بهترين خاطره اي كه از متالورژی داشتي ؟

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)

بهترین خاطره شما کور شدن چشم یک کارگره!!!:eek:
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)


این بدترین خاطره من توی این رشته میشد:cry:
 

setayesh 88

عضو جدید
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)

اين كه وحشتناكه! چطور ميگيد به همين سادگي؟
 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)

واي چقدر ناراحت كننده :cry::(
خدا براي هيچ كس نخواد :gol::gol:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)
:eek::eek::eek::eek:
:surprised::surprised::surprised::surprised:
:w04::w04::w04::w04:
 

mahnaz -A

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cry:
من خاطره زیاد دارم اما یکی ازاین خاطره این بود که کارگاهی کار می کردم که کارگری شمش آلومینیم انداختداخل کوره که هنگامی که این کار رو کرد مذاب پاشید رو چشاش و ....چشم راستی رو با قاشق دراوردن تا حرارت به مغزش نرسه (به همین سادگی)



:w28::w28::w28::w28:
وااااااااااااااااااااااااااااای چه خاطرات تلخی!!!!!!!:cry:

بعضی شیطنت ها عجیبه و آدمو حیرت زده میکنه!:surprised::eek::surprised:

:w45::w45::w45::w45::w45:
 

genius_hooman

عضو جدید
حال رشته برق را گرفتیم

حال رشته برق را گرفتیم

بهترین خاطره ی من مال دوره کار آموزیم ذوب آهن اصفهان بود .

همه جا وقتی می دیدن کار آموز اومده ناراحت می شدن

ولی وقتی می دیدن چند تا متالورژ توی دانشجو ها هست فقط مارا تحویل می گرفتن و بچه های برق را به هم پاس می دادن .


سر متالورژ ها دعوا بود ;);););)

خودتون را دست کم نگیرید
 

mona_azad

عضو جدید
چه جالب

چه جالب

منم به هر کی میگفتم مهندسی موادم
یا می گفت مواد غذایی یا مواد دارویی یا اینکه روم به دیفال مواد مخدر:smoke:
:confused::(:crying:
خلاصه منم با کلی بدبختی براشون توضیح می دادم که این رشته یعنی چی چون اولش خودمم نمی دونستم خیلی سخت بود ولی الان خیلی راضیم...
 

د ا ن ش گ ا ه

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره زیاده یکیش رو میگم
مسیول ذوب بودم.با دوستم بوته ذوب چدن رو از کوره زمینی بیرون آوردیم.به قدری عرق کرده بودم که کلاه ایمنی رو دراوردم و گذاشتم روی درپوشی که روی کوره زمینی جهت جلوگیری از لتلاف حرارت بود.در عرض 1 ثانیه هیچی از کلاه باقی نموند...و اونجا بود که دیگه خنده بچه ها و دعوای استاد و پول جریمه کلاه و ...
 

m.baghani

عضو جدید
ما که تنها خاطره از این رشته شب زنده داری ها در سالن مطالعه برای پاس کردن این درسای سخته.در حالی که باید دوستان دیگر که در رشته گلاب تحصیل میکنند را تحمل کنیم که بدون مشقت نمره میگیرن ،و باز هم ادعاشان سر به فلک میکشد!
 

Neverhood

عضو جدید
یه روز تو اتوبوس نشسته بودیم داشتیم با یکی از دوستان میرفتیم اصفهان، جلسه سازمان دانشجویی مهندسی مواد ، یه پیرزنی ردیف بغلی ما نشسته بود و به ما میوه تعارف کرد و سر صحبت رو باز کرد ، گفت چی میخونین ؟ من گفتم متالورژی ، بعدش خیلی با اعتماد به نفس گفت : به به چه خوب ! کی میای تو بخش ؟؟؟ :eek: :biggrin:
بله ..........:)
 

hooman_the1

عضو جدید
خاطره من مال وقتیه که برا کار آموزی رفته بودم کارخونه نورد و تولید قطعات فولادی استاد کارآموزیم هم دکتر رزاقیان بود که بعضیاتون میشناسینش .من تو اون شرکت یه آشنا داشتم که می رفتم تو اتاقش و تمام مدت می خوابیدم کل دوره اینجوری گذشت و برای گزارش هم رفتم تو کتابخونه اونجا یکی از گزارشایی که بچه های قبلی نوشته بودنو ورداشتم و دادم به یه دفتر فنی و گفتم غیر از جلدش بقیشو کپی کنه و یه جلد وزین با اسم خودم روش بکشه و تحویل دادم
یه روز بچه ها گفتن دکتر رزاقیان در بدر دنبالت میگرده رفتم تا رفتم تو اتاقش اول از همه بلند شد درو بست
بعد با لهجه با نمکش گفت : هومن تا الان متقلب به تنبلی تو ندیده بودم لا اقل قبل از کپی کردن یه بار لای جزوه طرفو باز می کردی
منم با اعتماد به نفس تمام شروع به انکار کردم دکتر هم بدون اینکه چیزی بگه فقط گزارشو باز کرد و جلوی من گرفت
نویسنده نامرد گزارش عین ندید بدیدا اسم خودشو استاد راهنماشو تو حاشیه تمام صفحات نوشته بود!!!!
جای همگی خالی
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
خاطره من مال وقتیه که برا کار آموزی رفته بودم کارخونه نورد و تولید قطعات فولادی استاد کارآموزیم هم دکتر رزاقیان بود که بعضیاتون میشناسینش .من تو اون شرکت یه آشنا داشتم که می رفتم تو اتاقش و تمام مدت می خوابیدم کل دوره اینجوری گذشت و برای گزارش هم رفتم تو کتابخونه اونجا یکی از گزارشایی که بچه های قبلی نوشته بودنو ورداشتم و دادم به یه دفتر فنی و گفتم غیر از جلدش بقیشو کپی کنه و یه جلد وزین با اسم خودم روش بکشه و تحویل دادم
یه روز بچه ها گفتن دکتر رزاقیان در بدر دنبالت میگرده رفتم تا رفتم تو اتاقش اول از همه بلند شد درو بست
بعد با لهجه با نمکش گفت : هومن تا الان متقلب به تنبلی تو ندیده بودم لا اقل قبل از کپی کردن یه بار لای جزوه طرفو باز می کردی
منم با اعتماد به نفس تمام شروع به انکار کردم دکتر هم بدون اینکه چیزی بگه فقط گزارشو باز کرد و جلوی من گرفت
نویسنده نامرد گزارش عین ندید بدیدا اسم خودشو استاد راهنماشو تو حاشیه تمام صفحات نوشته بود!!!!
جای همگی خالی

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::D:D:D
 

nirgiya

عضو جدید
كسي كه دوستش دارم مواد ميخونه:smile:
فقط اومدم اينجا فضولي ;):cry:
موفق باشييد:gol:
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره من مال وقتیه که برا کار آموزی رفته بودم کارخونه نورد و تولید قطعات فولادی استاد کارآموزیم هم دکتر رزاقیان بود که بعضیاتون میشناسینش .من تو اون شرکت یه آشنا داشتم که می رفتم تو اتاقش و تمام مدت می خوابیدم کل دوره اینجوری گذشت و برای گزارش هم رفتم تو کتابخونه اونجا یکی از گزارشایی که بچه های قبلی نوشته بودنو ورداشتم و دادم به یه دفتر فنی و گفتم غیر از جلدش بقیشو کپی کنه و یه جلد وزین با اسم خودم روش بکشه و تحویل دادم
یه روز بچه ها گفتن دکتر رزاقیان در بدر دنبالت میگرده رفتم تا رفتم تو اتاقش اول از همه بلند شد درو بست
بعد با لهجه با نمکش گفت : هومن تا الان متقلب به تنبلی تو ندیده بودم لا اقل قبل از کپی کردن یه بار لای جزوه طرفو باز می کردی
منم با اعتماد به نفس تمام شروع به انکار کردم دکتر هم بدون اینکه چیزی بگه فقط گزارشو باز کرد و جلوی من گرفت
نویسنده نامرد گزارش عین ندید بدیدا اسم خودشو استاد راهنماشو تو حاشیه تمام صفحات نوشته بود!!!!
جای همگی خالی
:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin: خیلی باحال بود .......
 

maryam_m_r_y

عضو جدید
خاطره من مال وقتیه که برا کار آموزی رفته بودم کارخونه نورد و تولید قطعات فولادی استاد کارآموزیم هم دکتر رزاقیان بود که بعضیاتون میشناسینش .من تو اون شرکت یه آشنا داشتم که می رفتم تو اتاقش و تمام مدت می خوابیدم کل دوره اینجوری گذشت و برای گزارش هم رفتم تو کتابخونه اونجا یکی از گزارشایی که بچه های قبلی نوشته بودنو ورداشتم و دادم به یه دفتر فنی و گفتم غیر از جلدش بقیشو کپی کنه و یه جلد وزین با اسم خودم روش بکشه و تحویل دادم
یه روز بچه ها گفتن دکتر رزاقیان در بدر دنبالت میگرده رفتم تا رفتم تو اتاقش اول از همه بلند شد درو بست
بعد با لهجه با نمکش گفت : هومن تا الان متقلب به تنبلی تو ندیده بودم لا اقل قبل از کپی کردن یه بار لای جزوه طرفو باز می کردی
منم با اعتماد به نفس تمام شروع به انکار کردم دکتر هم بدون اینکه چیزی بگه فقط گزارشو باز کرد و جلوی من گرفت
نویسنده نامرد گزارش عین ندید بدیدا اسم خودشو استاد راهنماشو تو حاشیه تمام صفحات نوشته بود!!!!
جای همگی خالی

خيلي باحال بود!:w15::w15:بعدش چيزي داشتي بگي؟؟؟
 

maryam_m_r_y

عضو جدید
منو دوستم با دكتر محبي آزمايشگاه متالوگرافي داشتيم..بعد از كلي تلاش!!!تقريبا كارمون تموم شده بود هم كاراي آزمايشگاه هم مطالب گزارش كار:D...يه روز بعد از ظهر دير وقت رفتيم آزمايشگاه كه يه سوالي از دكتر محبي بپرسيم..خيلي با ذوق بهمون چنتا نمونه جديد نشون داد گفت من دارم اينا رو بررسي ميكنم شما هم واسه گزارش كارتون از اينا عكس بگيرين و بررسيشون كنين!:surprised:
ما رو ميگي! انگار آب يخ ريختن رومون:w04:
بعد يكي از نمونه ها رو گذاشت زير ميكروسكوپ و شروع كرد به توضيح ساختارش كه اينجاش اينجوريه اونجاش اينجوريه!بعدگفت تا من ميرم شما ببينين اينايي كه من ديدم ميتونين ببينين؟
ما هم كه حسابي حالمون گرفته شده بود كه دوباره كلي كار ريخته رو سرمون:cry: هر چي بيشتر به نمونه نگاه مي كرديم كمتر چيزايي كه دكتر ديده بود مي ديديم!هر چي هم كه ميكروسكوپ ور رفتيم باز اون ساختاري كه اون مي خواست نديديم!آخرش گفتيم بيخيال!اگه پرسيد ميگيم آره ديديم!
اومد و گفت خوب ديدين؟:smile:ما هم گفتيم بله آقاي دكتر!اونم با ذوق يه نگاهي به نمونه كرد بعد سرشو بلند كرد گفت ديدين ديگه؟گفتيم آره!گفت همين الان ديگه؟گفتيم بله آقاي دكتر!
يه نگاه بهمون كرد و گفت اين ميكروسكوپ كه كلا تنظيمش بهم خورده!!!منم نميبينم شما چي ديدين اون وقت!!!!؟؟؟؟:razz::razz:
ما رو ميگي!:whistle::whistle::whistle:
 

mirmajidi

عضو جدید
سال اول بود که یکی از بچه ها موقع گذاشتن دود کش کوره زمینی افتاد تو کوره ای که تازه 10 دقیقه بود خاموش کرده بودیم حالا ما مونده بودیم بخندیم یا اون بدبختو در بیاریم
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو دوستم با دكتر محبي آزمايشگاه متالوگرافي داشتيم..بعد از كلي تلاش!!!تقريبا كارمون تموم شده بود هم كاراي آزمايشگاه هم مطالب گزارش كار:D...يه روز بعد از ظهر دير وقت رفتيم آزمايشگاه كه يه سوالي از دكتر محبي بپرسيم..خيلي با ذوق بهمون چنتا نمونه جديد نشون داد گفت من دارم اينا رو بررسي ميكنم شما هم واسه گزارش كارتون از اينا عكس بگيرين و بررسيشون كنين!:surprised:
ما رو ميگي! انگار آب يخ ريختن رومون:w04:
بعد يكي از نمونه ها رو گذاشت زير ميكروسكوپ و شروع كرد به توضيح ساختارش كه اينجاش اينجوريه اونجاش اينجوريه!بعدگفت تا من ميرم شما ببينين اينايي كه من ديدم ميتونين ببينين؟
ما هم كه حسابي حالمون گرفته شده بود كه دوباره كلي كار ريخته رو سرمون:cry: هر چي بيشتر به نمونه نگاه مي كرديم كمتر چيزايي كه دكتر ديده بود مي ديديم!هر چي هم كه ميكروسكوپ ور رفتيم باز اون ساختاري كه اون مي خواست نديديم!آخرش گفتيم بيخيال!اگه پرسيد ميگيم آره ديديم!
اومد و گفت خوب ديدين؟:smile:ما هم گفتيم بله آقاي دكتر!اونم با ذوق يه نگاهي به نمونه كرد بعد سرشو بلند كرد گفت ديدين ديگه؟گفتيم آره!گفت همين الان ديگه؟گفتيم بله آقاي دكتر!
يه نگاه بهمون كرد و گفت اين ميكروسكوپ كه كلا تنظيمش بهم خورده!!!منم نميبينم شما چي ديدين اون وقت!!!!؟؟؟؟:razz::razz:
ما رو ميگي!:whistle::whistle::whistle:
:biggrin::biggrin:
 

maryam_m_r_y

عضو جدید
سال اول بود که یکی از بچه ها موقع گذاشتن دود کش کوره زمینی افتاد تو کوره ای که تازه 10 دقیقه بود خاموش کرده بودیم حالا ما مونده بودیم بخندیم یا اون بدبختو در بیاریم

حالا خندیدین یا درش آوردین!!؟؟:cool:
 

maryam_m_r_y

عضو جدید
ما که تنها خاطره از این رشته شب زنده داری ها در سالن مطالعه برای پاس کردن این درسای سخته.در حالی که باید دوستان دیگر که در رشته گلاب تحصیل میکنند را تحمل کنیم که بدون مشقت نمره میگیرن ،و باز هم ادعاشان سر به فلک میکشد!

اون شبا رو که نگو!
یه شب با بچه ها خوابگاه بودیم..امتحان داده بودیم فردا هم امتحان داشتیم..یکی از بچه ها اون روز دو تا امتحان داده بود فرداشم دو تا امتحان داشت!هیچیم یادش نبود!!!ما در ضمن اینکه میزدیم تو سرو کله خودمونو جزوه هامون همش نگران اون طفلک بودیم همش قربون صدقه اش می رفتیم!خودش ساعت 11 بود کله اشو از زیر پتو در آورد وگفت:بچه ها شما چرا نمی خوابین!!!؟؟؟؟؟؟؟؟:surprised:
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
اول میگم بدترین مشکلی که با هاش دارم اینه که ازم می پرسن میگن رشته ات چیه: میگم :مواد... نمی فهمن!!! فکر میکنن مواد مخدره!!! :biggrin:
میگم متالورژی .... میگن جزء رشته های پزشکی یه؟:eek::biggrin:
واقعا مشکل حادی یه!!! :cry: :(

بهترین خاطره ای هم که ازش دارم اینه 2 تاست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :D
اولیش اینکه یه بار مذاب پاشید و 1 قطره جای شما خالی رفت تو کفش ام :cry:... بوته هم دستم بود!!! داشتم می تر کیدم!!! :biggrin: که خاطره ای فراموش نشدنی رو پدید اومد!!!
دومیش هم لحظه ای که من تونستم از رشته ی مواد برترین درصد مسابقات رشته ها رو بیارم ...حسابی آبرو متالورژی رو خریدیم ... ;)
همینا دیگه
 

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول میگم بدترین مشکلی که با هاش دارم اینه که ازم می پرسن میگن رشته ات چیه: میگم :مواد... نمی فهمن!!! فکر میکنن مواد مخدره!!! :biggrin:
میگم متالورژی .... میگن جزء رشته های پزشکی یه؟:eek::biggrin:
واقعا مشکل حادی یه!!! :cry: :(

بهترین خاطره ای هم که ازش دارم اینه 2 تاست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :D
اولیش اینکه یه بار مذاب پاشید و 1 قطره جای شما خالی رفت تو کفش ام :cry:... بوته هم دستم بود!!! داشتم می تر کیدم!!! :biggrin: که خاطره ای فراموش نشدنی رو پدید اومد!!!
دومیش هم لحظه ای که من تونستم از رشته ی مواد برترین درصد مسابقات رشته ها رو بیارم ...حسابی آبرو متالورژی رو خریدیم ... ;)
همینا دیگه
اولیش که عیبی نداره......بزرگ شدید ، یادتون رفته
ولی دومیش ایول داره........خدا عمرت بده
 

aghdak

عضو جدید
وقتی ازم می پرسن رشته ات چیه: میگم :مواد. فکر میکنن مواد مخدره!
:w18:
می گم نه بابا من تو کاره مواد نیسم تو کاره آهن و فولادم:w35:
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطره من مال وقتیه که برا کار آموزی رفته بودم کارخونه نورد و تولید قطعات فولادی استاد کارآموزیم هم دکتر رزاقیان بود که بعضیاتون میشناسینش .من تو اون شرکت یه آشنا داشتم که می رفتم تو اتاقش و تمام مدت می خوابیدم کل دوره اینجوری گذشت و برای گزارش هم رفتم تو کتابخونه اونجا یکی از گزارشایی که بچه های قبلی نوشته بودنو ورداشتم و دادم به یه دفتر فنی و گفتم غیر از جلدش بقیشو کپی کنه و یه جلد وزین با اسم خودم روش بکشه و تحویل دادم
یه روز بچه ها گفتن دکتر رزاقیان در بدر دنبالت میگرده رفتم تا رفتم تو اتاقش اول از همه بلند شد درو بست
بعد با لهجه با نمکش گفت : هومن تا الان متقلب به تنبلی تو ندیده بودم لا اقل قبل از کپی کردن یه بار لای جزوه طرفو باز می کردی
منم با اعتماد به نفس تمام شروع به انکار کردم دکتر هم بدون اینکه چیزی بگه فقط گزارشو باز کرد و جلوی من گرفت
نویسنده نامرد گزارش عین ندید بدیدا اسم خودشو استاد راهنماشو تو حاشیه تمام صفحات نوشته بود!!!!
جای همگی خالی

:biggrin::biggrin::biggrin:

دکتر رزاقیان جیگرههههههههه.

ورودی چند بودی شما ؟
 
بالا