آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آسمان بارانی است
اشك من هم جاری است
شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است
ابر هم ، از دلم با خبر است
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار اين راه راه من باشدو اين جاده جاده ي من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناك اين ابر
بگذار تا بگريم بر تنهايي دستان بي رمق كوير
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاييزي
بگذار آرام گيرم در آغوش سياه شب
بگذار نصيحت كنم گلبرگ هاي عاشق را
بگذار بگويم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به مشوق ،زمين
بگذار ابر ببارد بر گيسوان بيد ، بي پروا و عاشق، تر كند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هايي از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر
بگذار احساس كنم پاكي شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر كودكي دنيا به بزرگي زمين
بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شايد فردا زنده تر از امروز
بگذار زمين ناز كند ، باد فرياد كشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرماي اين شب اما
چشمان تو همه چيز را از پس اين پنجره ي
بخار گرفته از سپيدي غم مي بيند
بگذار بفهمم اين زجه از آن كيست كه درون را پاره مي كند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ي خشكيده ي باغ
به كدامين گلبرگ خيره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بي روح
بگذار بدانم كجايي تا كه هر روز به شوق ديدنت به كنار بركه
خيره در زيبايي چشمانت غرق نشوم.....
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب پر محنت و سرديست
آسمان بی ماه است
آسمان بی اختر
آسمان لرزان است
امروز هزاران کودک , در کلاس درس هجی کردند
آسمان بی جان است
امروز کسی مرغ نگاهش را , در گستره آبی , پرواز نداد
امروز کسی پنجره ای را نگشود
روی زيلوی چمن هم حتی ,
مرد بی کار به پهلو می خفت
شب پر محنت و سرديست
آسمان می غرد: " آی شما ,
خانه هاتان پر نور , باغهاتان سرسبز
لحظهای بر من آشفته نظر اندازيد
که مرا خورشيديست , نيمه شبها ماهی است
گرچه امشب تيره , هفت صافی وجودم ابريست."
کودکان ترسيدند
و سکوت
بر جهان حاکم شد
عابران در پی سقف , مرغکان در قفس اند
مرد بی کار به بخت خويش , لعنت می کرد
لحظه ای چند گذشت
بوی باران آمد !
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیــر بــارون، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه اون چـه کـه گـذشته خـوب فـکر کـردم ...
زیــر بــارون، از ایـنکه چـه قـدر به مـرگ نـزدیـک شـدم ، بغض کردم...
زیــر بــارون ، صـدای قلـبم رُ گـوش کـردم ...
زیــر بــارون، بـا صـدای بلـند اسـمت رُ فـریاد کـردم ...
زیــر بــارون ، فـهمیدم کـه تـا حالا چه قدر اشـتباه ، زندگـی کـردم ...
زیــر بــارون، بـا شـنیدن طـنین گـیتار پـسرک ، خـدا رُ طلب کـردم ...





زیــر بــارون ، جـای خـالی بـوسۀ گرمت رُ با تـموم وجـود ، حـس کردم ...
زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم ، تـداعی کـردم ...
زیــر بــارون ، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد ، نفـرین کـردم ...
زیــر بــارون، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی ، یـادی کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و۱۸ سـال زندگی رُ بـاور کـردم ...
زیــر بــارون، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم ...
زیــر بــارون ، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم ...
زیــر بــارون، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقادپیـدا کـردم ...




زیــر بــارون ، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم ...


زیــر بــارون ، بـه مـعنی وا قـعی زیسـتن انـدیشه کـردم ...
زیــر بــارون، شـعار:« آینـده ای روشـن» رُ مسـخره کـردم ...
زیــر بــارون ، نمـی دونـی کـه ، چـه قـدر خـودم رُ سرزنـش کـردم ...
زیــر بــارون، یـه عـالمه اشـک ، بـا قـطره هـای بـارون قـسمت کـردم ...
زیــر بــارون، بـه هـیچ یـک از سـؤالام جـوابی پـیدا نـکردم

__________________
 
آخرین ویرایش:

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]کاش چون پاییز بودم ...کاش چون پاییز بودم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کاش چون پاییز بودم خاموش و ملال انگیز بودم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آسمان سینه ام پر درد میشد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ناگهان طوفان اندوهی بجانم چنگ میزد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اشک هایم همچو باران [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دامنم را رنگ میزد...[/FONT]​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace].::باران::. [/FONT]





[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]




[FONT=courier new,courier,monospace]تو که بارون و ندیدی[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]گل ابرا رو نچیدی[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]گله از خیسی جاده های غربت میکنی[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]تو که خوابی تو که بیدار[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]تو که مستی تو که هشیار[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]لحظه های شب و[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]با ستاره قسمت میکنی[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]منو بشناس که همیشه[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]نقش غصه ام روی شیشه[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]منه خشکیده درخته[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]توی بطن باغ و بیشه[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]جاده های بی صفا رو [/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]ساده کن که بی بها رو[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]تو ندیدی به پشیزی[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]نگرفتی دل ما رو[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]....[/FONT]


[FONT=courier new,courier,monospace]" سیاوش قمیشی "[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی بارون....
دوباره پاییز امد....بوی بارون....صدای خش خش برگهای درختان زیر پا.... یه جورای واسه من تنهایی....بارون نم نم داره می باره/چشمای بارون و غم گرفته/یاد تو داره/دوباره بارون زده صدامون/قدم زدن تو بارون چه حالی داره/ولی حیف که نیستی..../نبودنت گریه داره نگو نداره.../هنوزم اسمت رو لبامه/هر کجا که می رم فکرت باهامه/هنوزم عکست روبه رومه/روزهای رفته آرزومه........
وقتی چشمت پاییز می شه
باغ دلت گلریز می شه
تصویر غم می شینه تو چشم
سیاهت....
وقتی چشمت لبریز می شه
اشکای تو پائیز میشه دونه دونه
می چیکه از چشم سیاهت....
نمی دونی دل آدم رو چه
می شکنی خودت بهتر از هر کی
می دونی که باغ پاییز
می سوزونه دل آدما رو......
می خوای بری حرفی نداری
اشکات دارن جار می کشن....
رفتن همیشه پر غمه انگار دارن
داد می کشن.......
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با کدامين باران می شود نقش تو را

از دل خسته خود پاک کنم؟
و کدامين موجود
می تواند اکنون
دردانه گلی را بخورد
که نگاهت , بذر آن را پاشيد
و غمت , با خون جگر آبش داد؟
راستی
امشب , شب ميلاد تو را
در بستر تنهايی خود , جشن می گيرم
و بر مدفن هر خاطره ای
شمع می آويزم...
چه شب پر نوری است..
امشب , شب ميلاد تو است
دوست می دارم
نام زيبای تو را , تاهنگام طلوع
با خود , فرياد زنم...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شبان غم تنهايی خويش ,
عابد چشم سخنگوی توام.
من در اين تاريکی ,
من در اين تيره شبِ جانفرسا ,
زائر ظلمت گيسوی توام.

گيسوان تو پريشانتر از انديشه من ,
گيسوان تو شب بی پايان.
جنگل عطر آلود.

شکن ِ گيسوی تو ,
موج دريای خيال.
کاش با زورق انديشه شبی ,
از شطِ گيسوی مواج تو , من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.
کاش بر اين شطِ مواج سياه ,
همه عمر سفر می کردم.

من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور ,
گيسوان تو در انديشه من ,
گرم رقصی موزون .

کاشکی پنجه من ,
در شب گيسوی تو راهی می جست.

چشم من , چشمه زاينده اشک ,
گونه ام بستر رود.
کاشکی همچو حبابی بر آب ,
در نگاه تو تهی می شدم از بود و نبود.

شب تهی از مهتاب ,
شب تهی از اختر ,
ابر خاکستری بی باران پوشانده ,
آسمان را يکسر.

ابر خاکستری بی باران دلگير است ,
وسکوت تو پس پرده خاکستری سرد کدورت افسوس!
سخت دلگير تر است.
...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاي خالي تو

آفتابگردانها را به جاي آفتاب گذاشتم
كفشهايم را به جاي راه
مي‌توانم هفت‌سين را هم به جاي بهار بگذارم
اما جاي خالي تو را
فقط باران پر مي‌كند.

(ساغر شفیعی)
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]توی بارون زیر ناودون چیک چیک و ترانه جدا شدن [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو خیابون کنج میدون ناله ها مرثیه تنها شدن [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره بارون میزنه داره بارون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چیک چیک و نم نم اروم روی ناودون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اگه بارون بزنه رو دل عاشق و حیرون بزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو مثل بارون میشی از راه میایی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اخر عشق خسته میشی من و میخوای [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره باورن میزنه داره بارون میزنه چیک چیک و نم نم اروم روی ناودون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره بارون میزنه داره بارون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی که از رفتنت غرق پشیمونی شدی وقتی تو ظلمت شب خسته و زندونی شدی [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو میایی و میگی پشمون شدی و دیگه از بگو مگو خسته شدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره بارون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی که غصه غرورت و شکست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]وقتی که غم روی قلب تو نشست [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو میایی میگی پشیمون شدم و دیگه ازجدایی ها خسته شدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تو میگی اگه میشه من و ببخش که بازم عاشق و دل بسته شدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره بارون میزنه داره بارون میزنه چیک چیک و نم نم اروم روی ناودون میزنه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]داره بارون میزنه[/FONT]​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای خیس بارونو دوست دارم

قدم زدن تو بارونو دوست دارم

بارون نگو یه ریسه مهربونی

آینه ای که تو رو یادت می یاره

دلت می خواد ابری بشه بباره

بیا دلو یه لحظه به قاب بارون بدیم

پرنده های خسته رو جون بدیم

چک چک بارونو های تازه

دل ادم وا می شه با این صدای تازه

صدای بارون پیچیده توی جنگل

حنجره پرستو ترانه شد دوباره

که رمزه تولدبهاره

صدا ی پای بارون داره یواش یواش

تو ی چشام م یپیچه

خواب منو می چینه

خواب منو می چینه

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیز بارانی ام دلم از همه دنیا گرفته است !
جای پایت روی قلبم سنگینی می کند
کاش می دانستی که من هم پا به پای تو تمام روزهای بارانی را گریسته ام ...

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بارون که رفتي
شبم زير و رو شد
يه بغض شکسته
رفيق گلوم شد
تو بارون که رفتي
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم
توي آينه خط خورد
هنوز وقتي بارون
تو کوچه مي باره
دلم غصه داره
دلم بي قراره
نه شب عاشقانه است
نه رويا قشنگه
دلم بي تو خونه
دلم بي تو تنگه


 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد قبیه های گمشده در تاریخ
ماه سیاه نگاهت را می پرستد
هنگام ماه گرفتگی یا باران
با شوق بازدیدن خود ، در برق مردمک هایت
دست دعا می افرازد
حککی و طلسماتش را
با تاری از مژه های ایزد بانو
تصویر کرده است
او رشته ی نظر قربانی را
تقدیم می کند به جهان برین
تا ماه بر فراز پرستندگان باقی بماند
این بانوی رسیده ی بسیار باشکوه
که انگار
با ماه رابطه ای ندارد
تجسم زمینی اوست
که با سبوی سنگی برای قبیله آب می آورد
از چشمه یژالیزیانا
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که می بارد

تو را می آورد ...

و تو

در دوسوی من ادامه می یابی ...

درست وقتی سوزن شب

از تنهايی پوست من می گذرد !

افسوس ...

تو خفته ای

کنار نفسهايی که از من نيست ....!
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان زمینیان را مهمان بخشندگی خود کرده بود ،گل ها با گوهرهایشان طنازانه می رقصیدند ،درختان شادمانه سر و رویی تکان می دادند و گویی شاخساران خود را ،به نشانه سپاسگزاری به سوی آسمان آبی بلندتر می کردند.
زمین خوشحال و مست بود از نعمت خدایی،
و دریا لبریز از سخاوت آسمان بود و شادی وصف ناشدنی خود را با امواج سهمگینش به دل صخره ها نشان می داد
،انسان در زیر آن عیار ،خلوص یکدیگر را می سنجیدند و در پاکی آن غرق می شدند تا شاید دل ها شان پاک و بی ریا شود ؛

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باران آمد!!!

[/FONT]
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز

*** نيست هيچ باراني اينجا ***

در كنار پنجره
من
حسرت يك قطره باران
آسماني گرم و روشن
ابر ها
در كوچ فردا
با وجودش در زمستان
آرزوي نم نم آن
بس نگاهها آسماني
نيست هيچ باراني اينجا

با وجود باد خشمگين
شهر پيدا نيست هر جا
گرد و خاك هم در هوايش
مي پرند

حيران و ويران
در خيالم
با نگاهش
نم نم باران چه زيبا

تا بشويد شهر تشنه
نيست هيچ باراني اينجا

موج
در ساحل چه زيبا
مي نشيند روي سنگها
قايق صياد را او
مي برد
در خواب و رويا
ماهيان رنگ رنگش
در دل دريا فراوان
منتظر
از ريزش آن
نيست هيچ باراني اينجا

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنجره ام

رو به آسمان سنگی

باز است ...

خورشيد کاغذي

می تابد

می جوشد

داغ

بی عطوفت

ديگر هرگز باران نخواهد باريد !

می دانم ...

عروسک گردانهای خاطراتم در خوابند !

چه زود فراموش می شوند آدمها ...

سنگ آسمان را به سينه می زنم !

شايد بلور شود

زلال شود

باران ببارد ...

اما

سينه ام سنگی شده !

جرقه می زنم !

آتش می گيرم ...

يادش به خير چشمه چشمانم !

کوير می شوم

خشک

بيرحم

بی باران

يادم نمی آيد ...

خدايا !

من ...

در کدام غروب يخ زده

سنگ شده ام آيا ؟!...

.

.

.

سرد شدم ... سنگ هم خواهم شد !!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز



میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای ای هم اتاقی . بیار شمع و چراغی
که شاید روی عشقو ببینم اتفاقی
ببین خورشید چشمام اسیر این چراغه
تموم خواسته من . همین یک اتفاقه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
به گل حاجت ندارم . گلو ننداز تو راهم
که یک باغ گل ناز . شکفته تو نگاهم
چشام تو چشمت انگار . گل نرگس تو آبه
به این گلدون زیبا . بذار آفتاب بتابه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای تشنه . چقدر ابر دلم داره بهونت
داره عشق میچکه از نفس خیسم رو گونت
آهای تشنه . همه بارون احساسم از آنت
عجب دریا دلی هستم تو شوق بیکرانت
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای ای هم اتاقی . بیار شمع و چراغی
که شاید روی عشقو ببینم اتفاقی
ببین خورشید چشمام اسیر این چراغه
تموم خواسته من . همین یک اتفاقه
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
آهای تشنه . چقدر ابر دلم داره بهونت
داره عشق میچکه از نفس خیسم رو گونت
آهای تشنه . همه بارون احساسم از آنت
عجب دریا دلی هستم تو شوق بیکرانت
میاد بارون احساس . از ابر تیکه تیکه
که سقف نازک دل . دوباره کرده چیکه
چیکه چیکه...
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس
بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی
رگای آبیه دستات
غم بارون غروب
ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی
ای گلالوده گل من
ای تنالاوده دلپاک
دل تو قبله این دل
تن تو ارزونیه خاک

 
آخرین ویرایش:

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران هاشور می‌زند

خردک خردک مقابل چشم
چون دانه‌های گندم
که از کمباین می‌پاشد.
بعد ناگهان، آفتاب.
آدمی اگر چنین باشد
دیوانه می‌خوانیم. اما در تند باد
سر فرو می‌بریم در گریبان
با یک کلام

باز باران؛ باز آفتاب

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام دلم

نذر توﺃم ماندن تو

و بارش باران بود ...

تو رفتی

باران بارید ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر ندارد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد


احمدرضااحمدي
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
درختانی را از خواب بیرون می آورم
درختانی را در آگاهی کامل از روز
در چشمان تو گم می کنم
تو که
با همه ی فقر و سفره بی نان
در کنارم نشسته ای
لبخند برلب داری
در چهار جهت اصلی
چهار گل رازقی کاشته ای
عطر رازقی ما را درخشان
مملو از قضاوتی زودگذر به شب می سپارد
همه چیز را دیده ایم
تجربه های سنگین ما
ما را پاداش می دهد
که آرام گریه کنیم
مردم گریز
نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یک روز بارانی
در یک مغازه که به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم کردیم
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به خال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی موهات زیر بارون
بوی گندم زار نمناک
بوی سبزه زار خیس
بوی خیس تن خاک
جاده های مهربونی
رگای آبیه دستات
غم بارون غروب
ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی
ای گلالوده گل من
ای تنالاوده دلپاک
دل تو قبله این دل
تن تو ارزونیه خاک

مرسي من اين ترانه رو خيلي دوست دارم :gol::gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره به آفتاب سلامی دوباره دادم!
سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی،
که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند!
سلام می کنم به چراغ،
به «چرا» های کودکی،
به چالهای مهربان ِ گونه ی تو!
سلام می کنم به پائیز ِ پسین ِ پروانه،
به مسیر ِ مدرسه،
به بالش ِ نمناک،
به نامه های نرسیده!
سلام می کنم به تصویر ِ زنی نِی زن،
به نِی زنی تنها،
به آفتاب و آرزوی آمدنت!
سلام می کنم به کوچه، به کلمه،
به چلچله های بی چهچه،
به همین سر به هوایی ِ ساده!
سلام می کنم به بی صبری،
به بغض، به باران،
به بیم ِ باز نیامدن ِ نگاه ِ تو...

باورکن من به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام ِ سر سری راضیم!
آخر چرا سکوت می کنی؟ ●


يغماگلروئي
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif][/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گفت شيفتــه بــاران شــو ،
وقتـی بـی‌تـابی می بــارد و خيست می‌کنـد ،
شيفتــه بـاران که شـدم ، بـــاران باريـد امـــــــا
هرگـز خيســـم نکرد .
شايد هنوز تا سپيده ‌دمـان شيفتگی راستين هزار فرسنگ فاصله است.
امــــا تـو ای سپيــده صبـح
بــه هنـگامه ميــــلادم دستــی بـرآور
بگــذار نامم مشوش هراس از پيـــروزی تاريکـــی نبــاشد
بــه هنـگامــه آغـــــازم دستــی بـرآور
بگـذار نه شيفتــه باران باشم ، نه مهتاب ، نه ابر ، نه شب و نه ستاره
بــه هنـگامه آمـــــدنم دستـــی بـرآور
بگـذار طلوع دروغيـن شب بيچـاره ای نباشـم ، در انتـظار نافرجـام روشنـــــــی
خـــدا را
بــه هنگامـــه ميـلادم دستــی بـــرآور
[/FONT]
 
بالا