برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را

به رُخـم مـے کـشـنـد

چـه مـے دانـنـد . .
...
فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم

و چـه شـب هـا کـه

خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلامی صمیمی تر از غم ندیده ام به اندازه غم دوستت دارم
فقـــط برای خودم هستمـــ.!.!.!
من
چه دوحرفــــیه وسوسه انگیزیســـت..... این من!
نه مهـربانمــــــــــ.... نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!
صبورمـــ و عجـــول!! سنگــین... ســـرگردان... مغــــــــــرور... قـانــــع....
با یـــک پیچیدگی ساده و مقــــداری بـــی حوصلگیه زیاد!!!
برای تویـــی که چهره های رنـــگ شده را می پرستی ،
نه سیرتــــ آدمی ؛
هـــیچ ندارمـــــ
راهت را بگیــر و بـــرو
حوالی ما توقف ممنــوع است.
 

sherly

عضو جدید


معشوق من چنان لطیف است

که خود را به "بودن" نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من نبود....



 

secret.arch

عضو جدید
پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او
 

secret.arch

عضو جدید
آنکه باید بسوزد و بسازد منم / آنکه دائم بی تو میسوزد منم
آنکه آتش زد به قلب من تویی / آنکه خاموش است و میسوزد منم . . .
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک ساعت که افتاب بزنه خاطره ی دو هفته بارون از یاد میره .............
اینه حکایت زندگی
 

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
ده سال بعد از حال این روزام

باکافه های بی تو درگیرم



گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

ده سال رفتی و نمی میرم



ده سال بعد از حال این روزام

تو توی آغوش یکی خوابی



من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرصای اعصابی



ده سال ک لبهام و می بندم

با باوسه های تلخ هرجایی



ده سال وقتی شعر میخونم

لبخند روی صندلیهایی



یک عمر بعد از حال این روزام

یک پیرمردم توی یه کافه



بارون دلم می خواد,هوا اما

مثل موهای دخترت صافه



یک عمر بعد از حال این روزام...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر قوی شده ام
شاهزاده!

چند روزی است کـه بـه چشم هایت فکر نکرده ام . یعنی دروغ چرا .. فکر کرده ام ! ولی به محض اینکـه

حواسم جمع و جور می شود ، ادای فکر نکردن در می آورم !

بـه زمین و زمان فکر می کنم . بـه تــو کـه می رسم ، خودم را بـه خنگی می زنم !

نمی نویسم . حرف نمی زنم . فقط می خندم ! خنده کـه نـه ... بی صدا می میرم .

اتفاق تازه ای نیفتاده .

نه از زندگی بریده ام ، نه از تو دلگیرم .

فقط احساس می کنم ،‌ کمی پیـ ـ ـر شده ام !!!

شوخی نمی کنم ! پیری کـه فقط به موی سپید و راه رفتن آهستـه آهستـه
و چین و چروک نیست !

تصمیم عجیبی گرفتم برای زندگیم ، شاهزاده !

"دعا کن برام ..."


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حال من خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .
با این همه اگر عمری باقی بود
... طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه دل کسی در سینه بلرزد
و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .
می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !
انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است
بی پرده بگویمت :
می خواهم تنها بمانم
در را پشت سرت ببند
بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!
هذیان می گویم ! نمی دانم . . .
نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد ، بی کنایه و ابهام
پس از نو می نویسم:
سلام!
حال من خوب است

اما تو باور نکن ...


 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگم در این روزهای پرسه میان کاغذ پاره ها

این ته مانده ی آبانِ نفرت انگیز

همیشه حالم را بهم میزند
...
قهوه مینوشم

کتابهایم را ورق میزنم

حبس میکنم خودم را در اتاق

و به این نتیجه میرسم:

برای تو مُردن

هیچ قانونی نمی خواهد!

کنارم که باشی

همه چیز بهتر می شود

نبودنت را

هیچ ماده و تبصره ای

توجیه نمیکند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تویی که احسا
سم از آن وجود نازنین توست ...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای
برای تویی که قلبت پـا ک است ...
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی تو آمدی و دستت را به سویم دراز کردی ،

گفتم ــ از قفس چه می دانی ؟

گفتی : آزادی

از تنهایی ؟

گفتی : همزبانی

از محبت ؟ : عشق

از دوستی ؟ : صداقت

از بهار ؟ : طراوت

از سفر ؟ : انتظار

از جدایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ : ........

باز هم گفتم جدایی ؟

سکوت تو مرا شکست و به گریه انداخت .

به چشمانت نگاه کردم و گفتم بگو ...

تو آغوش به رویم گشودی و گفتی :جدایی ، هرگز ...

بی تو من می میرم......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم نبوده سوختنم
دور از تو پرپر زدنم
مهم تو بودی عشق من
نه قصه شکستنم
به افتخار عشق تو
میگم که بازنده منم ...

براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 567x751 مي باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر می دونستی چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی تمامی

ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد اگر می دانستی که چقدر دوستت

دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می

دادی اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می

دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به

عرش خداوند ببرم ای کاش می دانستی اگر می دانستی که چقدر دوستت

دارم هرگز قلبم را نمی شکستی گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی

است اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی که

این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای

برای زیستن ندارد ای کاش می دانستی اگر می دانستی که چقدر دوستت

دارم همه چیز را فدایم می کردی همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش

رنج کشیده ای و سال ها برایش گریسته ای اگر می دانستی که چقدر

دوستت دارم همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی غرورت

را ...... قلبت را ...... حرفت را اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

دوستم می داشتی همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد کاش می

دانستی که چقدر دوستت دارم و مرا از این عذاب رها می کردی ای کاش تمام اینها را می دانستی .عشق من . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید امشب به یادت بیایم

با بالهای خیال و کفشهایی از جنس امیدهای وارونه

از آسمان میآیم

از راه کهشانهای پروانه ای

با حضور دلگرم کننده ی ستاره های دیوانه

آری همان

ستاره های دنباله دار منظومه ای

حتی اگر درها راببندی

دیوارها را بلند تر کنی

امشب با یادت خواهم آمد

میدانم که همیشه

فراموش میکنی پنجره ها ی خیالت را به روی من ببندی


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند


در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم


ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد


م تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم


آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم


و بر صورت مه آلودت می لغزیدم


ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم


تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت


را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش


که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
... همیشه تکیه های من به هیچ ها مرا زمین زده است
و پشت من هزار زخم از هزار نارفیق را به دوش میکشد
درخت من!
قسم بخور
که پشت اعتمادِ زخم خورده ی مرا پناه می شوی

مشخص است از نگاه تو
مشخص است از تمسخر سیاه تو
که پشت من به سمت زخم تازه ای عمیق پیش می رود:
جفا
و زخم
زخم جاودانه ای که هیچ گاهش التیام نیست.
مشخص است، کاملاً مشخص است
که من دوباره از زمین- عجوزه ی حسود پیر- زخم طعنه می خورم
به جرم عشق!
به جرم اعتماد و عشق!!
به جرم سادگی و اعتماد و عشق!!!

درخت من!
خیال تو عجین پاره پاره، ذره ذره، لخت لخت من!
اگر مرا برای عشق
ترا برای تکیه های عاشقانه آفریده اند
مرا به جز علاقه ات گزیر نیست
به جبر عشق تو
به میخ های افترا کشیده می شوم ولی
مرا به غیر تن سپردنی مسیح وار بر صلیب ساقه ات گزیر نیست.
اگر چه کاملاً مشخص است
ولی
دوباره من به ساقه تناور تو اعتماد می*کنم
و باز هم
و...
قسم به حرمتی که هست خون عشق را
مرا زمین مزن
زمین عجیب تشنه است خون عشق را
مرا زمین مزن ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیمــه ی گـُمشــده ام نیستـی

که بـا نیمـه ی دیگــر

به جُستجـویت برخیـزم....

تـــو...

تمـام گُمشـده ی منــی!


تمــام گـُمـشــده ی مَــن...!

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز با آن دیگری دیدم تو را

جای قهر و اخم خندیدم تو را

باز گفتی اشتباهت دیده ام

گفتمت باشد ... بخشیدم تو را

باز هم این قصه ات تکرار شد

با رقیبان رفتنت انکار شد

آنقدر کردی که دیگر قلب من

از تو و از عشق تو بیزار شد

آن رقیبان یک شبت میخواستند

ذره ذره پاکیت می کاستند

شب به مهمان خانه ات مهمان شدند

صبح اما از برت برخاستند

آمدی گفتی پشیمانی دگر

زین پس اما پاک می مانی دگر

گفتمت توبه به گرگان چاره نیست

گفتی ام چون کوه ایمانی دگر

گفتمت باشد بخشیدم تو را

اخم وا کردم و خندیدم تو را

زین حکایت ساعتی نگذشت تا

باز با آن دیگری دیدم تو را


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرمای حضورت آنچنان بود
که سرمای دوریت ، استخوانهایم را درهم شکست !
اگر می شد یک لحظه صدایت را شنید
تا ابد آرام می شدم !
ای صداقت لطیف آسمان در لحظه ی طلوع خورشید
کاش باری دیگر مانند زمین، قلب صاف و چو رودت را در بر گیرم!
می بینی ؟!
بدون تو، دستم یارای چیدن کلمات را ندارند!
و بی عطر وجودت ، کاغذ بازی مرا ، جز آتش فراق ، بهایی نیست!
بی تو چگونه سر کنم ؟!
و کجا ... کجا بگریزم از تو ؟
که عکست را در چشمانم قاب کرده ای ...!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:هر روز با تو در سرزمین رویا قدم میزنم.
هر روز با عطر تن تو رویاهایم را معطر میکنم.

در حالی که تو عشق منی اما من در حسرت آغوش تو ام.
تو از من رویت را برمیگردانی اما من عاشق نگاه تو ام.
تو در برابرمن سکوت میکنی اما من تشنه شنیدن صدای تو ام.
تو از من بی اعتنا میگذری اما من در حسرت روزی هستم که بی ریا پناهم باشی....
عزیزترینم ایکاش روزی تو به این باور برسی که شاهزاده نازنینی
:gol:


 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:شاهزاده نازنین
روزی گمان میکردم تو برایم یک دوست ساده ای!

اما نه! انگار اشتباه میکردم اخر ماهی قلبم با دیدن تو در برکه وجودم بالا و پایین می پردو نفسم به شماره می افتد و دست و پایم بی اراده شروع می کنند به لرزیدن. اما با این حال ستاره های نگاهم میدرخشند و نورهای حجب و حیا را به صورتم می پاشند. و قرمزی گونه هایم از همیشه شفاف تر و دل ربا تر می شود!
:gol:


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهزاده دلم دلم تنگ شده برای عکس هایی که پاره کردم وسوزاندمشان....
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم
حتی برای آدمهای حسودی که دور وبرم می چرخند وخیلی دیر شناختمشان!
برای بی خیالی وآرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش.
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم.
وبرای خودم

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به كدامین كتاب مقدس دنیا

سوگند بخورم؟

كه از یاد عاشقان واقعی ات نخواهی رفت

حتی اگر تو را ...

به آخرین صفحات تاریخ تبعید كرده باشند!!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا