مرا عاشقانه در آغوش بگیر ...
از من نپرس چقدر دوستت دارم ...
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست , به من نگو که چگونه بی توزیستن را تمرین کنم ,,,
مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد , مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم ...
بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
از من نپرس که اشک هایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم ,,,
همه می دانند که دوری تو روحم را آزار می دهد,,,
تو خود , پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند ,,,
نگاهت را از من برندار , مرا از من نگیر ...
هوای سرد اینجا را دوست ندارم ...
مرا عاشقانه در آغوش بگیر