mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من و تو
    این قرار داد

    تا ابد میان ما

    برقرار باد

    چشم های من به جای دست های تو

    من به دست تو

    آب می دهم

    تو به چشم من آبرو بده!

    من به چشم های بیقرار تو

    قول می دهم

    ریشه های ما به آب

    شاخه های ما به آفتاب می رسد

    ما دوباره سبز خواهیم شد...
    عشق زیباست

    عاشق شدن زیباست .....

    باید عاشق بود و بی بهانه عشق ورزید .........

    ای کاش یار من

    میز کافه مان را درساحل ......فصل مشترک زندگی مان بنا میکردند.....

    هردو سر یک میز .......بر تخته سنگ های ساحل نشسته باشیم ........

    دریا موسیقی از ترنم امواج برایمان بنوازد .....

    و تمامی حرفهای ناگفته را یک به یک از دلهایمان ........بازگوییم ......

    دستان یکدیگر را بگیریم ........عاشقانه در چشمان هم بنگیریم و با چشم دل به یکدیگر بگوییم دوستت دارم ......
    هنوز هم این افق ها بی رنگ ند از نبود تو

    و عطرت نپیچیده ست در جولانگاه بازگشت پرنده های مهاجر که رسمشان بی وفـــایی نیست و روحشـــان اسیر سردی نگشــته ست

    هنــوز هم اضــطراب زوال برگی را دارم که اخرین فرصــتش دیـدار توست و می لرزد فرو افــتد و تو نیـــایی

    رنج های دوری بی انتـــها و امیــــدهایم کم سو ، به بـَـرکردن دوباره ی شعله های اشتـــیاق

    بیـــــــــا
    سلام مانی جان....
    خوبی؟
    چرا نبودی ...؟
    نگران شدم...
    شعرها میتوانند ..دلها را بتکانند

    شعرها میتوانند..بدوند در خون رگ

    نبض را بزنند بر تن مرگ

    شعر ها میتوانند

    بنوازند چشم را

    که بتابد بر گل

    و سر از خاک برآرد گندم

    و ببالد گل یاس

    از نوای خوش عشق

    شعرها گاهی فقط ..میتوانند

    یک نشانه باشند

    من و تو...با شعرها

    میتوانیم بجوییم درباغ

    میتوانیم بروییم از خاک

    و بنوشیم عطر نارنج ها را

    من و تو با شعرها

    میتوانیم گاهی

    چون پرستوی مهاجر در بهار

    شوق را در دلمان

    لانه سازی بکنیم

    شعرها میتوانند

    ببارند آنگاه

    که من و تو

    طلب لحظه های خوش باران داریم

    شعرها میتوانند

    بتابند آنگاه

    که من و تو ..به شمع روشنی

    در زمین دلمان



    http://mitra-m.persiangig.com/malihe...91575411_n.jpg
    اهسته تر بیا غوغا نکن که دلم

    با شور نفس های گرم تو بی تاب می شود...

    آهسته تر بیا، دلواپسم نکن

    برای خاطره بازی فرصت همیشه هست

    وقتی تو می رسی، احساس می کنم

    سکوت می شکند

    ثانیه ها گرم می شوند

    فاصله، از لای انتظار پنجره فرار می کند

    جایی برای کلام نیست

    خاطره، خود با تمام آنچه هست

    میان چشم های عاشق ماحرف می زند

    وقتی تو می رسی

    زندگی، با تو می رسد...

    احساس می کنم ما را درون هاله ای از عطر و آرزوانداخته اند....

    وقتی تو می رسی

    عاشق تر از همیشه ی حرف ها، حرف می زنم...

    شیرین تر از همیشه ی بغض ها، بغض می کنم...

    وقتی تو می رسی
    فاصله ایست میان من و تو .......

    فاصله ای که دریا می نامند ........

    دریا می داند ......همه ی حرفهای دلم را ......زیرا او را محرم رازهایم خوانده ام .....

    بی قرارم....... بیقرار گرمای دستانت .....بیقرار اغوشت .......بیقرار نجوای عاشقانه ات در اغوشم .......

    زندگی من

    دریا را قسم گرفته ام .........که اگر روزی خبری از تو داشت مرا با بیقراری اش باخبر کند .......
    برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو نفس میکشم ، بدون تو میمیرم!

    برای تو مینویسم ، از عشقت و آن قلب مهربانت ....

    مینویسم که دوستت دارم برای همیشه و تا ابد!

    تویی زیباترین زیبایی ها ، تویی مظهر خوبی ها ، این تویی همان لایق بهترینها!

    تویی تنها بهانه نفس کشیدنم ، این تویی تنها ترانه زندگی ام....

    تویی یک عشق جاودانه ، خیلی دوستت دارم صادقانه ....

    بیا با هم زندگی را با عشق و محبت بسازیم و به عشق هم زنده بمانیم!

    ای قشنگترین لحظه ، ای زیباترین کلام خیلی دوستت دارم...

    تویی پاکترین عشق روی زمین ، می پرستم تو را بعد از خدای آسمانها و زمین!

    به عشق تو زندگی میکنم ، برای تو نفس میکشم

    بیا در کنارم عزیزم ، عطر وجودت به من آرامش میدهد ، حضورت در کنارم مرا به اوج

    عشق می رساند ....

    بیا در کنارم ، دستانت را به من بده ، بگذار با گرمی دستانت احساس خوشبختی کنم!

    احساس کنم که برای منی !

    تویی لایق بهترینها ، تویی که لایق قلب منی و حافظ احساس من....


    مثل همیشه با تو هستم ، بیشتر از همیشه عاشق تو هستم...

    مثل همیشه ، بیشتر از گذشته ، برای همیشه ، میگویم که دوستت دارم همیشه
    ... مقصد ...

    قطاری سوی " خدا " می رفت و

    همه مردم سوار شدند ,

    اما وقتی به بهشت رسيدند ,

    همگی پياده شدند و فراموش کردند که

    مقصد " خدا " بود نه بهشت ...

    انتخاب موضوع مسابقه عکاسی با دوربین شخصی
    شاهزاده ی من .........

    می دانی که چقدر دوستت دارم .........

    می دانی که همه ی باورم توئی .....

    میدانی که نفسهایم توئی .......

    دوری از تو را تاب نیاورم ......

    ...من دوری تو را طاقت ندارم.......

    دوستت دارم



    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......
    پشت دریا شهریست که یک دوست در آن جا دارد
    هر کجا هست به هر فکر به هر حال به هر کار عزیز است خدایل تو نگهدارش باش
    زندگی من .........

    ایا مرا نیافته ای در کوچه های باران زده ی عشق .......

    فاصله ها ی میان ما .........تلاطم قاصدک های عشق است .....

    کوچه های باران خورده در انتظار قدم های دلدادگان هستند ......

    ای دوست .....

    این فاصله ها .......نمیتوانند قد علم کنند و دلها را از هم دور کنند ........


    نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند


    مثل آسمانی که امشب می بارد....


    و اینک باران


    بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند


    و چشمانم را نوازش می دهد


    تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم . . .
    اینگونه در غروب غریبانه غرور

    یاد طلوع گاه به گاه که مانده ای

    درگیرودار وحشت این مردم بی عاطفه

    مجنون چشمهای سیاه که مانده ای

    این شهر را خسوف عشق فرا گرفته است

    دیگربه شوق صورت ماه که مانده ای

    اینجا تمام رهگذرانش غریبه اند

    هی چشم انتظار که مانده ای
    گم می شوم بی تو

    در جنگل سکوت و تنهایی

    آنگاه که از صدای هوهوی باد می هراسم



    و در آن تاریکی مبهم

    بی تو

    فانوسم می شکند!

    فقط چند لحظه

    نبودنت را جبران کن
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......



    وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار كسي رو كه خيلي

    دوستت داره وقتي نااميدشدي به ياد بيار كسي رو

    كه تنها اميدش تويي وقتي پر از سكوت شدي به ياد

    بيار كسي روكه به صدات محتاجه وقتي دلت خواست از

    غصه بشكنه به ياد بيار كسي روكه توي دلت يه كلبه

    ساخته بود وقتي چشمات از تصويرم تهي شدند به ياد بيار

    كسي رو كه حتي توي عكسش هم بهت لبخند مي زنه
    انتظار يعني چشمان من كه پشت پنجره جا مانده است.

    انتظار يعني عكس غبار گرفته ي تو از همان روز جدايي.

    انتظار يعني قلم من كه هرچه مي نويسد جز نام تو نيست.

    انتظار يعني شب يلدا نشان من كه به شوق آمدنت تا سحرگاهان پشت درب قلبت

    مي ايستم تا درب قلبت را بگشايي و مرا سيراب از عشق كني

    انتظار يعني نگاه من به جاده اي دور.

    اتنظار يعني خنديدن ابر در ميان باد.

    انتظار يعني آوارگي باد.
    مرا با تمام احساسم بخوان ....

    مرا از شعرهایم بخوان ........

    احساس من در تک تک واژه های اشعارم نهفته شده است .......
    چقدر خوشحــــال بود

    شیطــان

    وقتی سیب را چیدم... ...

    گمان می کرد فریب داده است مرا

    نمی دانست

    تو پرسیده بودی

    مرا بیشتر دوست داری ...

    یا ماندن در بهشـــت را؟!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا