اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می نویسم دی دار
تو اگر بی من و دل تنگ منی
یک به یک
فاصله ها را بردار!!!



بزرگ راه های مهندسی ساز
ما را به هم نمی رسانند
عشق با قوانین بیگانه است
از بیراهه ها بیا
برای دیدن کسی
که عمریست دوستت دارد!



به چهارده زبان زنده ی دنیا
گفتم که دوستت دارم
بی تفاوت گذشتی،مرا از خود راندی
به چشم هایت نگریستم
هیچ نگفتم
لبخند زدی،کنارم ماندی!!!

(گیلاس آبی_میلاد تهرانی)
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا مشتی خاک را برگرفت.می خواست لیلی رابسازد،
از خود در آن دمید. ولیلی پیش از آنکه با خبر شود،عاشق شد.
سالیانیست که لیلی عشق می ورزد.لیلی باید عاشق باشد.
زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد،عاشق میشود.
لیلی نام تمام دختران زمین است؛نام دیگر انسان.
خدا گفت:به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید.
آزمونتان تنها همین است:عشق. وهرکه عاشق تر آمد،نزدیک تراست.
پس نزدیک ترآیید،نزدیک تر.
عشق کمند من است.کمندی که شما را پیش من می آورد.کمندم را بگیرید.
و لیلی کمند خدا را گرفت.
خدا گفت:عشق، فرصت گفتگواست.گفتگو با من.
با من گفتگو کنید.
ولیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد.لیلی هم صحبت خدا شد.
خدا گفت:عشق،همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند.
و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست
هركسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد
 

noom

عضو جدید
سپيده دم عظمتِ رازِ حضورت را با روشني طلوع به تصوير مي كشد
و شب هنگام اوج غرورت را ماه به زير ابر مي برد تا همواره....
ستاره بخششت چشمك زنان بدرخشد!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من چه دارم تو را درخور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟
هیچ

تو همه هستی من، هستی من
تو همه زندگی من هستی،

تو چه داری؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ

حمید مصدق
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شیشه ای می شکند. . .


یک نفر می پرسد


چرا شیشه شکست؟


مادر می گوید:


شاید این رفع بلاست


یک نفر زمزمه کرد. . .


باد سرد وحشی


مثل یک کودک شیطان آمد


شیشه ی پنجره را زود شکست!


کاش امشب که دلم


مثل آن شیشه ی مغرور شکست


عابری خنده کنان می آمد. . .


تکه ای از آن برمی داشت


مرهمی بر دل تنگم می شد


اما امشب دیدم


هیچ کس هیچ نگفت


غصه ام را نشنید


از خودم می پرسم


آیا ارزش قلب من


از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟


دل من سخت شکست ، اما


هیچ کس هیچ نگفت


و نپرسید چرا ؟
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ای شبانگاه،نوازشگر تو[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تا سحر چشم تو درخواب،ولی[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]روز دیدار كه از راه رسد[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به تماشای تو من بیدارم[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من تو را خواهم یافت[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من تو را خواهم دید.[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من ولی منتظر حادثه دیدارم[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همسفر پشت سرم اشك مریز[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من برای شب تنهایی تو[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گل شب بو،گل سرخ[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]قاصدك میچینم[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تا بیایی به كنارم،هر روز[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من برایت گلی از باغ خدا خواهم چید[/FONT]​
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چیست دلتنگی تو؟[/FONT]​
 

alireza.v

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما
!
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.
[/FONT]​
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]گاهگاهی كه دلم می گیرد[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پیش خودم می گویم[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آن كه جانم را[/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سوخت[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یاد می آرد از این بنده هنوز؟![/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سخت جانی را بین[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]كه نمردم از هجر[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرگ[/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]صد بار به از[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بی تو بودن باشد...[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با دلم با دل تو
پای بر سینه ی این راه زدیم
پای کوبان، دست در دست گذر می کردیم
گویی اما ته این راه دراز
دزد شبگیر جنون منتظر است
من و عشق و تو و این راه دراز
همه روز و همه شب
در پی یافتن سایه درختی، آبی
در سکوت غم تنهایی خویش
بین هر ثانیه را
لا به لای سخن و قافیه را می گشتیم
در غم عشق تو مردم اما
این صدای ضربان و تپش قلب ره عشق هنوز
از قدمهای بلند من و توست
دل من با دل تو...
دوش بر دوش هم از حادثه ها می گذریم
می نشینیم به کنجی، در این بادیه ی عشق و جنون
و نهال دلمان
که به هم کاشته بودیم از عشق
همه عشق و همه عشق
دور از غارت باد سحری
با دو چشم ترمان جان گیرد
آری آری دل من با دل تو...
می رسم من به تو یک روز اما
گفتنش دشوار است
که کجا؟ کی؟ به چه اندیشه؟ ولی
من به دیوار سرای دل و ذهن
نقشی از حرف بزرگی دارم:
" گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است"
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا گفت:زمین سردش است.چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من.
خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.خدا لبخند زد.لیلی هم.
خداگفت:شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
لیلی خودش را به آتش کشید.خداسوختنش را تماشامی کرد.
لیلی گر می گرفت.خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید.می ترسیدآتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد.
خدا گفت:اگر لیلی نبود،زمین من همیشه سردش بود.

عرفان نظر آهاری_لیلی نام تمام دختران زمین است_
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در آن هنگام که می گردد نفس در سینه ها خاموش

نمی خواهم کسی از مردن من با خبر گردد
نمی خواهم پدر برهم نهد چشمان بازم را
نمی خواهم که مادر سختی جان کندنم بیند
ولی ای دوست
اگر روزی رفیقی مهربان آمد
زتو پرسید فلانی کو...؟؟!
بگو در سنگر ناکامی و حسرت بسی جان داد
ولی تا لحظه آخر چنین می گفت:
امید من .... بود.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
كي اشكاتو پاك ميكنه
شبها كه غصه داري ؟
دست رو موهات كي ميكشه
وقتي منو نداري؟
شونه كي مرهم هق هقت ميشه دوباره ؟
از كي بهونه ميگيري شباي بي ستاره ؟
برگ ريزوناي پاييز كي چشم به رات نشسته؟
از جلو پات جمع ميكنه برگهاي زرد و خسته؟
كي منتظر ميمونه حتي شباي يلدا ؟
تا خنده رو لبات بياد
شب برسه به فردا ؟
كي از سرود بارون
قصه برات ميسازه ؟
از عاشقي ميخونه
وقتي كه راه درازه ؟
كي از ستاره بارون
چشماشو هم ميذاره ؟
نكنه ستاره اي بياد
ياد تو رو نياره
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران که می‌بارد تو می‌آیی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بارانِ گل، بارانِ نیلوفر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران ِمهر و ماه و آئینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بارانِ شعر و شبنم و شبدر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران که می بارد تو در راهی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دشتِ شب تا باغ بیداری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از عطر عشق و آشتی لبریز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ابر و آب و آسمان جاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم می گریزد، غصه می‌سوزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب می گدازد، سایه می‌میرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا عطرِ آهنگِ تو می‌رقصد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا شعر باران تو می‌گیرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از لحظه‌های تشنه‌ی بیدار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا روزهای با تو بارانی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم می‌کُشد ما را و می‌بینی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل می‌کِشد ما را تو می‌دانی[/FONT]


شب خوش هایده جون!
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق و درويشي و انگشت نمايي و ملامت
همه سهل است، تحمل نكنم بار جدايي
روز صحرا و سماعست و لب جوي و تماشا
در همه شهر دلي نيست كه ديگر بربايي
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بازم از غصه جگر خون کرده‌ای
چشمم از خونابه جیحون کرده‌ای

کارم از محنت به جان آورده‌ای
جانم از تیمار و غم خون کرده‌ای

خود همیشه کرده‌ای بر من ستم
آن نه بیدادی است کاکنون کرده‌ای

زیبد ار خاک درت بر سر کنم
کز سرایم خوار بیرون کرده‌ای

از من مسکین چه پرسی حال من؟
حالم از خود پرس: تا چون کرده‌ای؟

هر زمان بهر دل مجروح من
مرهمی از درد معجون کرده‌ای

چون نگریم زار؟ چون دانم که تو
با عراقی دل دگرگون کرده‌ای
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بوسه ای بخشید و خوابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با لب لعلش خرابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با نگاهش جسم و جانم را بسوخت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بعد هم عاشق خطابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]رهزن دل بود چشم مست او [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ز آتش عشقش کبابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اشک ریزان همچو شمعی تا سحر [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سوختم چندانکه آبم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عاقبت در جمع عاشقهای خویش [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عارفانه انتخابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دید رسوا گشته ام در محفلش [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بی وفا آخر جوابم کرد و رفت [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عشق من آمد ببالینم شبی [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با نوای بوسه خوابم کرد و رفت .[/FONT]
 

Schneider

مدیر بازنشسته
حافظ میگه:
آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرين داد
صبر و آرام تواند به من مسکين داد

عماد خراسانی شاعر معاصر ايرانی به استقبال رفته و گفته:

آنکه رخسار ترا اينهمه زيبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

************************
آنکه می داد ترا حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشقِ شيدا می کرد

************************
يا نمی داد ترا اينهمه بيدادگری
يا مرا در غم عشق تو شکيبا می کرد

************************
کاشکی گم شده بود اين دلِ ديوانه من
پيش از آن روز که گيسوی تو پيدا می کرد

************************
ای که در سوختنم با دلِ من ساخته ای
کاش يک شب دلت انديشه فردا می کرد

************************
کاش می بود به فکر دلِ ديوانه ما
آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد

************************
کاش درخواب شبی روی تو می ديد عماد
بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد

:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نغمه سرایی كه یك ترانه بخواند
تنها با یك ترانه در همه ی عمر
نامش اینگونه جاودانه بماند
***
صبح كه در شهر، آن ترانه درخشید
نرمی مهتاب داشت، گرمی خورشید
بانگ: هزار‌آفرین! زهرجا بر شد
شور و سروری به جان مردم بخشید
***
نغمه، پیامی ز عشق بود و ز پیكار
مشعل شب های رهروان فداكار
شعله بر افروختن به قله كهسار
بوسه به یاران، امید و وعده به دیدار
***
خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصید!
هركس به هركس رسید نام تو را پرسید
هر كه دلی داشت، بوسه داد و ببوسید!
***
یاد تو، در خاطرم همیشه شكفته ست
كودك من، با "مرا ببوس" تو خفته ست
ملت من، با "مرا ببوس" تو بیدار
خاطره ها در ترانه ی تو نهفته ست
***
روی تو را بوسه داده ایم، چه بسیار
خاك تو را بوسه می دهیم، دگر بار
ما همگی " سوی سرنوشت" روانیم
زود رسیدی! برو، "خدا نگهدار"
***
"هاله" ی مهر است این ترانه، بدانید
بانگ اراده ست این ترانه، بخوانید
بوسه ی او را به چهره ها بنشانید
آتش او را به قله ها برسانید
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دلم از غصهء تو،

پوچ ترین آبادیست

رفتنم گرچه تو را آزادیست!

تو مرا سنگ مزن

دل بی تاب مرا ننگ مزن

ناگفته های تو مرا آگاهیست

پس مرا رنگ مزن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

کتاب عاشقی را آرام باز می کنم
و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،
داستان خسرو و شیرین ..
افسانه ی لیلی و مجنون
روایت ویس و رامین ،
قصه ی فرهاد و منیژه ،
وامق و عذرا ، ...
..
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر ...
...
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص...
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران..
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید ...

با عطر عشق ،
جان که واله شد ،
برگ برگ دفتر دل ،
پر کشید از اینجا و رفت .....
...رفت و مرا با خود برد ،
دورتر و فراتر از تمام عاشقان ،
....به ابتدا ، به آغاز ...، به ازل ...
به عشق و آرام محض ..
به تو !
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
نگاهم کرد و پنداشتم دوستم دارد نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را دیدم نگاهم کرد دل به او بستم بعدها فهمیدم که فقط نگاهم میکرد
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تو که در فکر منی مرگ مرا سربرسان
انتظاره همه را نیز به آخر برسان

همه پرورده ی مهرند و من آزرده ی قهر
خیر در کار جهان نیست، توهم شر برسان

لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگر سوختگان داغ برابر برسان

مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان

مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژه ی وصل برادر به برادر برسان.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..........
دوستت دارم تا ........!
نه...!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد .
بی حد و مرز دوستت دارم.
 

Dandalion

عضو جدید
بی شک جهان را
به عشق کسی آفریده اند.

چون من که آفریده ام
از عشق
جهانی برای تو.

حسین پناهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

بازهم بگو ودوباره بگو
كه به من عشق مي ورزي
وتكرار اين واژه بايد چون
آواي فاخته اي درآيد
به ياد داشته باش كه بدون آواي مدام فاخته
بهار با همه ي سبزي اش به كوه و دشت
دره وجنگل پاي نميگذارد.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بازهم بگو ودوباره بگو
كه به من عشق مي ورزي
وتكرار اين واژه بايد چون
آواي فاخته اي درآيد
به ياد داشته باش كه بدون آواي مدام فاخته
بهار با همه ي سبزي اش به كوه و دشت

دره وجنگل پاي نميگذارد.


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پيداست هنوز شقايق نشدي ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زنداني زندان دقايق نشدي ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]وقتي که مرا از دل خود مي راني ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]يعني که تو هيچ وقت عاشق نشدي ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زرد است که لبريز حقايق شده است ...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تلخ است که با درد موافق شده است ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاعر نشدي وگر نه مي فهميدي ... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]پاييز بهاريست که عاشق شده است[/FONT]


 

Similar threads

بالا