zange baran be seda miaiad.
adam enja tanhast
va dar en tanhae,saieie narvani ta abadiat jarist.
be soraghe man agar miaed
narmo aheste biaed mabada ke tarak bardarad
chinie nazoke tanhaeie man.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرغ سحر ناله سرکن،

داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرربار

این قفس را

بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن

بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ،

نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا

وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را

پر شرر کن



ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد

ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت

شام تاریک ما را سحر کن


نوبهار است، گل به بار است،

ابر چشمم، ژاله‌بار است

این قفس، چون دلم، تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آه آتشین

دست طبیعت گل عمر مرا مچین

جانب عاشق نِگَه ‌ای تازه گل از این،

بیشتر کن

مرغ بیدل

شرح هجران

مختصر مختصر کن
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]نگاهت تلخ و افسرده است. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است. [/FONT]



[FONT=times new roman,times,serif]تو با خون و عرق این جنگل پژمردهرا رنگ و رمق دادی. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را اینخشکسالی های پی در پی [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را از نیمه ره بر گشتن یاران [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را تزویر غمخواران ز پا افکند [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو را هنگامه شوم شغالان[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]بانگ بی تعطیل زاغان[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]در ستوه آورد.[/FONT]



[FONT=times new roman,times,serif]تو با پیشانی پاک نجیب خویش [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]که از آن سوی گندمزار[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو با آن گونه های سوخته ازآفتاب دشت [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو با آن چهره افروخته ازآتش غیرت[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو با چشمان غمباری [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]که روزی چشمه جوشان شادی بود [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]خواهی رفت. [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]و اشک من ترا بدروردخواهد گفت [/FONT]



[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا ریشه در خاکم[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا عاشق اینخاکاگر آلوده یا پاکم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا تا نفس باقیست می مانم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم؟![/FONT]




[FONT=times new roman,times,serif]امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا باز در ایندشت خشک تشنهمی رانم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]گل بر می افشانم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]سرود فتح می خوانم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]و می دانم [/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تو روزی باز خواهی گشت[/FONT]​
 
آخرین ویرایش:

sh@di

عضو جدید
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست .... من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شعري قشنگ از قيصر امين پور

شعري قشنگ از قيصر امين پور

قیصر امین پور
این قرار داد
تا ابد میان ما
برقرار باد
چشمهای من به جای دست های تو !
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم !
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم
به غواصان بگو کافیست هر چه بی سبب گشتند
در این دریای طوفان دیده مرجانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم
که میگردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من میميرم از این درد و درمانی نمی بینم

فاضل نظري
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا