برای تو می نویسم
برای تو که دست هیچ کس ها نا کس ها
کسی ها بی کسی ها دست هیچ و کس به تو نرسیده
در حسرت نگاه تو پیر شد این من.....
سراپا خیسبرای تو مینویسم که ذهنم راتسخیر کرده ای و قلبم را
تنها سرمایه هایم و بیخیالم شدی
از تو مینویسم که خیالت مدام پاپیم شده
از تو می نویسم که دوستت دارم بیشتر از خودم
آنقدر لحظه هایم را با اندیشه به تو گذرانده ام که انگار خود منی و من جدای از تو هیچم
همیشه دوستت دارم
از تو که حرف میزنم تمام فعل هایم ماضی اند! ماضی ساده ماضی بعید،ماضی خیلی خیلی بعید....
کمی نزدیکتر بیا
دلم برای حال ساده تنگ شده....
__________________
آنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــمــــ...سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتي ... رفت ... ساکت مي شوم ، ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود استاد داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من مي گويم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شاديم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من مي خندم و مي گويم : خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است .............. کارم از گريه گذشته به سيه
هيچگاه ويتريني نداشتهام تا دلم را در آن به نمايش بگذارم در قامت يک فروشنده دورهگرد عاشق تو شدم از اين روست که تمام خيابانهاي شهر عشق مرا ميشناسندآنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــمــــ...
کــ ه تَـمـامـــِ کـوچـه سـَـبـز شـُـد!!!
پـــس چـِـرا نـیـامـدی؟؟!!
♥ܓ.✿ܓ✿ܓ✿ ܓ.✿ܓ✿ܓ✿♥
ایــن همــه زیبــایــی کــه تقصیــر تــو نیســت،هيچگاه ويتريني نداشتهام تا دلم را در آن به نمايش بگذارم در قامت يک فروشنده دورهگرد عاشق تو شدم از اين روست که تمام خيابانهاي شهر عشق مرا ميشناسند
ایــن همــه زیبــایــی کــه تقصیــر تــو نیســت،
امــا
تقصیــر تــوســت
...
کــه سهــم مــن از ایــن همــه زیبــایــی،
خیــالــی ســت کــه هــر شــب
از مــوهــات مــی بــافــم . . .
مسافرترین آدم دنیا همخیلی ها نفرین می کنن، تلافی می کنن.. اما نه.. نفرین من: الهی اونی که دوسش داری تنهات نذاره.. تلافی من: میرم تا به اون برسی، سر راهت نباشم.. راستی، قدر من دوستت داره؟!..
مسافرترین آدم دنیا هم
دست خطی می خواهد
که بنویسد برایش :
" زود برگرد "
"طاقت دوری ات را ندارم "
دیگر بانوی هیچ قصه ای نمی شوم که این بانو خود قصه ها دارديك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر ميارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد