قطار دوران
هیچ کی منتظر خواب تو نیست
که به پایان برسد
لحظه ها می ایند
سال ها می گذرند
و تو در قرن خودت می خوابی
ما از این قرن نخواهیم گذشت
و از این قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که کسان دگری ساخته اند
هیچ پروازی نیست
برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزهو عشق
مگر اندیشه و علم
مگر ایینه ی صلح و تقلا تلاش
بخت از ان کسی است
گه مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مسئله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش
و ببیند در خواب حل یک مسئله را
باز با شادی یک مسئله بیدار شود
هیچ کی منتظر خواب تو نیست
که به پایان برسد
لحظه ها می ایند
سال ها می گذرند
و تو در قرن خودت می خوابی
ما از این قرن نخواهیم گذشت
و از این قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که کسان دگری ساخته اند
هیچ پروازی نیست
برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزهو عشق
مگر اندیشه و علم
مگر ایینه ی صلح و تقلا تلاش
بخت از ان کسی است
گه مناجات کند با کارش
و در اندیشه ی یک مسئله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش
و ببیند در خواب حل یک مسئله را
باز با شادی یک مسئله بیدار شود