دور باید شد از این حال پریشان
مست باید شد از دنیایی پنهان ؛ عالم رویا ، دنیای خیال
در ژرفای خیال غرق باید شد
آنقدر.... که آب شود کابوسهای تاریک و مبهم
دور باید شد از غم
دور باید شد از الم
باید مسیری ساخت ، به سمت لبخند ، به سمت آرامش یک چرت تابستانی
باید فراموش شد ، فراموش کرد
باید از خیلی ها گذشت ،با یک لبخند ، با یک نگاه سرد
باید تنها گذاشت او را که تنهایت میخواهد
باید با ترانه ، با چراغ، با باران دوست شد
و فرمانروای شهر قصه ها شد
و کتاب غصه ها را پاره باید کرد
آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست