عشقی
عزيزا كاسه چشمم سرايت، ميان هر دو چشمم جاي پايت. از آن ترسم كه غافل پا نهي تو، نشيند خار مژگانم به پايت.
شادم به دمي كه آرزويت گذرد، خوشدل به حديثي كه به سويت گذرد. نازم به دو چشمي كه به سويت نگرد، بوسم كف پايي كه به كويت گذرد.
در دل درديست از تو پنهان كه مپرس، تنگ آمده چندان دلم از جان كه مپرس. با اين همه حال و در چنين تنگ دلي، جا كرده محبت تو چندانكه مپرس.
چندانكه به كوي سلمه تارست و پود، چندانكه درخت ميوه دارست و مرود. چندانكه ستاره است بر چرخ كبود، از ما بر دوست سلامست و درود.
گر در سفرم تويي رفيق سفرم، ور در حضرم تويي انيس حضرم. القصه به هر كجا كه باشد گذرم، جز تو نبود هيچ كسي در نظرم.
از خاك درت رخت اقامت نبرم، وز دست غمت جان به سلامت نبرم. بردار نقاب از رخ و بنماي جمال، تا حسرت آن رخ به قيامت نبرم.
يادت كنم ار شاد و اگر غمگينم، نامت برم ار خيزم اگر بنشينم. با ياد تو خو كرده ام اي دوست چنانك، در هرچه نظر كنم تو را مي بينم.
داني كه چه ها چه ها چه ها مي خواهم، وصل تو من بي سر و پا مي خواهم. فرياد و فغان و ناله ام داني چيست، يعني كه تو را تو را تو را مي خواهم.
اي چشم من از ديدن رويت روشن، از ديدن رويت شده خرم دل من. رويت شده گل خرم و خندان گشته، روشن مه من گشته ز رويت دل من.
اي زلف مسلسلت بلاي دل من، وي لعل لبت گره گشاي دل من. من دل ندهم به كس براي دل تو، تو دل به كسي مده براي دل من.
اي در دل من اصل تمنا همه تو، وي در سر من مايه سودا همه تو. هرچند به روزگار در مي نگرم، امروز همه تويي و فردا همه تو.
اي كاش مرا به نفت آلايندي، آتش بزدندي و نبخشايندي. در چشم عزيز من نمك سايندي، وز دوست جدا شدن نفرمايندي.
دل داغ تو دارد ارنه بفروختمي، در ديده تويي وگرنه مي دوختمي. دل منزل توست ورنه روزي صد بار، در پيش تو چون سپند مي سوختمي.
بگير از من تو اين دل ياد بودي، كه تنها لايق اين دل تو بودي. هزاران خواستند اين دل بگيرند، ندادم چون عزيز دل تو بودي.
براي چشم خاموشت بميرم، كنار چشمه ي نوشت بميرم. نميخواهم در آغوشت بگيرم، كه ميخواهم در آغوشت بميرم.
وقتي از تو دل بريدم، جز خودت چيزي نديدم. پي هر كسي كه رفتم، آخرش به تو رسيدم. حالا كه رفتم و گشتم، ميبينم تكي تو دنيا. نميشه تو رو عوض كرد، حتي با شباي رويا.
چشم تو از كهكشان راه شيري هم سر است، پيش چشمان تو ياس و ناز و مريم پرپر است. من نميدانم چه رازي بين عشق و اسم توست، اسم تو از هرچه زيبا ديده ام زيباتر است.
گفتمت در عشق پا برجاست دل، گر گشايي چشم دل زيباست دل. گر تو ذورق بان شوي درياست دل، بي تو شام بي فرداست دل. دل ز عشق روي تو حيران شده، در پي عشق تو سر گردان شده.
گفتمت عشقت به دل افزون شده، دل ز جادوي رخت افسون شده. جز تو هر يادي به دل مدفون شده، عالم از زيباييت مجنون شده.
گر بر سر چشم ما نشيني، نازت بكشم كه نازنيني.
مي دوني چرا من هيچوقت صدقه نمي دم؟ چون نمي خوام تو از من دور بشي. آخه ميگن صدقه بلا رو از آدم دور مي كنه.
ميدوني بني آدم اعضاي يكديگرند يعني چي؟ يعني تو قلب مني !
ديوانه را محبت آرام ميكند. ما را محبت تو ديوانه ميكند.
دوست دارم يه عالمه، اندازه يه قابلمه. من عاشق تو هستم، تو قابلمه نشستم. يه لنگه كفش تو دستم، منتظر تو هستم.
اگر فاصله ي بين من وتو يك نفس است، نفس من را بگير.
چون غروب خيلي قشنگه، تو خود خود غروبي. چي بگم قحطي واژه است، هر چي هستي خيلي خوبي.
شب تار است و گرگان ميزنند ميش، دو زلفانت حمايل كن بده پيش. از آن كنج لبت بوسي به من ده، بگو راه خدا دادم به درويش.
به روي ماهت اي ماه ده و چار، به سرو قدت اي زيبنده رخسار. كه جز عشقت خيالي در دلم نيست، به دياري ندارم من سر و كار.
دل عاشق به پيغامي بسازد، خمار آلوده با جامي بسازد. مرا كيفيت چشم تو كافيست، رياضت كش به بادامي بسازد.
سياهي دو چشمانت مرا كشت، درازي دو زلفانت مرا كشت. به قتلم حاجت تير و كمان نيست، خم ابرو و مژگانت مرا كشت.
يكي درد و يكي درمان پسندد، يكي وصل و يكي هجران پسندد. من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد.
دلم در حلقه غمها نشسته، زبانم بسته و سازم شكسته. وجودم پر ز شعر عاشقانست، تو را مي خواهم و اينها بهانست.
بوره اي روي تو باغ بهارم، خيالت مونس شبهاي تارم. خدا داند كه در دنياي فاني، بغير عشق تو كاري ندارم.
به سر غير تو سودايي ندارم، به دل جز تو تمنايي ندارم. خدا داند كه در بازار عشقت، بجز جان هيچ كالايي ندارم.
چنديست كه بيمار وفايت شده ام، در بستر غم چشم به راحت شده ام. اين را تو بدان اگر بميرم روزي، مسئول تويي كه من فدايت شده ام.
تو درمان مني من غم ندارم، تو ايمان مني من كم ندارم. اگر درمان تويي دردم فزون باد، اگر عشق مني عشقم جنون باد.
غم عشق تو مادرزاد دارم، نه از آموزش استاد دارم. بدان شادم كه از يمن غم تو، خراب آباد دل آباد دارم.
آسمان با وسعتش تقديم تو، رقص ماهي هاي دريا مال تو. هرچه دارم از تو دارم مهربان، زندگيم امروز و فردا مال تو.
به شب ياد تو اي مه پاره هستم، به روز از درد و غم بيچاره هستم. تو داري در مقام خود قراري، منم كه در جهان آواره هستم.
قلم بتراشم از هر استخوانم، مركب گيرم از خون رگانم. بگيرم كاغذي از پرده دل، نويسم بهر يار مهربانم.
به خنجر گر بر آرند ديدگانم، در آتش گر بسوزند استخوانم. اگر بر ناخنانم ني بكوبند، نگيرم دل ز يار مهربانم.
الهي دشمنت را خسته بينم، به سينه اش خنجري تا دسته بينم. سر شب آيم احوالش بپرسم، سحر آيم مزارش بسته بينم.
به والله و به بالله و به تالله، قسم بر آيه نصر من الله. كه دست از دامنت من بر ندارم، اگر كشته شوم الحكم لله.
غم عشقت ز گنج رايگان به، وصال تو ز عمر جاودان به. كفي از خاك كويت در حقيقت، خدا داند كه از ملك جهان به.
سرم بالين تنم بستر ندارد، دلم جز شوق تو در سر ندارد. اگر اين دل بدون ياد تو خفت، الهي سر ز بالين بر ندارد.
اگر دل دلبري دلبر كدام است، وگر دلبر دلي دل را چه نام است، دل و دلبر به هم آميخته بينم، ندانم دل كه و دلبر كدام است.
ز دل مهر تو اي مه رفتني نيست، غم عشقت به هر كس گفتني نيست. وليكن شعله مهر و محبت، ميان مردمان بنهفتني نيست.
هزاران لاله و گل در جهان است، همه زيبا به چشم ديگران است. وليكن لاله من اندر اين باغ، سرافراز از همه آلالگان است
.
از گندم پرسيدند: عاشق كيستي؟ زرد شد. از گل پرسيدند، سرخ شد. از يخ پرسيدند، آب شد. از من پرسيدند، با افتخار گفتم عاشق كسي كه اين پيام رو ميخونه
.
نميخوام قلبت باشم كه با هر اتفاقي بشكنم، ميخوام روحت باشم كه فقط لحظه مرگ ازت جدا شم
.