دوست داشتم امسال جایی دیگر می بودم
هوای خاک کرده ام
ان هم نه هر خاکی
خاکی که یاقوت های داغ را در خود امانت گرفته
دلم می خواست
برای لحظاتی هم که شده
طعم جدایی این روح از این تن را دریبام
این همه بار این همه درد
شانه های روح ام خسته اند و کم طاقت
هم ره که نیست باکی نیست
ترس من درد من از ان است که زخم می زند
و همیشه
باید فریاد زد
که چرا هیچکس
بغض یک مرد را نمی فهمد
امسال لباس کهنه ایی شد که قلبم را فشرد
کاش
سال
بعد
لباسی یگر باشد
و من دیگر .............................