باترفلای سبز
رفتیم کافی شاپ من و داداش مجیدم و علیرضا
با اینکه کم بودیم ولی خوش گذشت
داداش مجید گفت خیلی سعی کرده بیشتر باشیم ولی نشده.
این دفعه با هم میریم عزیزم
میخوای اصلا توی هفته ی بعد یه قرار دخملونه بذاریم:دی
دلا محیا شو
محرم حسین می آید ...
ندای مکتب انسان پرورش به گوش آید ...
دلا محیا شو
که کاروان حسین رهسپار سوی خداست ...
ز مردگی به درآ !
تا تو را بیاموزد
چگونه بودن را ...
چگونه مردن را ...
.
.
.
التماس دعا ...
نکن این کارو بچه جون!!
می دونم آدم وقتی حوصله نداره،نمی تونه درس بخونه واقعا.منکه همینجوریم.گاهی وقتا اصلا نمی تونم چیزی بخونم....اما خب یه نگاه سرسری هم شده می کنم جزوه رو.
من یه 10 -12 مین دیگه هستم عزیزم.
چرا نرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد نمرش چی می شه؟؟؟؟؟
چه می دونم باباااااااا همینو بگوووووووووووووووووو........
ولی چاره دیگه ای نیست..باید خوند و رفت امتحان داد دیگه.
درس فرداتو خوندی؟؟؟
خوبم عزیزم...فقط خستم یکم...از درسا نگو که دلم خونه !! از صبح می ریم دانشگاه رو پروژه ها کار می کنیم، غروب میایم خونه...این وسط امتحانات میام ترم هم هست!!!
شبا میام اینجا یکم دلم وا شه.
تو چطور؟؟خوب پیش می ره درسا؟