mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتی مال من شدی ...
    تیک زدن
    بگو بخند
    کامنت بازی
    مسیج بازی ..

    دوست اجتماعی
    دوست معمــولی
    دوست خانوادگی
    فقط دوستیم
    کوفت ...
    زهرمار ...
    همه این چیزا تعطیل ... !!!

    فقط و فقط من . . .
    فقط مال خودم !
    خنده هات ..
    گریــه هات ..
    شیطنت هات .. .
    غصه هات ..
    اخـــــمات ...
    همه چیزت فقط مال من !!

    فک کن خودخواهم
    یا حســــــود ..

    یا فک کن طرز فکرم قدیمیه !!
    همینه که هست . . . !!
    من تورو فـــــــــقـــــــــط برای خودم میخوام!
    من همیشه منتظرم ..

    منتظرِ توئی که آمدنت ..

    نبضِ تپش هایم شده است ..

    من همیشه منتظرم ..

    منتظرِ یک نگاهِ قشنگ ..

    نگاهی که .. منظرِ نگاهم شده است ..

    منتظرِ هُرمِ دستانت ..

    دستانی که ..خیالِ لمسشان ..

    لبخندِ لبانم شده است ..

    من ..

    همیشه ..

    منتظرم ..

    منتظرِ توئی که .. هیچوقت نمی آیی ..

    توئی که در کنارِ دلم .. حتی یک لحظه هم نِمی پائی ..

    و من .. باز هم منتظرم ..

    منتظرِتوئی که نگاهت را ..

    جز در خیالاتِ قشنگِ دلم .. نمی بینم

    توئی که گرمای دستانت را ..

    ندارم .. مگر در خواب و خیالِ شیرینم ..
    همه یه روزی میان و یه روزی میرن...میدونم دوست خوبی براتون نبودم....حلالم کنید...خدانگهدار همتون:w30:
    سلام:gol:[نظرسنجی]-عکاسی هنری شماره 01- نوروز و طبیعت
    [نظر سنجی]-تابلـــوی هنری شمــــاره ی 7-آلات موسیقی
    هی رفیق...

    زیادی خوبی نکن!
    انسان است،
    فراموشکار است...!
    از تنهایش که در بیاید،
    ... تنهایت را دور میزند!
    پشت می کند به تو،
    به گذشته ات...!
    حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید:
    شما !؟‬
    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...





    به او بگویید دوستش دارم

    به او که قلبش به وسعت دریاییست

    که قایق کوچک دل من درآن غرق شده…

    به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد

    و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد…

    به او بگویید دوستش دارم

    به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم

    به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که ............

    به او بگویید دوستش دارم



    ﻣـﺎ ﮐـﻪ ﻧﺪﯾﺪﯾــﻢ ,

    ﻭﻟـﯽ ﻣﯿﮕـﻦ ﺧﯿـﻠﯽ ﺣـﺎﻝ ﻣﯿـﺪﻩ

    ﯾﮑـﯽ ﻭﺍﻗﻌـﺎ از تهِ دلش
    همینجوری که هستی ﺩﻭﺳﺘـﺖ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑـﺎﺷﻪ...

    دلتنگ توام.

    تا شادمانه مرا ببینند

    شاخه‌ها

    به شکل نام تو سبز می‌شوند،

    پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست

    حروف نام تو را

    بر کتابم می‌ریزد،

    آفتاب

    به شکل پروانه‌ای از مس

    گرد صدایم

    بال می‌زند،

    و می‌دانم سکوت

    فقط به خاطر من سکوت است،

    اما من

    دلتنگ توام

    شعر می‌نویسم

    و واژه‌هایم را کنار می زنم

    که تو را ببینم ...

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

    باور نمیکنم اینک بی توام

    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،

    تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

    در حسرت چشمهایت هستم ،

    چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

    در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

    هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

    هنوز هم بند کفش هایم بهانه ی تورامیگیرند عطر دست های تورا میخواهند بی بهانه باز میشوند

    وسعی میکنند نگذارند راه برم می پیچیند به پاهایم وبهانه ی تورا میگیرند
    کاش که بودی .....

    زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

    نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

    زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

    زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

    زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

    زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

    زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

    زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

    زيباترين اعترافم عشق تو بود...







    کاش می دانستی چقدر تو را دوست دارم....

    کاش می دانستی که تمام زندگی منی و بدون تو این زندگی برایم زیبا نیست...

    کاش می دانستی شب و روز ، لحظه به لحظه به یاد تو هستم

    ، با یاد تو زندگی می کنم و به عشق تو نفس می کشم عزیزم...

    کاش می دانستی چقدر برای من عزیزی ...

    اگر می دانستی هیچگاه خنجر سرد در این دل عاشقم فرو نمی کردی!

    اگر می دانستی هیچگاه طاقت دیدن اشکهای مرا نداشتی عزیزم!

    کاش می دانستی که تو تمام هستی منی و این دنیا را بدون تو نمی خواهم!

    عزیزم باور کن که دوستت دارم ، بیشتر از آنچه که تصور می کنی !

    باور کن این قلب عاشقم تنها به عشق تو می تپد و تنها یک نام

    و آن هم نام مقدس تو در آن حک شده است
    از این همه فاصله

    از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله

    چرا .........می ترسم ...... ؟

    من از لحظه ای که چشم های تو

    بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند

    من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد

    می ترسم

    اما اگر راستش را بخواهی

    نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه های بی جواب

    می ترسم یا نه؟!

    فقط می دانم که.....عاشقم

    عاشق سکوت ستاره

    عاشق لطافت صبح

    عاشق صبر خدا

    من عاشق ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم

    من عاشق واژه های ساده و بی تکلفم

    واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد

    من عاشق نگاهی از جنس آب

    و

    لبخندی از جنس صداقتم!

    من عاشق عطر یک احساس باران زده ی نمناکم

    من عاشق یک دنیا آسمان زلالم

    که ببارد .... که برای من بشود ،

    بهانه ای از جنس معجزه

    تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم....

    از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجی



    ای معنای عاشق بودنم

    امشب در کوچه پس کوچه های ذهنم تو را می کاوم...

    نشانی تو را از چهل چراغ مهتاب می خواهم...

    و در بنبست عشق، نسیمی از عطر تن تو را می بابم...

    روحم به آسمان می رود...

    جسمم در میان دستان تو، به تنپوشی از نور و احساس پوشانده می شود...

    و من با هر بوسه ی تو، جانی تازه می ستانم و از نو متولد می شوم...

    مرا در بطن خود احساس کن نگارم...

    این منم که با تو آمیخته ام...

    این منم که تو را همسرم خوانده ام...

    و با نگریستن به آسمان سیاه و مخملی چشمان تو محسور شده ام...

    آری مرا احساس کن که من مجنون ترین لیلی ام

    و تولیلی ترین مجنون

    مرا احساس کن...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    عشق من

    نفسم


    چه مجنون وار این دل به تو وابسته گشت و چشمانت بهانه این دل برای یک زندگی عاشقانه شد....

    رسم بر همین است که دو دل رهسپار دیار افرینش حریم دو عاشق شوند ....

    نغمه ای از درخشش ایمان و بی قراری های وسعت نگاه دو عاشق بر هر زمان نشانه است ....

    و این همان نشانه ای ازعاشقی دو دل در نگاه صداقت زیبایی روزهای زندگی در وصل دیدار تو برمن است ...

    من شکفتن گلها را بر این عشق ایمان دارم ....

    مهربانی سرچشمه ی عاشقان را باور دارم ....

    طنین نغمه ی عشقت بر این من عاشق را باور دارم ......

    قلبم را جایگاه تو برگزیده ام ...

    دوستت دارم

    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...



    به او بگویید دوستش دارم

    به او که قلبش به وسعت دریاییست

    که قایق کوچک دل من درآن غرق شده…

    به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نورو شعرو ترانه برد

    و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد…

    به او بگویید دوستش دارم

    به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم

    به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که ............

    به او بگویید دوستش دارم

    ﻣـﺎ ﮐـﻪ ﻧﺪﯾﺪﯾــﻢ ,

    ﻭﻟـﯽ ﻣﯿﮕـﻦ ﺧﯿـﻠﯽ ﺣـﺎﻝ ﻣﯿـﺪﻩ

    ﯾﮑـﯽ ﻭﺍﻗﻌـﺎ از تهِ دلش
    همینجوری که هستی ﺩﻭﺳﺘـﺖ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑـﺎﺷﻪ...

    دلتنگ توام.

    تا شادمانه مرا ببینند

    شاخه‌ها

    به شکل نام تو سبز می‌شوند،

    پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست

    حروف نام تو را

    بر کتابم می‌ریزد،

    آفتاب

    به شکل پروانه‌ای از مس

    گرد صدایم

    بال می‌زند،

    و می‌دانم سکوت

    فقط به خاطر من سکوت است،

    اما من

    دلتنگ توام

    شعر می‌نویسم

    و واژه‌هایم را کنار می زنم

    که تو را ببینم ...

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

    باور نمیکنم اینک بی توام

    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،

    تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

    در حسرت چشمهایت هستم ،

    چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

    در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

    هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

    هنوز هم بند کفش هایم بهانه ی تورامیگیرند عطر دست های تورا میخواهند بی بهانه باز میشوند

    وسعی میکنند نگذارند راه برم می پیچیند به پاهایم وبهانه ی تورا میگیرند
    کاش که بودی .....

    زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

    نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

    زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

    زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

    زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

    زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

    زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

    زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

    زيباترين اعترافم عشق تو بود...





    کاش می دانستی چقدر تو را دوست دارم....

    کاش می دانستی که تمام زندگی منی و بدون تو این زندگی برایم زیبا نیست...

    کاش می دانستی شب و روز ، لحظه به لحظه به یاد تو هستم

    ، با یاد تو زندگی می کنم و به عشق تو نفس می کشم عزیزم...

    کاش می دانستی چقدر برای من عزیزی ...

    اگر می دانستی هیچگاه خنجر سرد در این دل عاشقم فرو نمی کردی!

    اگر می دانستی هیچگاه طاقت دیدن اشکهای مرا نداشتی عزیزم!

    کاش می دانستی که تو تمام هستی منی و این دنیا را بدون تو نمی خواهم!

    عزیزم باور کن که دوستت دارم ، بیشتر از آنچه که تصور می کنی !

    باور کن این قلب عاشقم تنها به عشق تو می تپد و تنها یک نام

    و آن هم نام مقدس تو در آن حک شده است
    از این همه فاصله

    از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله

    چرا .........می ترسم ...... ؟

    من از لحظه ای که چشم های تو

    بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند

    من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد

    می ترسم

    اما اگر راستش را بخواهی

    نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه های بی جواب

    می ترسم یا نه؟!

    فقط می دانم که.....عاشقم

    عاشق سکوت ستاره

    عاشق لطافت صبح

    عاشق صبر خدا

    من عاشق ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم

    من عاشق واژه های ساده و بی تکلفم

    واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد

    من عاشق نگاهی از جنس آب

    و

    لبخندی از جنس صداقتم!

    من عاشق عطر یک احساس باران زده ی نمناکم

    من عاشق یک دنیا آسمان زلالم

    که ببارد .... که برای من بشود ،

    بهانه ای از جنس معجزه

    تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم....

    از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجی



    ای معنای عاشق بودنم

    ای کاش زبان نگاهم را می دانستی

    و با این همه سکوت

    مرا به خاموشی متهم نمی کردی

    کاش می دانستی من همیشه

    با زبان چشمانم با تو سخن می گویم

    چشمانی که از ندیدنت

    سیل ها دارند برای جاری ساختن

    سخن ها دارند برای گفتن

    غزل ها دارند برای از تو سرودن و

    عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن

    کاش می دانستی که من تو را

    دوست دارم

    کاش می دانستی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا