رسم زمونه...........
رفتم کنارش نشستم گفتم برا چی نمیری گلاتو بفروشی
گفت: بفروشم که چی؟ تا دیروز می فروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مرد...تو می خواستی گل بخری؟
گفتم بخرم که چی؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم
اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد
با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد...تو بدون عشقت من بدون خواهرم