ای عشق من به کجا پر کشیدی به کدامین دیار به کدامین نگاه مرا فروختی کاش هنوز میدانستم دوستم داری یا نه اما تو مرا تنها برای این میخواستی چون میدانستی نمیدانم دروغ و نیرنگ و بازی با دل چه هست امدی تا اینها را یادم بدهی اما من هرگز نمیخواهم به عشق خود دروغ بگویم نمیخواهم دلی را تصاحب کنم و خیلی ساده رهایش کنم نمیخواهم دیگر دیگر و باز هم دیگر نمیخواهم دل به کسی بدهم که تنها تاوان دل دادن به او مرگ احساساتم و غرورم هست
سن که بالا می رود بار خاطرات آدم سنگین می شود !!!
سن که بالا می رود آدمهای زندگی آدم زیاد می شوند !!
سن که بالا می رود کسانی که از دست می دهی هم زیاد و زیادتر می شوند و خب !
این خیلی بد است !
در آغوش گرفتنت کافی نیست.....!!!
آنقدر دوست میدارمت...
که گاه میخواهم
آزارت دهم!!
که "آخ" بگویی...
که سکوتت بشکند...
و من
باور کنم
بودن تو
در کنار من
رویا نیست...!!!!
بی واسطه همچنان تو را میبوسم
بی بوسه عزیز در خودم میپوسم
آنقدر به بوسه ی تو معتادم که
یک قافیه در میان تو را میبوسم
دل میشود از تو قرص با یک بوسه
احوال مرا بپرس با یک بوسه
لبهای تو نسخه مرا پیچیدند
صبح و شب و ظهر،قرص با یک بوسه
من همه ی عاشقا نه ها را برای تو مینوشتم .......................وقتی شنیدم تقدیمشان میکنی به دیگری ناراحت نشدم............فقط از این به بعد شادتر مینویسم تا نرنجانیش.
برای تویی مینویسم که حتی ندیدی اشکهای گرمم را ندیدی نگاه غمزده ام را نشنیدی صدای شکستن قلبم را و نفهمیدی که هنوز دوستت دارم بی انصاف ترین بودی برایم ولی باز هم دوستت دارم
سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی، آره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی، فدای مهربونیات چه میکنی با سر نوشت؟ دلم واست تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت، حال منو اگه بخوای رنگه گلای قالیه جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه، ابرا همه پیشه منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه، دیشب دلم گرفته بود رفتم کناره آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون، فدای تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم، رفتیو من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شدو قست من آوارگی، نمیدونی چقدر دلم تنگه برایه دیدنت برای مهربونیات،نوازشات،بوسیدنت . به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته یک قلبه تنها و کبود هلاک یک نگاهته، یک وقت منو گم نکنی تو دوده اون شهر غریب یک سرزمینه غربته با صدتا نیرنگ و فریب، فدای تو یک وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه، چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی تنگه بلوره آبتو یک وقت ناغافل نشکنی، اگه واست زحمتی نیست بر سره عهدمون بمون منم تورو سپردمت دسته خدای مهربون، راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم رفتیم تو قلب آسمون با ابرا هم سفر شدیم، از وقتی رفتی آسمونمون پره کبوتره،زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره، غصه نخور تا تو بیای حاله منم اینجوریه سرفه های مکررم ماله هوای دودیه، گلدونه شمدونیمونم عجیب واست دلواپسه مثله یک بچه که باره اوله میره مدرسه، تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره،دلت میخواد میومدم یا تنها رفتی بهتره؟! از وقتی رفتی تو چشمام فقط شده کاسه ی خون همش یک چشمم به دره چشمه دیگم به آسمون، یادت میاد گریه هامو ریختم کناره پنجره داد کشیدم تو رو خدامسیج بده یادت نره؟ زودتر بیا بدون تو اینجا برام جهنمه دیواره خونمون پر از سایه ی غصه و غمه، تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه، دلم واست شور میزنه این دلو بی خبر نذار تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار، فکر نکنی از راهه دور دارم سفارش میکنم به جون تو فقط دارم یک قدری خواهش میکنم، اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب که هر صفحش قصه ی چندتا درده و چند تا عذاب، میگم شبا ستاره ها تا میتونن دعات کنن نورشونو بدرقه ی پاکی خندهات کنن، یک شب تو پائیز که غمت سر به سر دل میزاره این منم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره.
شبهای بی حضورت خیلی طاقت فرسا بود ولی میدانی در این چند ساله که رفتی دیگر اشکی ندارم بریزم دیگر چشمانم نمیبیند از نبودت دیگر سوی چشمی ندارم
دلم میخواهد به عقب برگردم و وقتی گفتی دوستم داری خیلی راحت از تو میگذشتم ان هم با غرور نه اینکه ارام سرم را بیاندازم پایین تا تو خیلی راحت در گوشم دروغ زمزمه کن
بخشیدمت همان لحظه که دیدم باعث خنده دختری دیگری هستی و او کنار تو شاد هست اخر ان دختر تنها دوست صمیمیم بود و تو الان مال او شدی پس کنارش بمان و بخاطر هوس نرو سراغ کسی دیگر اخر او تو را دوست دارد
بگذارید بر روی قبرم بنویسند تنها امد، تنها زندگی کرد و تنها مرد
اما دل کسی را نشکست با اینکه همه دلش زا به هزازان تکه در اورده بودند