mahboooobeh
عضو جدید
برنامه ریزی من : با 15 دقیقه تاخیر ......رسیدم....خیس عرق ....تا بیام پیدا کنم کجا هستم و گوشی و اینا رو تحویل بدم یه نیم ساعتی هم اونجا از دست رفت....بعد یه سری موجودات رو دیدم که ولو شدن رو زمین....مثل کنه به تخته شاسی چسبیدن....
من تو کلاس بودم از راهروی طولانی عبور کردم. تا برسم.....خیلی ها داشتن راندو میکردن.....من موضوع رو دیدم نمیدونستم عمارت نظر یعنی چی؟؟؟؟!!!! یکم با اسمش ور رفتم فهمیدم جایی هست که باید به برون باشه...اقلیم هم که خلیج فارس....گرم و مرطوب....خیلی ها مجهز تر از مامورای 007 بودن....طرف 2*2 مترو برای خودشو پتو متو اشغال کرده بود....میز نوری......وسایل عجیب غریب....من ...شروع کردم به شطرنجی کردن پلان....با خط کش...یک سانت یک سانت علامت میزدم.....بعد دیدم کنار دستیم برای ترسیم مقطع اش از این شابلون های اماده داره که راحت میشه شطرنجی کرد.....ازش خواستم بده من باهاش کار کنم....فکر کنم طرف اصفهانی بود....با یک مکث طووووووووووووووولانی ...راضی شد.....حس و حال کسی رو داشتم که میدونه به مقصد نمیرسه...ولی داره تلاش میکنه.....خیلی حس بدی بود..........یکی از بدترین روزهای زندگیم بود شاید....رفتم یه ابی به سرو صورتم بزنم ......توی راه کارها رو دیدم پاهام سست شد....من معمارم!!!!!!!!!!!!!! اینا موضوشون با من فرق داره؟؟؟؟؟ اهههههههههههههه عجب فرمی چه پلانی چه پرسپکتیو .....اسمون ....اینا دیگه کی هستن بابا.........ادامه دارد.....
عالی بود