کالیگولا
پسندها
3,160

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام به روي ماهت...حالا چرا اينقدر خجالت كشيدي...خوب كردي عوض كردي...اگه درست يادم مونده باشه اين اسم تو انجمنت بود آره؟؟؟
    شیطونه میگه دماغش رو بگیرم جونش از یه جاییش در بره ها!!چه واسه من افه هم اومده!! زشت!!
    عزیزی شما
    راستش یه سری کار 2010 گرفتم خیلی خوبن
    VOID OF SILENCE و ...
    Angband هم میگیرم دمت گرم حاجی
    حالا اگه دیدمت برات میارم.
    چه خبرا؟
    یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
    یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
    نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
    سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
    نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
    مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
    قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
    قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
    حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
    روضه امید تویی راه ده ای یار مرا
    روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
    آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
    دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
    پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
    این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
    راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

    سنگی ست زیر آب
    در گود شبگرفته ی دریای نیلگون
    تنها نشسته در تک آن گور سهمناک،
    خاموش مانده در دل آن سردی و سکون

    او با سکوت خویش
    از یاد رفته ای ست که در آن دخمه ی سیاه
    هرگز بر او نتافته خورشید نیمروز،
    هرگز بر او نتافته مهتاب شامگاه

    بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود
    کان ناله بشنود
    بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت
    در گود آن کبود

    سنگی ست زیر آب، ولی آن شکسته سنگ
    زنده ست، می تپد به امیدی در آن نهفت
    دل بود، اگر به سینه ی دلدار می نشست
    گل بود، اگر به سایه خورشید می شکفت
    There was a time that the pieces fit, but I watched them fall away.
    Mildewed and smoldering, strangled by our coveting
    I've done the math enough to know the dangers of our second guessing
    Doomed to crumble unless we grow, and strengthen our communication.
    So familiar and overwhelmingly warm
    This one, this form I hold now.
    Embracing you, this reality here,
    This one, this form I hold now, so
    Wide eyed and hopeful.
    Wide eyed and hopefully wild.
    We barely remember what came before this precious moment,
    Choosing to be here right now. Hold on, stay inside...
    This body holding me, reminding me that I am not alone in
    This body makes me feel eternal. All this pain is an illusion.
    :D چه بامزه بودن ایناااااااااااااااااااااااااا!!!چه عجب یه چیز بامزه از خودت بروز دادی! [IMG] [IMG]
    احوال آقا کامران گل چطوره؟
    شکلک زبون درازی به اضافه ی مقادیری سوت بلبلی!!
    This body holding me reminds me of my own mortality.
    Embrace this moment. Remember. We are eternal.
    All this pain is an illusion
    اي واي شرمنده...الان كه مشاهده گفتگو زدم ديدمش...تقصير خودته پسرم بسكه كوچولو مينويسي..مادر...
    اونم در اين خيلي پيامهاي رنگارنگ... [IMG]
    به هر حال ببخشيد پسرم...عذر ميخوام منم بايد توجه كافي ميكردم. [IMG]

    ايشالا سلامت باشي عزيزمادر... [IMG]
    با اجازه من برم به شام خانواده برسم. [IMG]
    خيلي خيلي خوشحال شدم كه ديدمت... [IMG]
    سلامممم به به گل پسر قندعسل ..كجايي مادر...من كم سعادتم يا تو كم پيدا؟
    من خیلی چیزها و خیلی کسان رو ترکوندم..کدومشون رو میگی؟؟
    کامران گیتار جفری خدابیامرز رو برداشتم رفتم کلاس گیتار!!خوب میزنم؟؟ [IMG]
    روز وصل دوستداران یاد باد
    یاد باد آن روزگاران یاد باد
    کامم از تلخی غم چون زهر گشت
    بانگ نوش شاد خواران یاد باد
    گرچه یاران فارغند از یاد من
    ازمن ایشان را هزاران یاد باد
    این زمان در کس وفاداری نماند
    زان وفاداران و یاران یاد باد
    من که در تدبیر غم بیچاره ام
    چاره ی آن غمگساران یاد باد
    راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
    ای دریغ از رازداران یادباد
    اگر نمي خواهي بر تيره بختي من گواهي دهي
    خواهش دارم روبه روي من نمان، عبور كن،
    كوچه را طي كن و در انتهاي كوچه محو شو،
    همان گونه كه آدم هاي خوشبخت محو مي شوند.
    من حتي ظرفي ميوه نداشتم كه به مهمان
    تعارف كنم، آمد- نشست- جراحت
    و زخم هاي مرا ديد و رفت- در سكوت ما
    دو سه شاخه ي شمعداني گل دادند
    دردهاي من و مهمان به هم شباهت نداشت
    وگرنه بيش تر نزد من مي ماند.
    مرا ديگران هم ترك كرده بودند، اما بعد از رفتن
    مهمان از خانه آه كشيدم، آهي كه مي توانست
    كبريت مرطوبي را روشن كند، شاخه و برك هاي
    گل هاي اطلسي و لادن
    دروغين بودند اگر حقيقت داشتند
    كنار آه من مي شكفتند، مهمان هنگام
    خداحافظي به من گفته بود: آينده اي در كار نيست
    قلب با رقت و نامنظم مي تپد، پس
    فقط بايد سكوت كرد و برگ هاي
    درختان و پرندگان مرده را شمرد
    پس من در غيبت مهمان درختان را
    از فصل جدا كردم.

    احمدرضا احمدي
    سلام!
    حال همه‌ی ما خوب است
    ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
    که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
    با اين همه عمری اگر باقی بود
    طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
    که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
    نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


    تا يادم نرفته است بنويسم
    حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
    می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
    اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
    ببين انعکاس تبسم رويا
    شبيه شمايل شقايق نيست!
    راستی خبرت بدهم
    خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
    بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!
    بی‌پرده بگويمت
    چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
    فردا را به فال نيک خواهم گرفت
    دارد همين لحظه
    يک فوج کبوتر سپيد
    از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
    باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
    يادت می‌آيد رفته بودی
    خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
    نه ری‌را جان
    نامه‌ام بايد کوتاه باشد
    ساده باشد
    بی حرفی از ابهام و آينه،
    از نو برايت می‌نويسم
    حال همه‌ی ما خوب است
    اما تو باور نکن!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا