از همون اردوی اصفهان بر میگشتیم ... مهدی بلیط های قطار رو دست کاری کرد و منو با 5 تا دختر انداخت تو یه کوپه و استاد رو انداخت 2 واگن دور تر و اون دو نفر مورد نظر رو هم انداخت کوپه بغل ... شب انقدر کوپه من آشوب بود و سر و صدا داشت همه جمع شدن و بساط خاطرات سفر به راه شد یکی از خانوما گفت : " یکی...