آیا فرگشت فقط یک نظریه است؟

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرگشت ........نه تنها نظریه هم نیست ......بلکه صرفا فرضیه است!

آقای دنیلو .......تکلیف پاسخ به داروین خیلی وقت پیش مشخص شده ...............و حتی در همان سایت بالاترین نقدهای به اصطلاح علمی مطرح شده ! .......

ایا به خودتان زحمت داده اید که بخوانید؟

یک نمونه در رد این فرضیه که تازه به نظر من فرضیه داروین نفی خداوند هم نیست!



دورهٔ کامبرین حدود ۵۴۲ میلیون سال پیش آغاز شده و تا حدوداً ۴۸۸/۳ میلیون سال پیش ادامه داشته‌است.
دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است.


در این دوره در مدت زمان کمی تعداد زیادی موجودات بوجود آمدند که هنوز هیچ زنجیره ای بین موجوداتی که این دوره پدید آمدند و موجودات دوره ی قبل وجود ندارد!

وبصورت حلقه ی مفقوده باقی مانده است.


تعداد زیادی از دانشمندان خود متعجب هستند که چگونه در این مدت زمان کم در این مقیاس وسیع موجودات بوجود آمده اند درحالی که هیچ دلیلی مبنی بر تکامل این موجودات از موجودات دوره ی قبل وجود ندارد.

و این خود یکی از دلایل رد فرضیه تکاملی داروین است و تنها نظریه ی خلقت توسط یک خالق بزرگ در مورد این دوره صدق می کند.

 
آخرین ویرایش:

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلایل فرگشتی روی دوپا راه رفتن انسان
انسان‌ها روی دو پا راه می‌روند، ولی تقریبا بیشتر پستانداران دیگر روی چهار پا راه می‌روند. آن اندک پستاندارانی هم که روی دو پا می‌ایستند به طریق دیگری عمل می‌کنند. برای نمونه کانگورو‌ها روی دو پا می‌جهند؛ که با راه رفتن و دویدن ما بسیار متفاوت است. گاهی برخی میمون‌ها وِ اِیپ‌ها (میمون‌های بی‌دم و انسان‌نما)، کمی شبیه انسان راه می‌روند. برای نمونه گاهی شامپا...نزه ها که نزدیک‌ترین پسرعموهای فرگشتی [تکاملی] ما هستند، روی دوپا راه می‌روند. ولی اغلب شامپانزه ها چهار دست و پا راه می‌روند. البته با انگشتان خم شده، یعنی به جای اینکه کف دست و پا را روی زمین بگذارند، با انگشتان خم شده حرکت می‌کنند. و تنها در مواقع حمل غذا یا در چمنزارهای بلند ایستاده حرکت می‌کنند.

فرگشت [تکامل] انسان

روی دو پا ایستادن انسان، یکی از پایه ای ترین ویژگی‌های این گونه است. این پدیده باید دلایل خاصی داشته باشد. تا کنون نظریه های گوناگونی مطرح شده، که در ادامه، یک‌یک آنها را از نظر می‌گذرانیم. در پایان هم نتیجه تازه ترین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، بررسی می‌کنیم:

آزاد شدن دست:

در سال ۱۸۷۱ چارلز داروین، طراح نظریه فرگشت (یا تکامل)، این مساله را عنوان کرد که شاید راه رفتن بر روی دوپا به خاطر آزاد شدن دست برای نگه داشتن ابزار به وجود آمده است. هر چند این می‌تواند مزیتی فرگشتی محسوب شود؛ ولی به نظر نمی‌رسد چنین بوده باشد؛ زیرا فسیل‌ها و شواهد مولکولی نشان می‌دهند که انسان‌های نخستین، حدود هفت میلیون سال پیش برای نخستین بار کم‌کم شروع به ایستادن کردند، درحالیکه در آن زمان هنوز از ابزار استفاده نمی‌کردند.

همچنین شاید دوپایی بودن به این دلیل به وجود آمده تا دست‌ها برای نگه داشت غذا و حمل نوزاد آزاد باشند.

تغییر شرایط محیطی و دید بهتر:

دگرگونی شرایط زیست‌محیطی، تاثیر شدیدی در فرگشت جانداران دارد. برخی دانشمندان معتقدند که شاید دلیل راست راه رفتن نیاکان انسان‌ها، تغییر شرایط محیطی بوده باشد. چندین میلیون سال پیش با گرم شدن آب و هوا و کاهش جنگل‌های انبوه، اجداد ما مجبور شدند تا بیشتر بر روی زمین و در فضای باز به دنبال غذا بگردند؛ و چه بسا برای پیدا کردن غذا مسافت‌های دورتری را بپیمایند. علاوه بر آن، ایستادن بر روی دوپا در این طور مناطق این مزیت را دارد که می‌توان فواصل دورتری را در ساوانا مشاهده کرد و بهتر از خطر گریخت.

گذشتن از آب:

یک نظریه دیگر هم این است که نخستین انسان‌گونه ها وقتی شروع به راه رفتن بر روی دوپا کردند که از مسیرهای آبی می‌گذشتند. شامپانزه های امروزی هم به این شکل عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی می‌خواهند از دریاچه ای عبور کنند، روی دوپا می‌ایستند.

راه رفتن در بالای درخت:

یک نظریه جدید دیگر این است که پیشینیان انسان‌ها، نه بر روی زمین، و بلکه بر روی درخت‌ها راه رفتن روی دو پا را آغاز کرده اند. برای نمونه اورانگوتان‌های امروزی، گاهی روی شاخه های درختان ایستاده راه می‌روند و با دست‌ها در جلو شاخه ی دیگری را می‌گیرند تا تعادلشان را حفظ کنند.

خنک شدن بدن:

پیشنهاد دیگر این است که اجداد ما روی دوپا راه رفتند تا خود را خنک نگه دارند. زیرا ایستادن روی دوپا سطح پوستی را که در معرض آفتاب نیمروزی قرار دارد کاهش می‌دهد.

تصویری از آزمایش انجام شده بر روی انسان و شامپانزه. انسان برای راه رفتن در مجموع انرژی کمتری نسبت به شامپانزه مصرف می‌کند.

صرفه جویی در انرژی:

در تازه ترین پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نتایج جالبی به دست آمد. ابتدا پژوهشگران به شماری از شامپانزه ها راه رفتن روی دوپا و چهارپا روی تردمیل را آموزش دادند. سپس با گذاشتن ماسک‌‌هایی بر روی صورت آنها در هنگام راه رفتن روی تردمیل، میزان اکسیژن مصرفی و درنتیجه انرژی مصرفی را اندازه گیری کردند. داده های به دست آمده با نتیجه آزمایش مشابهی برای انسان مقایسه شد. نتایج نشان داد که برای وزن یکسان، انسان تنها یک چهارم انرژی شامپانزه را برای راه رفتن استفاده می‌کند.

نکته جالب‌تر آزمایش این بود که در میان شامپانزه ها، میزان انرژی مصرفی یکسان نبود. در برخی از شامپانزه ها میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا بیشتر از چهارپا بود. برای دیگران میزان انرژی مصرفی در دو حالت یکسان بود. و در یک نمونه جالب، میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا کمتر از راه رفتن روی چهارپا بود! این نکته جالبی را نشان می‌دهد. شاید در پیشینیان انسان هم، شماری شبیه به این مورد، به راه رفتن روی دوپا روی آورده باشند. با مقایسه فسیل‌های انسان‌گونه های اولیه با این مورد، تشابهاتی در ساختار اسکلتی آنها مشاهده شده است.

اینها برخی فرضیه هایی بودند که تا کنون مطرح شده است. البته امروزه فرضیه آخر بیشتر مورد توجه است. به طور کلی، عمود ایستادن و راه رفتن روی دو پا در انسان، مانند بسیاری از خصائص دیگر او، حاصل مخلوطی از دلایل فرگشتی مختلف بوده است.



howstuffworks.com

sciencedaily.com
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
بررسی انتقادها به فرگشت - قانون دوم ترمودینامیک
با گذشت بیش از ۱۵۰ سال از انتشار کتاب «منشاء انواع» توسط طبیعیدان مشهور انگلیسی «چارلز داروین»، نظریه فرگشت (تکامل) مورد قبول اکثر زیست‌شناسان جهان است. زیست‌شناسی فرگشتی به یکی از پایه‌های اصلی زیست‌شناسی مدرن تبدیل شده است. یک نظریه علمی خوب نظریه‌ای است که «ابطال‌پذیر» باشد، یعنی همواره امکان رد کردن و اشتباه خواندن آن وجود داشته باشد. نظریه فرگشت نیز یکی از نظریه‌هایی است که از زمان مطرح شدن آن تا به امروز یکی از موضوعات بسیار داغ و مورد بحث بوده است. با وجود تلاش‌های بسیار برای ابطال آن، هنوز مدرک یا شاهدی دال بر اشتباه بودن آن پیدا نشده است، کمااینکه مدارک جدیدتر در طول سالیان روی صحت و درستی آن مهر تایید دوباره و چندباره زده‌اند.
منتقدان و مخالفان نظریه داروین به طور سنتی هفت دلیل عمده برای اثبات اشتباه بودن فرگشت عنوان نموده‌اند، که با توجه به این ۷ دلیل فرگشت را «غیر ممکن» می‌دانستند. با وجود پاسخ‌های علمی به این انتقادات هنوز هم کسانی هستند که با استناد به این دلایل، فرگشت را غیر ممکن می‌پندارند. در این سلسله مقالات سعی شده این هفت دلیل معروف به صورت جداگانه بررسی شده و مردود بودن این ادعاها نشان داد شود. دنیای علم همواره در حال تغییر و تکمیل است، و این سلسله مقالات با توجه به داده‌های علمی ثبت شده تا به امروز نوشته می‌شوند.

آیا فرگشت قانون دوم ترموديناميک را نقض می‌كند؟
این ادعا که -فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک در تناقض است- همواره توسط بسیاری از مردم، به ویژه خلقت‌گرایان مطرح می‌شود. آنها بر این باورند که با استناد به قانون ۲ ترمودینامیک، پدیده فرگشت از نظر فیزیکی «غیر ممکن» و محال است. دلیل اصلی این امر، برداشت اشتباه از قانون دوم ترمودینامیک است. فرگشت با هیچ یک از قوانینی که تا به امروز در علم فیزیک مطرح شده در تناقض نیست. تناقض فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک یکی از پیش پا افتاده‌ترین بدفهمی‌های رایج در لیست ادله خلقتگرایان برای اثبات نادرستی فرگشت است، که پاسخ بسیار ساده‌ای دارد.
پیش از هر چیز، باید به این نکته توجه داشت که قانون دوم ترمودینامیک یک تعریف علمی کاملا روشن و مشخص دارد، وهیچ شباهتی به یک ایده فلسفی مرموز ندارد. در تعریفی ساده، طبق این قانون «آنتروپی در سیستم‌های بسته همواره با گذر زمان تمایل به زیاد شدن دارد». به این ترتیب جهان با گذشت زمان لحظه به لحظه به سوی بی‌نظمی بیشتر می‌رود. نکته‌ای که خلقت‌گرایان به آن توجه نمی‌کنند اینستکه این قانون تنها در سیستم‌های بسته صادق است. منظور از سیستم بسته سیستمی است که تبادل ماده و انرژی ندارد.

در یک سیستم بسته که از قانون دوم ترمودینامیک پیروی می‌کند هیچ مانعی نیست که جلوی منظم شدن در قسمتی از سیستم را بگیرد، درحالیکه بخش دیگر به سمت بی‌نظمی بیشتر برود. برای مثال، در زندگی روزمره مثال‌های زیادی وجود دارند که این حقیقت را نشان می‌دهند. یک فرد می‌تواند به وسیله میخ و چوب یک کاردستی درست کند. در این حالت بی‌شک میخ و چوب دارای نظم و ترتیب بیشتر شده‌اند، ولی درهمین حین شخصی که در حال ساختن کاردستی بوده مقداری گرما را به محیط وارد کرده که این گرما باعث بالارفتن آنتروپی کلی جهان شده لست. البته وجود انسان به طور مستقیم در چنین پروسه‌ای ضروری نیست. برای مثال وقتی هوا خنک می‌شود، با توجه به تجمع بیشتر ملکول‌ها و حرکت کمتر در هوای سرد نسبت به هوای گرم، آنتروپی کاهش یافته‌است. درنتیجه درحالیکه آنتروپی اطراف فردی در روسیه در حال کم شدن است، در همان زمان آنتروپی محیطی که در اطراف فرد در عربستان است بیشتر می‌شود.به بیان ساده‌تر طبیعت می‌تواند در بی نظمی، بطور موضعی به سمت نظم برود بدون اینکه قانون دوم ترمودینامیک را نقض کند.

یکی از پایه‌های اصلی نظریه فرگشت این است که برخی جهش‌های ژنتیکی برای بقای موجود زنده در محیطی خاص مناسبند و اگر این جهش‌ها بتوانند به نسل بعدی منتقل شوند باعث ایجاد گوناگونی در موجودات زنده می‌شوند. در اینجا شاید اینطور به نظر برسد که این جهش‌ها که تصادفی هستند باعث افزایش آنتروپی در سیستم بسته می‌شوند. ولی مسئله‌ای که باید در نظر داشت اینستکه فرگشت در یک سیستم بسته اتفاق نمی‌افتد. در واقع بدون وجود یک سری عوامل خارجی مثل انتخاب طبیعی فرگشت در بین ارگانیسم‌ها غیرممکن می‌شود.برخی خلقت‌گرایان بر این باورمند که مکانیسم انتخاب طبیعی، خود بخشی از سیستم بسته است. اما دلایل متعددی وجود دارند که این نوع برداشت از قانون دوم ترمودینامیک و رابطه آن با فرگشت نادرست است. اولین مسئله‌ای که مطرح می‌شود این است که هیچ شاهدی گواه بر این وجود ندارد که یک یوکاریوت یا موجود پیچیده نسبت به یک پروکاریوت یا موجود ساده‌تر دارای آنتروپی کمتری است. در اینجا لازم است که به مفهوم آنتروپی توجه شود. آنتروپی روشی برای اندازه‌گیری بی‌نظمی می‌باشد و به هیچ عنوان نمی‌توان از آن نتیجه گرفت گه آنتروپی به معنای سادگی یک ارگانیسم در مقابل پیچیدگی ارگانیسم دیگر است. به عنوان مثال هیچ مدرکی دال بر منظم‌تر بودن ساختار یک انسان در مقایسه با یک شامپانزه در سطح ملکولی وجود ندارد. یک بلور جامد دارای آنتروپی کمتری نسبت به انسان و یا شامپانزه است، و همینطور ساختار بسیار ساده‌تری نسبت به انسان و شامپانزه دارد. به بیان ساده‌تر پیچیده‌تر شدن ارتباط مستقیمی با کاهش آنتروپی ندارد.حتی اگر فرض کنیم که پیچیده‌تر شدن ساختار باعث کاهش آنتروپی می‌شود (که اینطور نیست) باز هم قانون دوم ترمودینامیک تضادی با فرگشت این موجودات دارای آنتروپی کمتر ندارد. محیطی که در آن فرگشت در حال رخ دادن است (زمین) دارای یک منبع بزرگ و قابل توجه انرژی است (خورشید) که هر لحظه انرژی فراوانی به زمین می‌دهد. در عین حال فرآیندهای دیگر مانند گرمایش زمین باعث افزایش آنتروپی می‌شوند و این افزایش آنتروپی بسیار بیشتر از مقداری است که در فرگشت باعث کاهش آنتروپی می‌شود. مسئله فقط فرگشت نیست، بسیاری فرآیندهای غیر زیستی دیگر هم بر روی زمین اتفاق می‌افتند که به کاهش آنتروپی می‌انجامند، اما با توجه به اینکه همواره انرژی فراوانی از سوی خورشید به آنها می‌رسد آنتروپی کلی افزایش می‌یابد.در پایان، همانطور که نشان داده شد, با هر فرضی قانون دوم ترمودینامیک با فرگشت در تناقض نیست. در واقع ارتباط و تاثیر فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک همانند ارتباط فرگشت با قانون جاذبه نیوتن است، و هیچکدام یکدیگر را نقض نمی‌کنند. البته باید توجه کرد که مثال‌هایی که زده شد در صورتی بودند که فرگشت را در یک سیستم کاملا بسته در نظر بگیریم، درحالیکه با توجه به وجود خورشید و انرژی مدام آن، فرگشت در یک سیستم باز اتفاق می‌افتد و نیازی به این استدلال ها نیست.فرگشت نیز همانند دیگر نظریه‌های علمی در هر زمان در معرض امتحان و آزمون مجدد است. اگر مدرک محکمی برای نادرست بودن آن پیدا شود دانشمندان از تجدید نظر در نظریات خود استقبال می‌کنند. اما چنین مدرکی کشف نشده و با توجه به انبوه مدارک متنوع در تایید فرگشت بعید به نظر می‌رسد. این عمل خلقت‌گرایان که سعی می‌کنند ادعای خود مبنی برمردود بودن فرگشت را با تغییر دادن یک قانون فیزیکی اثبات کنند به هیچ وجه قابل قبول نیست و کاری غیر اخلاقی به حساب می‌آید.



نویسنده: آریا فهیمی

fargasht.wordpress.com
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرگشت تولید مثل جنسی
تولید مثل یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم زیست‌شناسی است. تولید مثل در زیست‌شناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار می‌رود، ولی این مفهوم بنیادی‌تر از چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد. برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگی‌هایی که موجب پیدایش حیات شده ...بایستی توانایی یکسری واکنش‌های شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایه‌ای‌ترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلول‌هایی با سطح فزاینده‌ای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است. بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمی‌یابند. در ارگانیسم‌هایی (موجودات زنده) که تک‌سلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسم‌های چندسلولی به معنی رشد و باززایی است.

یک راه هر ارگانیسم برای تولید مثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسم‌هایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند.

تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفت‌گیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکی‌اش را به فرزند منتقل می‌کند.

پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیست‌شناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟

تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمی‌کرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمی‌یافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد.

اینکه این فواید چه می‌توانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریه‌ها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمون‌های تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانه‌زنی‌ها باز است.

بازترکیبی ژنتیکی

مشهورترین نظریه در میان زیست‌شناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را می‌دهد. به عبارت دیگر :

- جهش‌های موفق و سودمند از نسل‌های مستقل می‌توانند با هم ترکیب شوند.

- جهش‌های موفق و سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند.

- ویژگی‌های ژنتیکی ناموفق می‌توانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.

بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل می‌کند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل می‌کند.

با تولید مثل جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت می‌کنند. هر چند به نظر می‌رسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقت‌فرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل می‌رسند.

افزایش آهنگ و نرخ فرگشت

تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسم‌ها کمک می‌کند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها می‌توانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفق‌تر باشند.

سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهش‌های آن است. به هر حال، بیشتر جهش‌ها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق می‌افتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیت‌آمیز باشد.

با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهش‌های مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب می‌شود.

در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهش‌های سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاه‌های تناسلی ارگانیسم‌های دارای تولید مثل جنسی می‌توانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند.

جمعیت‌های بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهش‌های سودمند دارند، ولی برای ارگانیسم‌های تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید.

تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهش‌های سودمند می‌دهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش می‌دهد.

محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهش‌های مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف می‌شد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمی‌بود.

فرگشت جنسیت

هر چند باکتری‌ها به سادگی با دونیم‌شدن تکثیر می‌شوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله می‌کنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخش‌های کوچکی به نام پلاسمید که می‌توانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام می‌شود. در این مسیر، جهش‌های سودمند تقسیم می‌شوند. این می‌تواند احتمالاً به عنوان پیش‌درآمد جنسیت در نظر گرفته شود.

پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوس‌ها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولی‌های آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانه‌ها و تخم‌ها بود. سلول‌هایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم می‌شدند تغییر می‌کردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل می‌دادند.

تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخم‌ها و دانه‌ها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد می‌کنند تا توسط دانه‌ها و تخم‌های نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند.

هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گرده‌های آنها یا توسط باد حمل می‌شد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخم‌ها می‌رسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفره‌ای در بدن که حاوی تخمک‌هاست، تحویل داده می‌شود.

فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامه‌ریزی شده پیروی می‌کنند، حیوانات پیچیده‌تر مانند پستانداران دارای عصب‌های حساس در اندام‌های تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک می‌کند.

نظریه‌های دیگر

یکی از معروف‌ترین نظریه‌های جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که می‌گوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گسترده‌تری بوجود می‌آورد. این مورد به ویژه در محیط‌هایی که به سرعت تغییر می‌کنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسب‌تر باشند.

شاید متعارف‌ترین شکل این نظریه‌ها فرضیۀ ملکه قرمز (Red Queen) باشد که می‌گوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونه‌های تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماری‌ها و انگل‌هایی که سرعت سازگاری زیادی دارند می‌دهد.

مشکل این نظریه‌ها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت می‌تواند وابسته به آهنگ جهش‌ها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب می‌کند به این منظور که انباشت جهش‌های مضر را کاهش دهد.

یکی از جنجالی‌ترین نظریه‌های آلترناتیو این ایده است که می‌گوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز می‌شود که برخی اندام‌های انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بی‌اطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او می‌کنند. در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگل‌ها یک همزیستیِ با هم‌فرگشت (Coevolution) را با میزبان‌های خود بوجود می‌آورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی می‌باشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبان‌های مولدی‌شان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند.

نظریه‌های دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریه‌های دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریه‌های منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن می‌باشند.



نویسنده: داریوش رهازاد
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای اینکه درباره نظریه ای به درجه یقین 100 درصد برسیم لازم هست مشابه عمل جمع در عبارت 2+2-4 قابلیت آزمایش و مشاهده وجود داشته باشه تا صحت گزاره با یقین 100 درصد اثبات بشه و در یک نظریه لازم هست به تمام امکانات آزمایشی و برآورد خطاهای سیستمیک تسلط داشته باشیم امکانات آزمایشی مشابه دسترسی به تمام جاندارانی که تا کنون روی زمین زیسته اند و خطاهای سیستمیک شامل از بین رفتن کلیه خطاهای مشاهده گر.

در آزمایشات، در مجموع دو نوع خطا مشاهده می شود: خطای نوع اول به ابزار اندازه گیری بازمی گردد و چون می تواند مقیاس ها را به طور یكسان در جهت زیاد یا كم، غلط نشان دهد، به آن خطای رندمی گفته می شود اما خطای نوع دوم كه مربوط به آزمایشگر است، خطای سیستمی نامیده میشود. در خطای نوع اول حقیقت بیرونی وجود دارد اما فاعل شناسا در اندازه گیری آن اشتباه می كند اما در خطای نوع دوم در جهان بیرون ما با حقیقتی كه ادعا شده، مواجه نیستیم اما فاعل شناسا یا آزمایشگر سعی می كند آن را حقیقی جلوه دهد و خطا از مشاهده گر است. از این رو لازم است در هر آزمایشی و نظریه ای كه نتایج را به صورت آماری ارائه می دهد، درصد خطا تخمین زده شود؛ وگرنه نظریه مبتنی بر آن آمار ارزشی نخواهد داشت(در موارد توصیفی، مؤلفه های كیفی به آمار تبدیل می شوند). تطبیق میان تجربه و نظریه از رهگذر احتساب خطاهای آزمایشی امكان پذیر است. دانشمندان می پرسند چه میزان از خطاها و انحرافات استاندارد حاصل نتایج پیشگویی نظری هستند؟ به عبارتی آیا تمام منابع خطاهای سیستماتیك به گونه ای مناسب اندازه گیری شده اند؟

در علم گفته می شود كه نظریه ها هیچگاه به اثبات نمی رسند بلكه آنها صرفا ابطال می شوند یا عدم امكان اثبات آنها معلوم می گردد؛ چراكه همیشه این امكان وجود دارد كه یك مشاهده یا یك آزمایش جدید با نظریه ای كه مدتهای طولانی در عرصه حضور داشته، تعارض و ناهمخوانی داشته باشد.(Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد.

به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.

نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.

آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و كلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارتباط تکامل رفتاری انسان با آب و هوا



تحقیقات نشان می دهد که تغییرات ناگهانی آب و هوایی در آفریقا به پیشرفت های فنی و فرهنگی در دوره های اولیه پس از تکامل انسان مدرن دامن زده است.
باستان شناسان از دیرباز متوجه شده بودند که پیشرفت جمعیت های انسانی در طول تاریخ آن پیوسته نبوده است.
اما در مورد علت این موضوع توافق نظر وجود نداشت.
نتایج این مطالعه توسط تیم محققان بریتانیایی، سوئیسی و اسپانیایی در نشریه نیچر کامیونیکیشنیز چاپ شده است.
دانشمندان با تحلیل رسوبات دریایی که در آب های آفریقای جنوبی حفاری شده رکوردی از تغییرات آب و هوایی در صد هزار سال گذشته به دست آورده اند.
مارتین زیگلر از دانشگاه کاردیف که در این مطالعه شرکت داشته گفت: ما دریافتیم که آفریقای جنوبی دوره های تحولات سریع آب و هوایی به سوی بارندگی و گرمای بیشتر را تجربه کرد و این درحالی بود که نیمکره شمالی شرایط خیلی سرد را تجربه می کرد.
پرفسور ایان هال از دانشگاه کاردیف هم گفت که این تغییرات آب و هوایی در چندین مورد با رشد ابزارسازی در اواسط عصر حجر همراه بود.
به نظر می رسد که از سوی دیگر هوای خشک تر با افت خلاقیت و تولید در ابزارسازی همراه بوده است.
رکوردهای باستان شناسی در آفریقای جنوبی نقش خیلی مهمی در درک توسعه رفتار انسان مدرن دارد زیرا حاوی بعضی از قدیمی ترین شواهد از اشیای نمادین و زیورآلات شخصی است.
و به گفته محققان این تحولات تحت تاثیر آب و هوا احتمالا نقشی اساسی در شکل گیری رفتار انسان مدرن در آفریقا داشته است.

منبع: BBC
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نئاندرتال ها، انسان های منقرض شده

نئاندرتال (Neanderthal ها که به اسم علمی Homo neanderthalensis نامیده می شوند) در درخت فرگشتی (evolutionary tree) در طبقه انسان ها (Homo ها به طبقه ای از جانداران گفته می شود که شامل انسانهای مدرن و اقوام نزدیک آنها است) قرار دارند که شباهت بسیاری با ما انسان های امروزی (Homo sapiens) دارند. این شباهت آنچنان زیاد است که دانشمندان سالها آنها را در زیرشاخه (subspecies) شاخه ما (Homo sapiens) قرار می دادنند اما مطالعات بیشتر در ساختار (morphology) نئاندرتال ها، تایید می کند که آنها یک قسم (species) متفاوت هستند.

نئاندرتال از نظر فیزیکی از ما انسان های امروزی قوی تر بودند و قدشان حدود 12-14 سانتیمتر کوچکتر بود. مطالعات جدید نشان می دهد که DNA ما و نئاندرتال ها حدود 99.5 تا 99.9 درصد یکسان است. تخمین زده می شود که در فاصله زمانی 500 تا 800 هزار سال پیش ما و نئاندرتال ها اجداد مشترکی داشتیم.

با تحلیل DNA فسیل های 43 هزار ساله ای که از نئاندرتال ها بدست آمده بود، دانشمندان و هنرمندان تصاویری از یک نئاندرتال ماده را بازسازی کردند که در اکتبر 2008، مجله National Geographic مقاله ای را به این موضوع تخصیص داد و تصاویر جالبی را منتشر کرد. این نئاندرتال ماده Wilma نام گذاری شد. تعدادی از آن تصاویر را در زیر می بینید. یافته های بدست آمده نشان می دهد که حداقل بعضی از نئاندرتال ها موهای قرمز، پوست روشن (و رنگ پریده) و احتمالا کک مک دار داشتند.




تصویر زیر تغییرات عمده فرگشتی در شاخه انسان (Homo) ها را نشان می دهد که نئاندرتال ها به عنوان نزدیک ترین موجودات در شاخه انسان ها نسبت به ما انسانها مدرن قرار دارند.
45326720768127378392.jpg
اگر روی تصویر پایین کلیک کنید اطلاعت مختصر و مفیدی در مورد هر یک از این موجودات در شاخه انسانها می توانید بدست بیاروید. (یک صفحه دینامیک)





نکته جالب دیگر در مورد نئاندرتال ها اینست که مغز آنها بزرگتر از مغز ما بوده، اما از ما باهوش تر نبودند اگرچه بطور محدودی زبان (گفتاری) هم داشتند و با هم دیگر صحبت هم می کردند. البته فرضیه های مختلفی هست که یکی از آنها اشاره می کند به اینکه چون نئاندرتال ها در دسته های عموما کوچک تا 12 نفر با هم زندگی می کردند، امکان اینکه با دسته های دیگر تبادل تجربیات کنند را نداشتند و همین نکته عامل اصلی عدم توسعه هوش آنها بود.


برای مشاهده تصویر با جزئیات بیشتر و سایز بزرگتر بر روی آن کلیک کنید




مقایسه بین جمجمه انسان امروزی (سمت چپ) و نئاندرتال (سمت راست)


نئاندرتال ها در حدود 200 هزار سال پیش زندگی می کردند تا حدود 30 هزار سال قبل که نسل شان منقرض شد.

09659245963705046454.jpg
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيست زائده غير نياز در انسان كه در حيوانات وجود دارد و به درد انسان نمي خورد و از گذشته به ارث برده است :

موارد زير توسط انجمن پزشكان اروپا ، انجمن پزشكي سلطنتي انگستان ، دانشگاه هاروارد ، دانشكده ملي پزشكان آمريكا تائيد شده است :
بر اساس نظریه تکاملی داروین، باقی مانده از اعضا اجداد انسانهاست که در بدن انسان به صورت کوچک و بدون عملکرد باقی مانده است:


۱. ارگان ومرونازال VOMERONASAL ORGAN:
یا ارگان جاکوبسون که حفره ای است در پل های بینی دو سمت با گیرنده های شیمیایی که در انسان عملکردی ندارند. در جانوران پست تر وظیفه درک ماده شیمیایی فرومون رو بر عهده دارند .



عضلات خارجی گوش 2 :
عضله هايي هستند که در بخش خارجی گوش واقع شده اند و در سایر حیوانات نظیر خرگوشها و سگها، وظیفه.حرکت مستقلانه گوش از سر را بر عهده دارند. اما انسانها هنوز دارای آن هستند و توسط این عضلات است که بعضی از افراد می‌توانند گوششان را تکان دهند



۳. دندان عقل:
در انسانهای اولیه که مقادیر زیادی از گیاهان رو جهت به دست آوردن انرژی مصرف می‌کردند داشتن یک جفت اضافه دندان آسیا در هر فک مفید به نظر می‌رسید اما در انسانهای امروزی که انواعی از غذاها را مصرف می‌کند، زیاد ضروری به نظر نمی‌آید

۴. دنده گردنی:
حدود یک درصد از مردم یک جفت دنده اضافی در بالای دندهای خود (در بخش گردن) دارند که به نظر می‌رسد باقی‌مانده از اجداد خزنده ما باشد. این دنده می‌تواند در این افراد مشکلات عروقی یا عصبی ایجاد کند.

۵. پلک سوم:
در اکثر پرندگان و پستانداران یک لایه محافظ به عنوان پلک سوم بر روی چشمشان وجود دارد که وظیفه حفاظت از چشم و خروج شن ریزه و گرد و غبار را از چشم بر عهده دارد. باقی مانده این پلک در انسان به صورت یک چین نازک در گوشه داخلی چشم وجود دارد.

۶. تکمه یا نقطه داروین:
اگر لبه خارجی لاله گوش خود رو لمس کنید به یک برجستگی بر‌می‌خورید که به نام دکمه داروین مشهور است. در حیواناتی نظیر خرگوش این تکمه در انتهای گوشها قرار دارد و وظیفه فوکوس صداهای دور را روی گوش بر عهده دارد.

۷. عضله زیر ترقوه:

عضله کوچکی که در زیر شانه قرار دارد و از دنده اول به ترقوه کشیده شده است و در صورتی برای انسان مفید بود که هنوز بر روی ۴ پا راه می‌رفت. البته بعضی از مردم این عضله را ندارند و بعضی نیز یک جفت از آن را دارند.

۸. عضله پالماریس (خیاطه):
عضله بلند و نازکی که از زانو به کمر کشیده شده و ۸۹ درصد مردم دارای این عضله هستند. این عضله در جانوران پست تر در آویزان شدن و بالا رفتن از درخت بسیار مهم است. جراحان معمولا این عضله رو در جراحی های ترمیمی عضلات برداشته و از آن استفاده می‌کنند.

۹. نوک پس/تا‌ن در مردان:
مجاری شیری قبل از اینکه هورمون جنسی مردانه (تستوسترون) در جنین باعث ایجاد صفات مربوط به جنس مذکر بشود به وجود می‌آیند. مردان دارای بافت پس/تا‌نی هستند اما عملا استفاده‌ای از آنها نمی‌کنند.

۱۰. عضلات صاف کننده مو:
در بسیاری از جانوران این عضلات که در قاعده موهای بدن واقع شده اند وظیفه سیخ کردن موهای جانور را در هنگام بروز خطر دارند تا جانور بتواند از آن به عنوان ترساندن مهاجم استفاده کند.

۱۱. زائده آپاندیس:
یک لوله عضلانی باریک در روده بزرگ که در به نظر می‌رسد باقی مانده بخش از روده جانوران باشد که وظیفه هضم سلولز غذا (گیاهان) را بر عهده داشته باشد. اما در انسان بیشتر حاوی گلبول های سفید و غدد لنفاوی است.

۱۲. موهای بدن:
ابروها در جلوگیری از ورود عرق به چشم ها و موها در آقایان در انتخاب جنس‌ی نقش دارند. اما به نظر می‌رسد اکثر موها در بدن نقش موثری را ایفا نمی‌کنند

۱۳. دنده سیزدهم:
در شامپانزه ها و گوریل ها ۱۳ جفت دنده وجود دارد در حالی که در انسانها ۱۲ جفت. اما ۸ درصد از مردم دارای جفت دنده سیزدهم هستند که به نظر نمی‌رسد عملکردی را در آنها ایفا کند

۱۴ । عضله کف پایی:
به نظر می‌رسد در جانوران پست تر وظیفه چنگ شدن و قلاب شدن پاها به شاخه ها را بر عهده داشته است . اما در انسان به نظر می‌رسد فقط کمی کف پا را به پایین خم می‌کند. در ۹ درصد مردم این عضله وجود ندارد

۱۵. رحم مردانه:
باقی مانده از ارگان تناسلی زنانه که از غده پروستات مرد آویزان است

۱۶. انگشت پنجم پا:
در پریماتها و پستانداران پست تر انگشتان پا وظیفه چنگ زدن و آویزان شدن از شاخه ها را بر عهده داشته اند.. اما انسانها احتیاج به انگشتان بزرگ پا دارند تا بتواندد با آنها ایستاده راه رفته و تعادل خود را حفظ کنند. لذا به نظر می‌رسد انگشت پنجم یا کوچکترین انگشت پا نقش اصلی در این مورد ایفا نکند.

۱۷. وازدفران (لوله منی) زنان:
ارگان تکامل نیافته مردانه که انتهای در کنار تخمدانها قرار دارد. فاقد عملکرد است

۱۸. عضله هرمی (پیرامیدال) :
حدود ۲۰ درصد افراد این عضله مثلثی، کوچک و شبیه کیسه را که در استخوان شرمگاهی (پوبیس) است ندارند. به نظر می‌رسد این عضله باقی مانده‌ای از کیسه در جانوران کیسه دار باشد.

۱۹. استخوان دنبالچه (کوکسیس):
مجموعه چند مهره به هم جوش خورده کوچک که درا نتهای ستون مهره ها واقع شده و در پستانداران دیگر وظیفه حفظ تعادل و ارتباط را بر عهده دارد. اما در انسان نقشی را بر عهده ندارد.

۲۰. سینوسهای اطراف بینی:
به نظر می‌رسد در انسانها نخستین این سینوسها سرشار از مخاط بویایی بوده تا به این ترتیب حس بویایی آنها را تقویت کرده و آنها را از خطرات حفظ کند. اما نقش انها در انسان امروزی به شکل دهی به صورت، گرم کردن هوای ورودی به ریه ها و سبکتر شدن سر کمک می‌کند. التهاب این سینوسها باعث سینوزیت می‌شود
اين چند اصل امروز در زيست شناسي به اثبات رسيده كه به آن جهش فيزيكي و جهش مادي مي گويند .

منابع :
1 ـ منشاء انسان ، ميخائيل نستورخ ، مترجمين : مشرف الملك دهكردي ـ دكتر محمد طيوري ؛ ص :143 ـ 174
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تصویر زیر نگاه کنید که ببینید یکی از واضح ترین دلایل تکامل در همین عکس وجود داره
در تصویر بالا بقایای پلک سوم رو می بینید!
پلک سوم مربوط به دورانی بوده که اجداد ما هنوز موجوداتی نیمه آبزی(دوزیست) بودند
00008370823239310148.jpg
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرگشت ........نه تنها نظریه هم نیست ......بلکه صرفا فرضیه است!

آقای دنیلو .......تکلیف پاسخ به داروین خیلی وقت پیش مشخص شده ...............و حتی در همان سایت بالاترین نقدهای به اصطلاح علمی مطرح شده ! .......

ایا به خودتان زحمت داده اید که بخوانید؟

یک نمونه در رد این فرضیه که تازه به نظر من فرضیه داروین نفی خداوند هم نیست!



دورهٔ کامبرین حدود ۵۴۲ میلیون سال پیش آغاز شده و تا حدوداً ۴۸۸/۳ میلیون سال پیش ادامه داشته‌است.
دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است.


در این دوره در مدت زمان کمی تعداد زیادی موجودات بوجود آمدند که هنوز هیچ زنجیره ای بین موجوداتی که این دوره پدید آمدند و موجودات دوره ی قبل وجود ندارد!

وبصورت حلقه ی مفقوده باقی مانده است.


تعداد زیادی از دانشمندان خود متعجب هستند که چگونه در این مدت زمان کم در این مقیاس وسیع موجودات بوجود آمده اند درحالی که هیچ دلیلی مبنی بر تکامل این موجودات از موجودات دوره ی قبل وجود ندارد.

و این خود یکی از دلایل رد فرضیه تکاملی داروین است و تنها نظریه ی خلقت توسط یک خالق بزرگ در مورد این دوره صدق می کند.


منشاء این ادعا از سه کتاب است که توسط سایت های خارجی و داخلی روش مانور داده میشه.

Wells, Jonathan, 2000. Icons of Evolution, Washington DC: Regnery, pp. 40-45
Morris, Henry M. 1985. Scientific Creationism. Green Forest, AR: Master Books, pp. 80-81.
Watchtower Bible and Tract Society. 1985. Life--How Did It Get Here? Brooklyn, NY, pp. 60-62.

این نظرها در هیچ ژورنال علمی چاپ نشده و مستقیما وارد یک سری کتاب هایی شده که برای عموم نوشته شدن (در حالی که کتاب های علمی صحیح که برای عموم نوشته میشن ابتدا مباحثشون در ژورنال های علمی چاپ میشه، بعد از اینکه توافق نظر کلی درباره اون مفاهیم پیدا شد وارد کتاب های علمی برای مخاطب های علمی میشه و بعد از اون به زبان ساده وارد کتاب های علمی برای عموم میشه).

اما چرا این نظرها اشتباه است:

http://www.talkorigins.org/indexcc/CC/CC300.html
http://www.talkorigins.org/indexcc/CC/CC301.html

در این لینک ها بطور علمی توضیح داده شده و من خلاصه می کنم:


* دوره کامبرین به هیچ وجه نشون نمی ده تمام این گروه های بزرگ جانوران همزمان و بطور کامل پدید آمده اند. ادعایی که در متن این خبر و در اون کتاب ها شده دروغگویی و تغییر واقعیت های علمی است.

* دوره کامبرین اولین دوره ای بوده که اعضای بدن سخت و محکم (استخوان، صدف، ...) پدید اومدن و این بسیار طبیعی است که برای دوره های قبل از اون فسیل های کمی باشه. این دقیقا پیشبینی است که بر اساس تکامل میشه که کاملا با واقعیت و یافته ها سازگاری داره.

* فسیل های قبل از دوره کامبرین که یافته شده همگی تماما در تایید اجداد موجوداتی هستند که در این دوره وجود دارند و این ادعا که هیچ زنجیره ای وجود نداره دروغگویی محض است.

* شواهد ژنتیک که در دسترس است صحت تمامی یافته های فسیلی رو در این دوره تایید می کنه.


خیلی واضح هست این خبر با دروغگویی و اطلاعات غلط سعی در مخفی کردن واقعیت ها داره. در لینک اول از سایت talkorigins توضیحات کامل در این باره داده شده و رفرنس های علمی هم ارائه شده.
 

major7

عضو جدید
اخه 2 تا چیز وجود دارد.

کسی نمیگه اونی که دندون تیزتری داره از بین میره.بلکه نسل های اینده شون به خاطر عدم استفاده از اون طی هزاران سال به طور تدریجی دندون هایشون کندتر میشه.
چون استفاده کمتری از اون میشه.چون اون بچه ای که به دنیا میاد دیگه احتیاج به دندون تیز نداره.شما دندون تیز هم داشته باشه و به مرور زمان ازش هیچ استفاده نکنی به مرور زمان قدرتش را از دست میده.شما اگر حتی از چاقو هم استفاده نکنی کند تر میشه
اینجا کسی از بین نرفته .حتما که نباید دلیل فرگشت مرگ و میر و نابودی بشه.عدم استفاده از چیزی هم میتونی باعث تغییر بشه.

یکی از مسائلی که الان داره در موردش بحث میشه .
این هست که پیشبینی میشه بشر تا چند هزار سال دیگه حافظه بسیار کمتر از ما داشته باشه.
که دلیلش را هم تکنولوژی میدونند.
الان کسی دیگه به خودش زحمت بده چیزی را حفظ کنه و به خاطر بسپاره .
ایا شما میدونید هوش مجموعه از عوامل هست مثل حافظه مثل سرعت و عکس العمل و مثل خلاقیت و مثل تمرکز و غیره .
و ایا میدونستید که بشر با این همه ادعاهاش حافظه تصوری 100 ها و شاید 1000 برابر ضعیفتر از شامپانزه داره؟؟
دلیلش هم ساده هست.
شامپانزه برای بقایش احتیاج به حافظه تصویری بسیار بیشتری داره تا ما.
ولی بشر نیازی نداره .چون خلاقیتش باعث شده بتونه علامت گذاری کنه و مسیر ها و جاها را پیدا کنه .
ولی شامپانزه به خاطر ضعف تر خلاقیت نمیتونه علامت گذاری کنه .به خاطر همین روز به روز در حافظه تصویری بسیار قوی شده
.پس طبیعی هست وقتی ما نیازی استفاده از حافظه نداریم و ازش استفاده نکنیم در اینده دور نسل های اینده مون حافظه کمتری داشته باشند.
لامارکیسم


بنا به نظرِ لامارک (۱۷۴۴–۱۸۲۹) و بسیاری از زیست شناسان همزمانِ او و پس از وی، عواملِ گوناگونی که در طولِ زندگی فرد بر وی اثر می‌گذارند، در سرشت فرزندانِ او نیز موثر واقع می‌شوند. این دیدگاه که امروزه تحت عنوانِ لامارکیسم (به انگلیسی: Lamarckism)‏ شناخته می‌شود، در حال حاضر به کلی منسوخ شده‌است. لامارکیست‌ها عقیده داشتند در صورتِ زیاد بکاربردنِ یک اندام، آن اندام رفته رفته تقویت می‌شود و شکلِ جدیدی مناسب با عادتی که کسب کرده حاصل می‌کند. به عنوان مثال، بنابر این نظر، دراز شدنِ گردن و پاهای زرافه به همین روش صورت گرفته‌است. از طرفی، چنانچه از یک اندام استفاده نشود، آن اندام رفته رفته تحلیل می‌رود و کوچک می‌شود، تا جایی که ممکن است به کلی از میان برود. به نظر لامارک، نبودِ چشم در جاندارانِ ساکنِ غارهای تاریک و یا همچنین نبودِ دست و پا در مارها به همین سبب بوده‌است.[SUP][۱][/SUP]
لامارک به موروثی بودنِ صفاتِ اکتسابی معتقد بود. به عقیدهٔ او تمامی تغییراتی که به دلیلِ اکتساب (سازش) در طولِ دورهٔ زندگی در ساختارِ افراد ظاهر می‌شوند، در طی زادآوری حفظ شده و به نسلهای بعد منتقل می‌شوند. مثلاً فرزندانِ یک آهنگر صاحبِ بازوانِ قوی خواهند بود چرا که پدر آنها از بازوانش کار بسیار کشیده‌است. این اصل معروفترین اصل در نظریهٔ لامارک است که به رواجِ لامارکسیم انجامید.
[h=2]رد لامارکیسم[/h]
بر خلاف نظرِ لامارک و همفکرانش، امروزه می‌دانیم که صفاتِ اکتسابی به ارث نمی‌رسند، زیرا ناشی از اثراتِ محیط و رشدِ جاندارند، نه اثراتِ ژنهای جاندار. فقط صفاتِ وابسته به ژن‌ها می‌توانند از نسلی به نسل بعد منتقل شوند، آن هم به شرطی که ژن‌های کنترل کنندهٔ آن صفات در سلول‌های «جنسی» (گامتها) موجود باشند.[SUP][۲][/SUP] هرگونه تغییری که بر اثر بکار بردن و یا به کارنبردنِ اندام، و یا به هر علت دیگر، در سلولهای دیگرِ بدن، غیر از سلول‌های جنسی رخ دهد، تاثیری در صفاتِ نسلِ بعدی نخواهد داشت. آزمایشاتِ بسیاری در این زمینه صورت گرفته‌است. مثلاً برای آزمودنِ اثرِ عدمِ استعمالِ یک اندام، آزمایشی ترتیب داده شد که در آن مگسها تا ۶۹ نسل در تاریکی جفت گیری کردند، در پایان مشاهده شد که بینایی نسلِ آخر آسیبی ندیده و واکنش افرادِ آن در مقابلِ نور کاملاً طبیعی است
منبع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_تکاملی_لامارک
 

sea ray

عضو جدید
کاربر ممتاز
متشکرم..توضیح خوبی بود.
ولی خب بازم این یه جاهایی صدق می کنه ، و بعضی ویژگی ها هم لزومی نداره از بین بره .. اینطور نیست؟
مثلا در مورد دندون ها که گفته میشه به مرور دارن کندتر میشن..خب اونی که دندونهای تیزتر داره چه کمتری نسبت به دیگران داره که زاد و ولدش کمتر بشه و به مرور حذف بشه ؟؟
یا اینکه شنیدم که گفته میشه قدانسانهای اولیه به طرز قابل ملاحظه ای بلندتر بوده.. یا دستها درشت تر بوده..و ..

امروز اونی که دندونهای تیز داره هم به اندازه اونی که دندونهای کند داره شانس زنده موندن و تولید نسل داره حتی معلولین هم امروزه مثل بقیه انسانها شانس تولید نسل و انتقال ژنهاشون رو دارن ولی اگر مثلن 5000 سال پیش رو بگیم اونوقت شرایط فرق میکنه اونجاست که میگیم انسان یک موجود همه چیز خواره و در 5000 سال پیش اگر انسانی بوده که همه دندونهاش تیز بودن تنوع غدایی کمتری داشته و شانس بقای کمتری نسبت به انسانهای دیگه داشته
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز

منشاء این ادعا از سه کتاب است که توسط سایت های خارجی و داخلی روش مانور داده میشه.

پس خارجی ها نیز با این نظریه به قول شما مخالفند!..جالب شد

آقای عزیز دست بردار .........کلی مطلب اتفاقا صحت این موضوع رو نشنون میده و شما دوتا لینک گذاشتی اونم از یک سایت و بعد میگی حرف شما درسته؟ .........طوری حرف میزنی یکی ندونه رشته جناب شبیه سازی است!

اما من چرا اینو در حد فرضیه میدونم؟

یک نظریه بایستی این سه ویژگی رو داشته باشه ........که فرضیه داروین هیچ کدومشو تقریبا نداره!

یک نظریه بایستی آزمایش پذیر باشد ........قابلیت پیش بینی داشته باشد و همینطور بسته به شرایطی ابطالش مطرح شده باشد ......آیا هیچدوم از این ویژگی ها رو داره؟


حالا به مورد دیگر میپردازم ...........

چرا حال بحث تکامل دیده نمیشه؟!........انسان قراره به چی تبدیل بشه؟.......چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟

مورد دیگر هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین هستند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضیه داروین از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند چه جوابی دارد؟

در ضمن شما نگفتی هدفتبا این تاپیک چیه؟......آیا نفی خداست؟ :)
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس خارجی ها نیز با این نظریه به قول شما مخالفند!..جالب شد

آقای عزیز دست بردار .........کلی مطلب اتفاقا صحت این موضوع رو نشنون میده و شما دوتا لینک گذاشتی اونم از یک سایت و بعد میگی حرف شما درسته؟ .........طوری حرف میزنی یکی ندونه رشته جناب شبیه سازی است!

اما من چرا اینو در حد فرضیه میدونم؟

یک نظریه بایستی این سه ویژگی رو داشته باشه ........که فرضیه داروین هیچ کدومشو تقریبا نداره!

یک نظریه بایستی آزمایش پذیر باشد ........قابلیت پیش بینی داشته باشد و همینطور بسته به شرایطی ابطالش مطرح شده باشد ......آیا هیچدوم از این ویژگی ها رو داره؟


حالا به مورد دیگر میپردازم ...........

چرا حال بحث تکامل دیده نمیشه؟!........انسان قراره به چی تبدیل بشه؟.......چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟

مورد دیگر هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین هستند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضیه داروین از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند چه جوابی دارد؟

در ضمن شما نگفتی هدفتبا این تاپیک چیه؟......آیا نفی خداست؟ :)

اولا هدف از این تاپیک اصلا بحث مذهبی نیست
دوما با توجه به اینکه این نظریه در تقابل داستان ادم و حوا هست طبیعی هست که در همه جای دنیا در مقابل این واکنش نشون داده بشه.

برای این جرف هایت جواب هست ولی من یک سوال از خودت دارم .
چطوری به خودت اجازه میدی بگی من این را در حد فرضیه میدونم.
وقتی علم زیست شناسی این را یک نظریه میدونه و در کل دانشگاه های دنیا تدریس میشه.
یعنی واقعا تشخیص شما از دانشمندان که در این زمینه سالها تحقیقات کردند و سالها درس خوندن بیشتره.
عزیز من شما تو درک 2 تا مساله دیفرانسیل برای حل یک مساله برق موندی اون وقت فکر میکنی تشخیص شما از دانشمندان بیشتره؟؟؟


شما الان در همین پست چند تا سوال کردی و باور کن همه شون پاسخ دارند و دانشمندان به همه شون پاسخ دارند.
خیلی از سوال های شما از عدم درک فرگشت هست.
یعنی وقتی شما این سوال را میپرسی
.چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟
یعنی هنوز نمیدونی فرگشت چی میگه

سوال اخرتون هم جوابش مشخص هست و بارها جواب داده شده.
دلیلش این هست که نیازی برای فرگشت نبوده.تونسته با همون شرایط به بقای خودش ادامه بده.
الان مایی که این روند بزرگ تکاملی را داشتیم دلیلش بود که از درخت اومدیم روی زمین و گوشتخوار شدیم.
وگرنه اگر همچنان شرایط بقا فراهم بود در اون دوره از افریقا برای زندگی روی درختان و نسل های گذشته ما مجبور به تغییر زندگی برای به دست اوردن غذا و اب و تولید مثل نبودند شاید هیچوقتی موجودی به عنوان بشر وجود نداشت.
همین الان در دریا ها ماهی های هستند که طی میلیون ها سال تغییری نداشتند چون شرایط بقا همواره برایشون فراهم بوده و محیط زندگیشون تغییر نکرده.
در ضمن اشتباهی وجود داره این هست که خیلی ها فکر میکنند فرگشت میگه x تبدیل شده به y
ولی این تصور اشتباهی هست.
ممکنه الان موجودی در زمین باشه که تکامل یافته از موجودی دیگر هست که اون موجود در همین زمان وجود داره
یک مثال برات میزنم
ممکن هست موجوداتی باشند که در محیطی زندگی کنند.یک خشکسالی کوتاه مدت بوجود بیاید و عده ای از اون ها مهاجرات کنند به یک محیط دیگه ای
بعد از مدتی شرایط هوایی دوباره عادی بشه و اون هایی که مقاومت کردند در همون محیط زندگی کنند و به بقای خودشون بدون هیچ مشکل و نیاز به تغییری ادامه بدند.
جالب اینجاست که در این شرایط بعد ازمثلا صدها هزار سال بعد ما 2 موجود کاملا متفاوت را شاهد باشیم.
یک موجود که صدها هزار سال فرگشتی نکرده و یک موجودی دیگه که بسیار تغییر کرده.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا هدف از این تاپیک اصلا بحث مذهبی نیست
دوما با توجه به اینکه این نظریه در تقابل داستان ادم و حوا هست طبیعی هست که در همه جای دنیا در مقابل این واکنش نشون داده بشه.

برای این جرف هایت جواب هست ولی من یک سوال از خودت دارم .
چطوری به خودت اجازه میدی بگی من این را در حد فرضیه میدونم.
وقتی علم زیست شناسی این را یک نظریه میدونه و در کل دانشگاه های دنیا تدریس میشه.
یعنی واقعا تشخیص شما از دانشمندان که در این زمینه سالها تحقیقات کردند و سالها درس خوندن بیشتره.
عزیز من شما تو درک 2 تا مساله دیفرانسیل برای حل یک مساله برق موندی اون وقت فکر میکنی تشخیص شما از دانشمندان بیشتره؟؟؟


شما الان در همین پست چند تا سوال کردی و باور کن همه شون پاسخ دارند و دانشمندان به همه شون پاسخ دارند.
خیلی از سوال های شما از عدم درک فرگشت هست.
یعنی وقتی شما این سوال را میپرسی
.چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟
یعنی هنوز نمیدونی فرگشت چی میگه

سوال اخرتون هم جوابش مشخص هست و بارها جواب داده شده.
دلیلش این هست که نیازی برای فرگشت نبوده.تونسته با همون شرایط به بقای خودش ادامه بده.
الان مایی که این روند بزرگ تکاملی را داشتیم دلیلش بود که از درخت اومدیم روی زمین و گوشتخوار شدیم.
وگرنه اگر همچنان شرایط بقا فراهم بود در اون دوره از افریقا برای زندگی روی درختان و نسل های گذشته ما مجبور به تغییر زندگی برای به دست اوردن غذا و اب و تولید مثل نبودند شاید هیچوقتی موجودی به عنوان بشر وجود نداشت.
همین الان در دریا ها ماهی های هستند که طی میلیون ها سال تغییری نداشتند چون شرایط بقا همواره برایشون فراهم بوده و محیط زندگیشون تغییر نکرده.
در ضمن اشتباهی وجود داره این هست که خیلی ها فکر میکنند فرگشت میگه x تبدیل شده به y
ولی این تصور اشتباهی هست.
ممکنه الان موجودی در زمین باشه که تکامل یافته از موجودی دیگر هست که اون موجود در همین زمان وجود داره
یک مثال برات میزنم
ممکن هست موجوداتی باشند که در محیطی زندگی کنند.یک خشکسالی کوتاه مدت بوجود بیاید و عده ای از اون ها مهاجرات کنند به یک محیط دیگه ای
بعد از مدتی شرایط هوایی دوباره عادی بشه و اون هایی که مقاومت کردند در همون محیط زندگی کنند و به بقای خودشون بدون هیچ مشکل و نیاز به تغییری ادامه بدند.
جالب اینجاست که در این شرایط بعد ازمثلا صدها هزار سال بعد ما 2 موجود کاملا متفاوت را شاهد باشیم.
یک موجود که صدها هزار سال فرگشتی نکرده و یک موجودی دیگه که بسیار تغییر کرده.

بله کاملا مشخص است!........منکه از خودم نگفتم دلیل هم اوردم!.

[h=3]Darwin's Hypothesis - Springer[/h]
ان شاالله متوجه هستید که نظریه میشود تئوری!
......بسیاری از همون دانشمندان هم به همون دلایلی که عرض کردم اینو در حد فرضیه میدونن .......نکنه شما اونها رو دانشمند نمیدونی

و هنوز یادم نرفته تاپیکتو در قبال هرچه دانشمند تر بی خداتر از سایت وزین بالاترین!

با این حرفات این تاپیکتم نقض شد ..........هرچند در نقضش مطلبی رو در همون تاپیک نگاشتیم ولی مهم این است که اینجا خودت اون تاپیک رو نقضیدی

درخت رو کی افریده؟

داروین چرا اینو پیش بینی نکرده؟...........

مگه نظریه نیست فارغ از درستی و نادرستی .......پس چرا سه شرطی که گفتم نداره؟

اگه داره بگید .......من مثل شما رشتم شبیه سازی نبوده! و در این مرود اطلاعاتم بیشتر در راستای مواردی است که در جلسات شنیدم

آقای عزیز جواب منطقی بده تا جواب منطقی بشنفی!

داروین یک فرضیه بود .....ولی نظریه یعنی یک چیزی مثل نظریه جهش

شما وقتی فرق این دو رو متوجه شدی ........شاید بشه بحث منطقی کنیم ......
در ضمن در مرود لامارکیسم سخنی نداشتی؟
 
آخرین ویرایش:

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه ژن تغییر نمیکنه
نطر من اینه علمی نیست(اون شخص با تغییر در شرایط زندگی باعث میشه در نسل بعد شرایط تغییر ژنتیکی در اون ایجاد بشه چون از اول هم ژن انسان یک ژنی هست که استعداد تغییر و تکامل رو داره)

اخه 2 تا چیز وجود دارد.

کسی نمیگه اونی که دندون تیزتری داره از بین میره.بلکه نسل های اینده شون به خاطر عدم استفاده از اون طی هزاران سال به طور تدریجی دندون هایشون کندتر میشه.
چون استفاده کمتری از اون میشه.چون اون بچه ای که به دنیا میاد دیگه احتیاج به دندون تیز نداره.شما دندون تیز هم داشته باشه و به مرور زمان ازش هیچ استفاده نکنی به مرور زمان قدرتش را از دست میده.شما اگر حتی از چاقو هم استفاده نکنی کند تر میشه
اینجا کسی از بین نرفته .حتما که نباید دلیل فرگشت مرگ و میر و نابودی بشه.عدم استفاده از چیزی هم میتونی باعث تغییر بشه.
یکی از مسائلی که الان داره در موردش بحث میشه .
این هست که پیشبینی میشه بشر تا چند هزار سال دیگه حافظه بسیار کمتر از ما داشته باشه.
که دلیلش را هم تکنولوژی میدونند.
الان کسی دیگه به خودش زحمت بده چیزی را حفظ کنه و به خاطر بسپاره .
ایا شما میدونید هوش مجموعه از عوامل هست مثل حافظه مثل سرعت و عکس العمل و مثل خلاقیت و مثل تمرکز و غیره .
و ایا میدونستید که بشر با این همه ادعاهاش حافظه تصوری 100 ها و شاید 1000 برابر ضعیفتر از شامپانزه داره؟؟
دلیلش هم ساده هست.
شامپانزه برای بقایش احتیاج به حافظه تصویری بسیار بیشتری داره تا ما.
ولی بشر نیازی نداره .چون خلاقیتش باعث شده بتونه علامت گذاری کنه و مسیر ها و جاها را پیدا کنه .
ولی شامپانزه به خاطر ضعف تر خلاقیت نمیتونه علامت گذاری کنه .به خاطر همین روز به روز در حافظه تصویری بسیار قوی شده
.پس طبیعی هست وقتی ما نیازی استفاده از حافظه نداریم و ازش استفاده نکنیم در اینده دور نسل های اینده مون حافظه کمتری داشته باشند.

لامارکیسم


بنا به نظرِ لامارک (۱۷۴۴–۱۸۲۹) و بسیاری از زیست شناسان همزمانِ او و پس از وی، عواملِ گوناگونی که در طولِ زندگی فرد بر وی اثر می‌گذارند، در سرشت فرزندانِ او نیز موثر واقع می‌شوند. این دیدگاه که امروزه تحت عنوانِ لامارکیسم (به انگلیسی: Lamarckism)‏ شناخته می‌شود، در حال حاضر به کلی منسوخ شده‌است. لامارکیست‌ها عقیده داشتند در صورتِ زیاد بکاربردنِ یک اندام، آن اندام رفته رفته تقویت می‌شود و شکلِ جدیدی مناسب با عادتی که کسب کرده حاصل می‌کند. به عنوان مثال، بنابر این نظر، دراز شدنِ گردن و پاهای زرافه به همین روش صورت گرفته‌است. از طرفی، چنانچه از یک اندام استفاده نشود، آن اندام رفته رفته تحلیل می‌رود و کوچک می‌شود، تا جایی که ممکن است به کلی از میان برود. به نظر لامارک، نبودِ چشم در جاندارانِ ساکنِ غارهای تاریک و یا همچنین نبودِ دست و پا در مارها به همین سبب بوده‌است.[SUP][۱][/SUP]
لامارک به موروثی بودنِ صفاتِ اکتسابی معتقد بود. به عقیدهٔ او تمامی تغییراتی که به دلیلِ اکتساب (سازش) در طولِ دورهٔ زندگی در ساختارِ افراد ظاهر می‌شوند، در طی زادآوری حفظ شده و به نسلهای بعد منتقل می‌شوند. مثلاً فرزندانِ یک آهنگر صاحبِ بازوانِ قوی خواهند بود چرا که پدر آنها از بازوانش کار بسیار کشیده‌است. این اصل معروفترین اصل در نظریهٔ لامارک است که به رواجِ لامارکسیم انجامید.
رد لامارکیسم


بر خلاف نظرِ لامارک و همفکرانش، امروزه می‌دانیم که صفاتِ اکتسابی به ارث نمی‌رسند، زیرا ناشی از اثراتِ محیط و رشدِ جاندارند، نه اثراتِ ژنهای جاندار. فقط صفاتِ وابسته به ژن‌ها می‌توانند از نسلی به نسل بعد منتقل شوند، آن هم به شرطی که ژن‌های کنترل کنندهٔ آن صفات در سلول‌های «جنسی» (گامتها) موجود باشند.[SUP][۲][/SUP] هرگونه تغییری که بر اثر بکار بردن و یا به کارنبردنِ اندام، و یا به هر علت دیگر، در سلولهای دیگرِ بدن، غیر از سلول‌های جنسی رخ دهد، تاثیری در صفاتِ نسلِ بعدی نخواهد داشت. آزمایشاتِ بسیاری در این زمینه صورت گرفته‌است. مثلاً برای آزمودنِ اثرِ عدمِ استعمالِ یک اندام، آزمایشی ترتیب داده شد که در آن مگسها تا ۶۹ نسل در تاریکی جفت گیری کردند، در پایان مشاهده شد که بینایی نسلِ آخر آسیبی ندیده و واکنش افرادِ آن در مقابلِ نور کاملاً طبیعی است
منبع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_تکاملی_لامارک


متشکرم دوستان.

ابهام من هم دقیقاً همین موضوع بود که دوستمون اخیرا پاسخ دادن!

اینکه مثلا همون دندون عقل هزاران سال بی استفاده می مونه...آیا بعد از هزاران یا حتی میلیون ها سال حذف میشه؟

همه میدونیم DNA و ژنهای یک نفر در طول زندگیش بدون تغییر هستند...
پس تغییر در تیزی دندان ها یا...در طول زندگی یا به خاطر شرایط محیطی، تاثیری رو ژنهای اون فرد نمیگذاره و در نتیجه این تغییر به نسل بعد منتقل نمیشه...و نسل بعد هم بنا به شرایط محیط و نحوه زندگی میتونه از این قابلیت استفاده کنه یا نه...

طبق همین استدلال چی باعث میشه هزاران سال بعد هم باز نوزادانی با دندون عقل متولد نشن حتی اگر از اون استفاده نکنند؟؟
خب این چطور توجیه میشه؟
 

afshin-18

عضو جدید
بله کاملا مشخص است!........منکه از خودم نگفتم دلیل هم اوردم!.

Darwin's Hypothesis - Springer


ان شاالله متوجه هستید که نظریه میشود تئوری!
......بسیاری از همون دانشمندان هم به همون دلایلی که عرض کردم اینو در حد فرضیه میدونن .......نکنه شما اونها رو دانشمند نمیدونی

و هنوز یادم نرفته تاپیکتو در قبال هرچه دانشمند تر بی خداتر از سایت وزین بالاترین!

با این حرفات این تاپیکتم نقض شد ..........هرچند در نقضش مطلبی رو در همون تاپیک نگاشتیم ولی مهم این است که اینجا خودت اون تاپیک رو نقضیدی

درخت رو کی افریده؟

داروین چرا اینو پیش بینی نکرده؟...........

مگه نظریه نیست فارغ از درستی و نادرستی .......پس چرا سه شرطی که گفتم نداره؟

اگه داره بگید .......من مثل شما رشتم شبیه سازی نبوده! و در این مرود اطلاعاتم بیشتر در راستای مواردی است که در جلسات شنیدم

آقای عزیز جواب منطقی بده تا جواب منطقی بشنفی!

داروین یک فرضیه بود .....ولی نظریه یعنی یک چیزی مثل نظریه جهش

شما وقتی فرق این دو رو متوجه شدی ........شاید بشه بحث منطقی کنیم ......
در ضمن در مرود لامارکیسم سخنی نداشتی؟

ممد آقا شما به جای بررسی موضوع به بررسی فرد گوینده ی موضوع می پردازین که یادمه در کتاب آیین زندگی دانشگاه نوشته بود این کار دور از اخلاق بحثه
اگر حرفتان منطقی است دلیلی بر این همه حاشیه سازی نیست
 

mehrce

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
ممد آقا شما به جای بررسی موضوع به بررسی فرد گوینده ی موضوع می پردازین که یادمه در کتاب آیین زندگی دانشگاه نوشته بود این کار دور از اخلاق بحثه
اگر حرفتان منطقی است دلیلی بر این همه حاشیه سازی نیست

راست میگن. اگر محمد آقا به بحث علمی این بحث ادامه بدن ، خوب میشه. ما که اطلاعاتمون از دوستان کمتره ، به جای دعوا یه چیزای علمی یاد میگیریم.
و بحثی که دوستان فرمودن درمورد دندون عقل هم جای بحث داره. منتظر دوستان هستیم تا این بحث جالب رو ادامه بدن.
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
لامارکیسم


بنا به نظرِ لامارک (۱۷۴۴–۱۸۲۹) و بسیاری از زیست شناسان همزمانِ او و پس از وی، عواملِ گوناگونی که در طولِ زندگی فرد بر وی اثر می‌گذارند، در سرشت فرزندانِ او نیز موثر واقع می‌شوند. این دیدگاه که امروزه تحت عنوانِ لامارکیسم (به انگلیسی: Lamarckism)‏ شناخته می‌شود، در حال حاضر به کلی منسوخ شده‌است. لامارکیست‌ها عقیده داشتند در صورتِ زیاد بکاربردنِ یک اندام، آن اندام رفته رفته تقویت می‌شود و شکلِ جدیدی مناسب با عادتی که کسب کرده حاصل می‌کند. به عنوان مثال، بنابر این نظر، دراز شدنِ گردن و پاهای زرافه به همین روش صورت گرفته‌است. از طرفی، چنانچه از یک اندام استفاده نشود، آن اندام رفته رفته تحلیل می‌رود و کوچک می‌شود، تا جایی که ممکن است به کلی از میان برود. به نظر لامارک، نبودِ چشم در جاندارانِ ساکنِ غارهای تاریک و یا همچنین نبودِ دست و پا در مارها به همین سبب بوده‌است.[SUP][۱][/SUP]
لامارک به موروثی بودنِ صفاتِ اکتسابی معتقد بود. به عقیدهٔ او تمامی تغییراتی که به دلیلِ اکتساب (سازش) در طولِ دورهٔ زندگی در ساختارِ افراد ظاهر می‌شوند، در طی زادآوری حفظ شده و به نسلهای بعد منتقل می‌شوند. مثلاً فرزندانِ یک آهنگر صاحبِ بازوانِ قوی خواهند بود چرا که پدر آنها از بازوانش کار بسیار کشیده‌است. این اصل معروفترین اصل در نظریهٔ لامارک است که به رواجِ لامارکسیم انجامید.
رد لامارکیسم


بر خلاف نظرِ لامارک و همفکرانش، امروزه می‌دانیم که صفاتِ اکتسابی به ارث نمی‌رسند، زیرا ناشی از اثراتِ محیط و رشدِ جاندارند، نه اثراتِ ژنهای جاندار. فقط صفاتِ وابسته به ژن‌ها می‌توانند از نسلی به نسل بعد منتقل شوند، آن هم به شرطی که ژن‌های کنترل کنندهٔ آن صفات در سلول‌های «جنسی» (گامتها) موجود باشند.[SUP][۲][/SUP] هرگونه تغییری که بر اثر بکار بردن و یا به کارنبردنِ اندام، و یا به هر علت دیگر، در سلولهای دیگرِ بدن، غیر از سلول‌های جنسی رخ دهد، تاثیری در صفاتِ نسلِ بعدی نخواهد داشت. آزمایشاتِ بسیاری در این زمینه صورت گرفته‌است. مثلاً برای آزمودنِ اثرِ عدمِ استعمالِ یک اندام، آزمایشی ترتیب داده شد که در آن مگسها تا ۶۹ نسل در تاریکی جفت گیری کردند، در پایان مشاهده شد که بینایی نسلِ آخر آسیبی ندیده و واکنش افرادِ آن در مقابلِ نور کاملاً طبیعی است
منبع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/نظریه_تکاملی_لامارک


دوست عزیز کاملا با شما موافقم.
بنده به خاطر عدم مطالعه در یک سال اخیر در این زمانه و نبود حواس و شنگول بودن:redface: اشتباها این پست را دادم.
البته با یک مساله قاطی کردم که چند وقت پیش خونده بودم که اون هم در مورد تفاوت های کوچکی بود که بین نژاد هست.
یعنی همین که یکی سفید پوست هست و یا یکی سیاه پوست که هیچوقت در این زمینه نیازی به تغییر ژنتیک نیست و تغییر محیطی و اب و هوایی و نوع غذا خوردن باعث تغیییراتی میشه.
این دوستمون هم چون حرف از دندون زد من در حد یک تغییر کوچک متوجه شدم مثل تفاوت قدرت دندون یک سگ تریر با یک سگ پودل
البته بیشتر تقصیر من بود که این 2 قضیه را با هم قاطی کردم و معذرت میخوام .
در ضمن علم بنده که تخصصم به علوم ریاضی و مهندسی میخوره در مقابل یک دانشمند علوم تجربی و زیست شناسی چیزی نیست.
به خاطر همین عدم دانایی بنده را در بعضی از مسائل تقصیر خود علم نزارید .
باز هم معذرت میخوام


البته در مورد اشتباهی که روی دندون های انسان انجام دادم
شما فسیل جمجمه ی اجداد انسان رو خودتون تا 5 میلیون سال قبل که جد مشترکی با شامپانزه داشته دنبال کنید هیچوقت نمی بینید دارای دندانهای نوک تیز (نیش) به تعداد بیشتر و یا خیلی بزرگتری مثل گوشتخواران بوده باشه (مثل تصویر زیر که یک جد 3 میلیون ساله رو نشون میده) گرچه آرواره ها بلحاظ تغییرات آناتومی و فیزیولوژیک تدریجا کوچکتر شدند.

الیته باز هم میگم تغییر آرواره ها بلحاظ تغییرات آناتومی و فیزیولوژیک که کوچکتر شدند دلیلش فرگشت نیست و دلیل اشتباه من هم همین قضیه بود
220px-SelamAustralopithecus.jpg
 

sea ray

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز کاملا با شما موافقم.
بنده به خاطر عدم مطالعه در یک سال اخیر در این زمانه و نبود حواس و شنگول بودن:redface: اشتباها این پست را دادم.
البته با یک مساله قاطی کردم که چند وقت پیش خونده بودم که اون هم در مورد تفاوت های کوچکی بود که بین نژاد هست.
یعنی همین که یکی سفید پوست هست و یا یکی سیاه پوست که هیچوقت در این زمینه نیازی به تغییر ژنتیک نیست و تغییر محیطی و اب و هوایی و نوع غذا خوردن باعث تغیییراتی میشه.
این دوستمون هم چون حرف از دندون زد من در حد یک تغییر کوچک متوجه شدم مثل تفاوت قدرت دندون یک سگ تریر با یک سگ پودل
البته بیشتر تقصیر من بود که این 2 قضیه را با هم قاطی کردم و معذرت میخوام .
در ضمن علم بنده که تخصصم به علوم ریاضی و مهندسی میخوره در مقابل یک دانشمند علوم تجربی و زیست شناسی چیزی نیست.
به خاطر همین عدم دانایی بنده را در بعضی از مسائل تقصیر خود علم نزارید .
باز هم معذرت میخوام


البته در مورد اشتباهی که روی دندون های انسان انجام دادم
شما فسیل جمجمه ی اجداد انسان رو خودتون تا 5 میلیون سال قبل که جد مشترکی با شامپانزه داشته دنبال کنید هیچوقت نمی بینید دارای دندانهای نوک تیز (نیش) به تعداد بیشتر و یا خیلی بزرگتری مثل گوشتخواران بوده باشه (مثل تصویر زیر که یک جد 3 میلیون ساله رو نشون میده) گرچه آرواره ها بلحاظ تغییرات آناتومی و فیزیولوژیک تدریجا کوچکتر شدند.

الیته باز هم میگم تغییر آرواره ها بلحاظ تغییرات آناتومی و فیزیولوژیک که کوچکتر شدند دلیلش فرگشت نیست و دلیل اشتباه من هم همین قضیه بود
مشاهده پیوست 186921

دلیل حذف شدن تدریجی اعضای زاید اینه که انرژی بر هستند مثلن حذف شدن چشم ماهی کپور غار به دلیل اینه که خود عضو چشم و اعصابی از مغز که درگیر اون هستند و همینطور جایگزینی سلولهای پیر اعضای زاید انرژی بر هست و ماهی که بینایی کمتر و چشم ناقصتر داشته باشه تو اون محیط شانس زنده موندن بیشتری داره.
علت کوچکتر شدن بعضی اعضای بدن انسان مثل آرواره و شکم مربوط به تغییر رژیم غذایی از غذاهای خام به پخته هست آرواره و شکم بزرگ برای جویدن و هضم کردن گوشت خام مناسبه ولی از وقتی انسان غذای پخته مصرف کرد دیگه نیازی به شکم و آرواره بزرگ نبود و اونهایی که کوچکترش رو داشتند موفقتر بودند چون انرژی کمتری برای این اندامها مصرف میکردند در نتیجه انرژی بیشتری یعنی حدود 10 درصد بیشتر برای مغز فراهم میشد به تدریج عضلات هم نسبت به شامپانزه تحلیل بیشتری رفت تا انرژی بیشتری برای مصرف مغز فراهم بشه و انسان نسل به نسل مغز بزرگتری پیدا کرد و باهوشتر شد طوری که الان حدود 25 درصد انرژی بدن انسان توسط مغزش مصرف میشه
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممد آقا شما به جای بررسی موضوع به بررسی فرد گوینده ی موضوع می پردازین که یادمه در کتاب آیین زندگی دانشگاه نوشته بود این کار دور از اخلاق بحثه
اگر حرفتان منطقی است دلیلی بر این همه حاشیه سازی نیست

سلام بر شما ......اتفاقا دقیقا بنده بر اساس موضوع سخن گفتم ........من گفتم فرضیه و ایشون طوری مطرح کردن که انگار بنده فقط گوفتم!

در ضمن خوشحالم افشین آقا که بعد مدتی میبینمتون

اما در قبال حرفی که زدین ............

فقال عليه السلام : خذوا الحق من اهل الباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق و كونوا نقاد الكلام . (
فرمودند: سخن حق را از گمراهان و اهل باطل فرا گيريد، و سخن باطل را از اهل حق نياموزيد، و مانند صرافهاى پول شناس ، نقاد باشيد و سكه قلب را از سكه حقيقى تميز دهيد. سخن حق را از سخن باطل و حساب حق گو را از باطل گو جدا سازيد.


.................و
ملاک اصلی

فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏"؛[2] پس بندگان مرا بشارت ده، آن کسانى که به سخن گوش مى‏دهند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند، ایشانند کسانى که خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندانند.

راست میگن. اگر محمد آقا به بحث علمی این بحث ادامه بدن ، خوب میشه. ما که اطلاعاتمون از دوستان کمتره ، به جای دعوا یه چیزای علمی یاد میگیریم.
و بحثی که دوستان فرمودن درمورد دندون عقل هم جای بحث داره. منتظر دوستان هستیم تا این بحث جالب رو ادامه بدن.

سلام بر شما ........قطعا بحث علمی در متن است و ما هم همین روال را داشتیم
ولی در کنارش هدف استارتر نیز مهم است ..

آیا ایشون رشته اش با شبیه سازی و محیط زیست مرتبط است ؟........

اگر هدف ایشون بحث علمی بود چرا زده اند گفتگوی آزاد!.......چرا در تالار مرتبط با زیست شناسی نزده اند؟

آنجا بچه هایی که در زمینه شبیه سازی مطلع تر باشند قطعا هستند .....

و البته فرد استارتر به هدفش نمیرسد .چرا که در این باره همان زمان هم نظر متفکرانی مثل شهید مطهری ابراز شده است .......

و به فرض درست بودن این فرض هم که دیدن حتی کتابی به خارجی چاپ شده بود در این باره و از آن به عنوان فرض یاد کرده بود ......باز هم وجود خداوند رد نمیشود ..........
و همینطور موضوعی که آقای استارتر اشاره کردند


اولا هدف از این تاپیک اصلا بحث مذهبی نیست
دوما با توجه به اینکه این نظریه در تقابل داستان ادم و حوا هست طبیعی هست که در همه جای دنیا در مقابل این واکنش نشون داده بشه.

برای این جرف هایت جواب هست ولی من یک سوال از خودت دارم .
چطوری به خودت اجازه میدی بگی من این را در حد فرضیه میدونم.
وقتی علم زیست شناسی این را یک نظریه میدونه و در کل دانشگاه های دنیا تدریس میشه.
یعنی واقعا تشخیص شما از دانشمندان که در این زمینه سالها تحقیقات کردند و سالها درس خوندن بیشتره.
عزیز من شما تو درک 2 تا مساله دیفرانسیل برای حل یک مساله برق موندی اون وقت فکر میکنی تشخیص شما از دانشمندان بیشتره؟؟؟


شما الان در همین پست چند تا سوال کردی و باور کن همه شون پاسخ دارند و دانشمندان به همه شون پاسخ دارند.
خیلی از سوال های شما از عدم درک فرگشت هست.
یعنی وقتی شما این سوال را میپرسی
.چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟
یعنی هنوز نمیدونی فرگشت چی میگه

سوال اخرتون هم جوابش مشخص هست و بارها جواب داده شده.
دلیلش این هست که نیازی برای فرگشت نبوده.تونسته با همون شرایط به بقای خودش ادامه بده.
الان مایی که این روند بزرگ تکاملی را داشتیم دلیلش بود که از درخت اومدیم روی زمین و گوشتخوار شدیم.
وگرنه اگر همچنان شرایط بقا فراهم بود در اون دوره از افریقا برای زندگی روی درختان و نسل های گذشته ما مجبور به تغییر زندگی برای به دست اوردن غذا و اب و تولید مثل نبودند شاید هیچوقتی موجودی به عنوان بشر وجود نداشت.
همین الان در دریا ها ماهی های هستند که طی میلیون ها سال تغییری نداشتند چون شرایط بقا همواره برایشون فراهم بوده و محیط زندگیشون تغییر نکرده.
در ضمن اشتباهی وجود داره این هست که خیلی ها فکر میکنند فرگشت میگه x تبدیل شده به y
ولی این تصور اشتباهی هست.
ممکنه الان موجودی در زمین باشه که تکامل یافته از موجودی دیگر هست که اون موجود در همین زمان وجود داره
یک مثال برات میزنم
ممکن هست موجوداتی باشند که در محیطی زندگی کنند.یک خشکسالی کوتاه مدت بوجود بیاید و عده ای از اون ها مهاجرات کنند به یک محیط دیگه ای
بعد از مدتی شرایط هوایی دوباره عادی بشه و اون هایی که مقاومت کردند در همون محیط زندگی کنند و به بقای خودشون بدون هیچ مشکل و نیاز به تغییری ادامه بدند.
جالب اینجاست که در این شرایط بعد ازمثلا صدها هزار سال بعد ما 2 موجود کاملا متفاوت را شاهد باشیم.
یک موجود که صدها هزار سال فرگشتی نکرده و یک موجودی دیگه که بسیار تغییر کرده.



[/QUOTE]



آقایان بهتر است به روز تر باشند :)

معلوم نیست بر چه اساس همچین حرفی میزنند ........

با اینکه ما دلایلی که به یک مبحث تئوری گفته شود مطرح کردیم و ظاهرا آقایان که خدای شبیه سازی هستند! هنوز به سوالات بنده پاسخ ندادن ....کدامیک از ویژگی ها رو این فرضیه داشت که شما خیلی سعی داری بگی تئوری!
جالب است خیلی از فیلسوفان غرب و حتی دانشمندان هم ادعای شما رو تا این حد ندارند ....البته اینکه تبلیغ شود این نظریه است هم مشخص است چرا و چه کسانی رسانه ها را در در اختیار دارند .....
بگذریم .....

حتی اگر این فرضیه درست باشد ...باز هم از نظر اسلام مردود به معنایی که شما میخوای نیست
آیه سی سوره بقره

« وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَهِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ . . . »
زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى‏خواهم در زمین جانشینى بگذارم، گفتند [باز] در زمین کسانى مى‏گذارى که در آن فساد کنند و خون‏ها بریزند»


1- آيا آدم و حوا اولين انسان هاي روي زمين هستند؟ - مشاهده پرسش و پاسخ

.
آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ | فرهنگ نیوز
 
آخرین ویرایش:

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز


دانشمندان به پرسش مغز بزرگ انسان و افزایش توانایی ها پاسخ دادند

دو عصب شناس از دانشگاه هاروارد موفق به ارائه یک توضیح قوی اما ساده به پرسش دیرینه دانشمندان درباره تأثیر افزایش اندازه مغز در افزایش توانایی های انسان شدند.

مهر، نکته های بسیار متعددی وجود دارد که انسان را به یک گونه منحصر به فرد تبدیل کرده است اما در میان تمام این موارد مغز و ذهن ما در صدر این فهرست قرار می گیرند.
ذهن انسان می تواند کارهای شناختی چون استفاده از زبان، تجسم آینده دور و پی بردن به تفکر دیگران و حدس آن را انجام دهد که سایر حیوانات نمی توانند.
دانشمندان از مدتها پیش تصور می کردند که مغز بزرگ و ذهن قدرتمند به هم مرتبط هستند. از سه میلیون سال پیش فسیل اقوام باستانی ما نشان دهنده یک افزایش چشمگیر در اندازه مغز بوده است. وقتی که رشد جمجمه ای انسان صورت گرفت نشانه هایی از شکل گیری ذهن پیچیده هم مشاهده شد و این نشانه ها در ساخت ابزارهای سنگی پیچیده تر و نقاشی روی دیوارهای غارها قابل مشاهده است.
دانشمندان از مدتها قبل در تلاش بودند به این نکته پی ببرند که چگونه یک افزایش ساده در اندازه مغز می تواند به تکامل این تواناییها منتهی شود. اکنون دو عصب شناس از دانشگاه هاروارد یک توضیح قوی اما ساده برای این موضوع ارائه کرده اند.
این محققان استدلال کرده اند که در نیاکان ما که مغزهای کوچکتری داشتند عصبها به شکل ساده تری با یکدیگر ارتباط داشتند، وقتی که مغز نیاکان ما بزرگتر شد این ارتباطها از بین رفت و موجب شد که عصب ها مدارهای جدیدی تشکیل دهند.
دکتر راندی ال باکنر و دکتر فنا کرینن ایده خود را فرضیه افسار نامگذاری کرده و آن را طی مقاله ای در مجله گرایشهای علوم شناختی منتشر کردند.
این محققان نظریه خود را پس از تهیه نقشه های جزئی از ارتباطهای مغزی انسان و پستانداران با استفاده از اسکنرهای f.M.R.I ارائه کردند. وقتی که آنها نقشه های خود را از گونه های دیگر با مغز انسان مقایسه کردند تفاوتهای چشمگیری قابل مشاهده بود.
لایه خارجی مغز پستانداران به دو منطقه قشری حسی و حرکتی تقیسم شده است. برای مثال قشر بینایی پشت مغز را اشغال کرده است که در این قسمت عصبها سیگنالهای چشم را پردازش می کنند و لبه ها، سایه ها و سایر ویژگیهای بصری را تشخیص می دهند. برای سایر حسها هم قشر در نظر گرفته شده است. قشرهای حسی به سیگنالهای مناطق قشرهای حرکتی متکی هستند. قشرهای حرکتی فرمان صادر می کنند. این مدار و اتصال برای کنترل رفتار اولیه پستانداران مناسب است.
این رفتار نسبتا ساده چگونگی سیم کشی عصبهای ما را توضیح می دهد. عصبها در این منطقه عمدتا ارتباطهای کوتاهی با منطقه همسایه ایجاد می کنند. آنها سیگنالها را در مغز سلسله وار و به شکل دست به دست از قشرهای حسی گرفته و به قشرهای حرکتی منتقل می کنند.
پس از تولد پستانداران تجارب آنها این سیم کشی ها را تقویت می کند. برای مثال هنگامی که پستانداران دنیا را مشاهده می کنند عصبهای قشر بصری ارتباطهای بیشتری را برای قشرهای حرکتی ایجاد می کنند تا این حرکت سلسله وار سریع تر و موثرتر انجام شود.
مغز انسانها متفاوت است، هر چه بزرگتر شود، قشرهای حسی و حرکتی آنها به ندرت گسترش می یابد و به جای آن مناطق میانی که به آنها قشرهای ارتباطی گفته می شود گسترش می یابد.
قشرهای ارتباطی ما برای انواع تفکر که ما در آن نسبت به حیوانات برتری می یابیم حائز اهمیت است. درمیان سایر کارهایی که این قشر ارتباطی انجام می دهد، تصمیم گیری، بازیابی خاطره ها و تعمق درباره خود از مهمترین کارها به شمار می آید.
در مغز انسان، عصبها سیگنالهای شیمیایی دریافت می کنند که موجب می شود کارهای سلسله وار از قشرهای حسی به حرکتی انجام گیرد اما به علت اندازه مغز انسان، برخی از عصبها به قدری از سیگنالها دور هستند که نمی توانند فرمان ها را دنبال کنند، همین موجب می شود که این عصبها از سایرین جدا شده و یک مدار جدید را تشکیل دهند. این سیم کشی جدید برای تکامل ذهن انسان مهم است. قشرهای ارتباطی انسان، ما را از پاسخهای سریع که در مغز سایر پستانداران وجود دارد دور نگاه می دارد. این مناطق جدید مغزی می تواند بدون هیچ ورودی از دنیای خارج کار کند و بینشهای جدیدی نسبت به محیط و خود ایجاد کند.
 

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتایج شگفت انگیز کهن‌ترین DNA انسانی!
مطالعه بر روی قدیمی‌ترین «DNA» انسانی از سوی دانشمندان ضمن کمک به آن‌ها برای بررسی عمیق‌تر تکامل انسان٬ تصویر متفاوتی از نحوه این تکامل به دست داده است. این DNA برگرفته از استخوان انسانی ۴۰۰ هزار ساله است که در شمال اسپانیا پیدا شده است.

A78CA41C-CF04-4D84-A60A-4CA0FD6C9FBA_w640_r1_s.jpg



بررسی‌ها نشان داده است که ترکیب ژنتیکی این استخوان بیش از آن‌که به سیستم ژنتیکی «نئاندرتال‌های اروپایی»‌ شبیه باشد٬ مشابه سیستم ژنتیکی «دنیسووا‌»ها است؛ گونه‌ای از انسان که تصور می‌شد تنها در سیبری مستقر بودند.
مطالعه رشته‌های DNA این استخوان که نتیجه آن در مجله بریتانیایی «نِیچِر» منتشر شده٬ این امیدواری را به وجود آورده است که دانشمندان در آینده بتوانند تصویر واضح‌تری از اقوام اولیه انسانی و نحوه تکامل ژنتیکی آن‌ها به دست بدهند. ماتیاس مِیِر از موسسه ماکس پلانک آلمان که مطالعه بر روی این استخوان را انجام داده‌٬ توضیح داده است: «شباهت توالی ژنوم میتوکندری این استخوان با گونه‌ دنیسووا شگفتی‌آور است. نتایج ما نشان می‌دهد که تاریخ تکامل یا فرگست نئاندرتال‌ها و دنیسووا‌ها می‌تواند خیلی پیچیده و احتمالا شامل اختلاط گروه‌های مختلفی از انسان‌های باستانی باشد.»

استخوان رانی که از سوی این موسسه مورد بررسی قرار گرفته است٬ از جمله بقایای ۲۸ تن از اجداد اولیه انسان است که در کوه‌های باستان «آتاپوئِرکا» در شمال اسپانیا٬ در منطقه‌ای که «گودال استخوان‌ها» نام گرفته٬ پیدا شده است. به گزارش روزنامه بریتانیایی گاردین٬ میر گفته است که این ترکیب ژنتیکی می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی باشد؛ از جمله این‌که یک گونه از نیاکان انسانی ما٬ احتمالاً «انسان راست‌قامت» (هومو اِرِکتوس٬) با اجداد استخوان‌های کشف شده در «گودال استخوان‌ها» آمیزش داشته و میتوکندری خود را به نسل‌های بعدی منتقل کرده‌اند.





کریس استرینگر٬ مدیر بخش ریشه‌های انسانی موزه تاریخ طبیعی لندن می‌گوید: «در هر صورت٬ این یافته‌ها می‌تواند به ما کمک کند تا روابط گروه‌های مختلف انسانی از ۶۰۰ هزار سال پیش تا کنون را درک کنیم.» ماتیاس میر که می‌گوید این نمونه استخوانی٬ به دلیل فرسودگی شدیدش٬ دشوارترین نمونه‌ای بود که بر رویش کار کرده٬ افزوده است که مطالعات بیشتری باید بر روی این استخوان صورت بگیرد. به گفته آقای میر٬ تیم او امیدوار است که بتوند «DNA هسته‌ای» این نمونه استخوانی را کدگشایی کند٬ بخشی که دارای اطلاعات بیشتر و در عین حال مطالعه آن دشوارتر است.


بیگ بنگ

مجله آمریکایی تایم

http://www.nature.com/news/hominin-d...xperts-1.14294
http://www.livescience.com/41679-old...us-homnid.html
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه جالب من نمیدونستم احتمال فرزند باهوش از والدین کم هوش بیشتر از والدین باهوش هست!!!
 

نقی1981

عضو جدید
نظریه تکامل تنها در انتخاب طبیعی میتونه مطرح شه و نه جدا از اون .میدونیم که ژنهای مختلفی تو موجودات وجود داره. وقتی شرایط محیطی سخت میشه تنها موجوداتی از یک گونه باقی میمونن که قابلیت سازگاری بیشتری با این شرایط سخت محیطی داشته باشن. فرضا در همون مثال مارمولکها که یکی از دوستان زدن.مارمولکهایی که پاهای بزرگتری داشتن .قابلیت بقای بیشتری دارن در نتیجه زنده میمونن وزاد ولد میکنن و ژنتیک خودشون که پاهای بلنده به نسلهای بعد شون منتقل میکنن. ومارمولکهای پا کوتاه چون قابلیت بقا ندارن میمرن و در نتیجه نمی تونن ژن پا کوتاهی رو به نسلهای بعد منتقل کنن. در نتیجه به تدریج نسل مارمولکهای پا کوتاه منقرض میشه و ما فکر میکنیم که تکامل پیدا کردن. هر چی فاصله نسلها کوتاه باشه روند تکامل در سایه انتخاب طبیعی بیشتر میشه.
 

Sina.Rezaei

اخراجی موقت
پس خارجی ها نیز با این نظریه به قول شما مخالفند!..جالب شد

آقای عزیز دست بردار .........کلی مطلب اتفاقا صحت این موضوع رو نشنون میده و شما دوتا لینک گذاشتی اونم از یک سایت و بعد میگی حرف شما درسته؟ .........طوری حرف میزنی یکی ندونه رشته جناب شبیه سازی است!

اما من چرا اینو در حد فرضیه میدونم؟

یک نظریه بایستی این سه ویژگی رو داشته باشه ........که فرضیه داروین هیچ کدومشو تقریبا نداره!

یک نظریه بایستی آزمایش پذیر باشد ........قابلیت پیش بینی داشته باشد و همینطور بسته به شرایطی ابطالش مطرح شده باشد ......آیا هیچدوم از این ویژگی ها رو داره؟


حالا به مورد دیگر میپردازم ...........

چرا حال بحث تکامل دیده نمیشه؟!........انسان قراره به چی تبدیل بشه؟.......چرا داروین نتونسته پیش بینی کنه صد میلیون سال بعد موجودات فعلی چگونه خواهند بود؟

مورد دیگر هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین هستند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضیه داروین از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند چه جوابی دارد؟

در ضمن شما نگفتی هدفتبا این تاپیک چیه؟......آیا نفی خداست؟ :)
این خط از پست شما نشون میده که شما هنوز تکامل رو درک نکردید.
جناب تکامل یک پدیده خطی و جهت دار نیست
یعنی نمیتونیم بگیم انسان فرضا شکل a بوده و الآن شکل b‌ هست و در آینده قراره به شکل c تبدیل بشه
 
بالا