دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تــــــــــو باشی

    مــــــن باشم

    و ..

    هــیچ !!

    دنــیـا هم ارزانیِ خودشان ..
    هنوز هم

    از تمام کارهای دنیا

    دلبستن به دلت

    بیشتر به دلم می چسبد . . .
    كوتاه ترين شعرم را
    براي تو سرودم:
    - بوســــه !
    _____________________________________
    دلتنگم
    و این درد کمی نیست...
    پشت هیچ خط تلفنی
    صدایی
    که بتواند دلم را بلرزاند نیست...
    با هم که قدم می زنیم

    حسودی اش می شود آفتاب

    نه که هیچ گاه

    قدم نزده است با ماه!
    هرچه دلم را خالی می کنم

    دوباره پرمی شود از تو !!

    چه برکتی دارد این عشق ..
    نه چون زیاد تو تالار ادبیات فعالیت میکنم شدم کاربر فعال ادبیات
    عکسها قشنگن میسی سیو میکنم تو گوشیم
    در میان همه فریادها


    چرا تو نباشی


    که مرا صدا بزنی


    دلم برای شنیدن نامم تنگ شده ...
    نداشتیما خانم دکتر
    میدونی عکس دوس دارم ولی من نمیتونم بزارم با گوشی
    بیزارم از این خواب ها

    که هرشب مرا به آغوش تو می آورند

    و صبح با اشک

    از تو

    جدایم می کنند ..
    دستت را به من بده؛
    دست های تو با من آشناست...
    ای دیر یافته؛
    با تو سخن می گویم!!!
    هرکجا بروی،
    مرا خواهی دید.
    یک‌شبْ تمامِ شهر را دیوانه‌وار
    با خیال‌َتْ قدم زده‌اَم.
    قرار بود " او "

    ضمیر غائب باشد

    پس چرا مدام در من پرسه می زند...؟!!
    زیرِ پنجره‌ی اتاقَ‌م

    « مرا ببوس » را می‌خواند

    آواز ‌خوانِ کوچه‌های شب.

    می‌بوسمَ‌ت

    و طرحِ لب‌هام می‌ماند

    رووی غبارِ سردِ شیشه!
    کلمات را

    دانه ،دانه به نخ می کشند لبهایت.

    باران بوسه هایت را شعر می کند.

    من هیچ کاره ام.
    تـمـام سـیگـارهـای دنـیـا را هـم کـه دود کـنـی

    تـنـهـایـیـت

    تـوجـه هـیـچـکـسـی را

    جـلـب نـخـواهـد کـرد ..

    جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش!!
    یادَم باشد بگویـَمَـت

    دیگر از این لبخنـدهآ

    آن هم ناگهـــانی،

    نثـآر ِ چشمهای ِ

    بیقــرارَم نکنی؛

    دلــَم

    طاقت این همـِ عاشقی ِ یک جآ را ندارد !!!
    خیلی دوستت دارم

    ده تا !

    مثل روز های کودکیمان

    عمیق ،

    پاک

    و بسیــار !!!
    گفت دعا کنی می آید ...
    گفتم آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود ...
    خواستی بیایی
    با دعا نیا ...با دل بیا ...!
    یک نفر مرا در ایستگاه شب

    جا گذاشتـــه است

    درست مثل چمدانی کـــــــه

    تو جا گذاشتی اش پیش من

    برای من نه

    برای چمدان ات برگرد
    امشب قمار می کنیم

    تو و من

    یا دلت را

    از تو می برم

    یا دلم را

    به تو می بازم

    قرارمان کنار عشق
    بسیار نمےخوا همـــــــــ

    تنها کمے

    براے چشم بـــ ِ ـــهم زدنے
    ...
    دستت را بــــ ِ من بده

    تا دلت را در آغوش گیرمــــــ..
    انار نیستم
    که برسم به دست‌های تو ...
    برگ‌ م
    پُر از اضطرابِ افتادن ... !!!
    گاهـی می تـوان

    هـمه زندگـی را در آغـوش گـرفت

    کافـیست ... یـک نفـر تمـام زندگیـت باشـد !
    دور نرو

    بيا كنار دلم

    من غير از اين ها كه می نويسم

    نوازش هم بلدم
    دیریست می خواهم چیزی بگویم
    اما نه
    بگذار همانجا ته دلم بماند
    گویی آنجا جایش امن تر است
    و تو بهتر میفهمی اش
    چه خبر از دل تو....؟

    نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من ميگيرد...؟

    يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي ميميرد...؟

    چه خبر از دل تو....؟

    دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من ميگيرد...؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا