شبگرد23 Jan 18, 2013 كوتاه ترين شعرم را براي تو سرودم: - بوســــه ! _____________________________________
دکتر مهدیه Jan 18, 2013 دلتنگم و این درد کمی نیست... پشت هیچ خط تلفنی صدایی که بتواند دلم را بلرزاند نیست...
شبگرد23 Jan 18, 2013 نه چون زیاد تو تالار ادبیات فعالیت میکنم شدم کاربر فعال ادبیات عکسها قشنگن میسی سیو میکنم تو گوشیم
شبگرد23 Jan 18, 2013 در میان همه فریادها چرا تو نباشی که مرا صدا بزنی دلم برای شنیدن نامم تنگ شده ...
شبگرد23 Jan 18, 2013 بیزارم از این خواب ها که هرشب مرا به آغوش تو می آورند و صبح با اشک از تو جدایم می کنند ..
شبگرد23 Jan 18, 2013 دستت را به من بده؛ دست های تو با من آشناست... ای دیر یافته؛ با تو سخن می گویم!!!
شبگرد23 Jan 18, 2013 هرکجا بروی، مرا خواهی دید. یکشبْ تمامِ شهر را دیوانهوار با خیالَتْ قدم زدهاَم.
شبگرد23 Jan 18, 2013 زیرِ پنجرهی اتاقَم « مرا ببوس » را میخواند آواز خوانِ کوچههای شب. میبوسمَت و طرحِ لبهام میماند رووی غبارِ سردِ شیشه!
زیرِ پنجرهی اتاقَم « مرا ببوس » را میخواند آواز خوانِ کوچههای شب. میبوسمَت و طرحِ لبهام میماند رووی غبارِ سردِ شیشه!
شبگرد23 Jan 18, 2013 کلمات را دانه ،دانه به نخ می کشند لبهایت. باران بوسه هایت را شعر می کند. من هیچ کاره ام.
شبگرد23 Jan 18, 2013 تـمـام سـیگـارهـای دنـیـا را هـم کـه دود کـنـی تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی را جـلـب نـخـواهـد کـرد .. جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش!!
تـمـام سـیگـارهـای دنـیـا را هـم کـه دود کـنـی تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی را جـلـب نـخـواهـد کـرد .. جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش!!
شبگرد23 Jan 18, 2013 یادَم باشد بگویـَمَـت دیگر از این لبخنـدهآ آن هم ناگهـــانی، نثـآر ِ چشمهای ِ بیقــرارَم نکنی؛ دلــَم طاقت این همـِ عاشقی ِ یک جآ را ندارد !!!
یادَم باشد بگویـَمَـت دیگر از این لبخنـدهآ آن هم ناگهـــانی، نثـآر ِ چشمهای ِ بیقــرارَم نکنی؛ دلــَم طاقت این همـِ عاشقی ِ یک جآ را ندارد !!!
شبگرد23 Jan 18, 2013 گفت دعا کنی می آید ... گفتم آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود ... خواستی بیایی با دعا نیا ...با دل بیا ...!
گفت دعا کنی می آید ... گفتم آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود ... خواستی بیایی با دعا نیا ...با دل بیا ...!
شبگرد23 Jan 18, 2013 یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشتـــه است درست مثل چمدانی کـــــــه تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه برای چمدان ات برگرد
یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشتـــه است درست مثل چمدانی کـــــــه تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه برای چمدان ات برگرد
شبگرد23 Jan 18, 2013 امشب قمار می کنیم تو و من یا دلت را از تو می برم یا دلم را به تو می بازم قرارمان کنار عشق
شبگرد23 Jan 18, 2013 بسیار نمےخوا همـــــــــ تنها کمے براے چشم بـــ ِ ـــهم زدنے ... دستت را بــــ ِ من بده تا دلت را در آغوش گیرمــــــ..
بسیار نمےخوا همـــــــــ تنها کمے براے چشم بـــ ِ ـــهم زدنے ... دستت را بــــ ِ من بده تا دلت را در آغوش گیرمــــــ..
شبگرد23 Jan 18, 2013 گاهـی می تـوان هـمه زندگـی را در آغـوش گـرفت کافـیست ... یـک نفـر تمـام زندگیـت باشـد !
شبگرد23 Jan 18, 2013 دیریست می خواهم چیزی بگویم اما نه بگذار همانجا ته دلم بماند گویی آنجا جایش امن تر است و تو بهتر میفهمی اش
دیریست می خواهم چیزی بگویم اما نه بگذار همانجا ته دلم بماند گویی آنجا جایش امن تر است و تو بهتر میفهمی اش
شبگرد23 Jan 18, 2013 چه خبر از دل تو....؟ نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من ميگيرد...؟ يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي ميميرد...؟ چه خبر از دل تو....؟ دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من ميگيرد...؟
چه خبر از دل تو....؟ نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من ميگيرد...؟ يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي ميميرد...؟ چه خبر از دل تو....؟ دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من ميگيرد...؟