چرا خدا انسان را خلق کرد؟

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
سوال جالبي هست.
شايد براي اينكه لازمه كمال او موجودي بود كه بتونه پي به كمال او ببره اون هم از راه عقل و قدرت انتخاب و نه مانند فرشتگان بدون اراده .
يك گنج تا هنگامي كه به دست گوهر شناس نيافته ناشناخته خواهد بود.
او گنجيست كه بايد شناخته ميشد... توسط موجودي كامل..باهوش...داراي همه قواي خير و شر...

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينکه عبادتم کنند (و از اين راه تکامل يابند و به من نزديک شوند)!(الذاريات-56)

خدا توسط فرشتگانش هم ستايش و عبادت ميشه اما انسان يه چيز ديگست... همون كه خدا وقتي او رو آفريد به خودش آفرين گفت...
هرچند بي نياز مطلق هست اما خير رساندن و رحمت هم از صفات اوست ( چه كم اورا شاكريم...) اين هدف با آفريدن موجودي كه از يك طرف ميتونه به بالاترين درجه كمال انساني صعود كنه و از طرفي به پست تر از حيوانات (بل هم اضل) سقوط كنه بدست آمد...
هر چند در خلق موجودات عالم ميبينيم كه خالق ما چه قدرتي دارد
يعني وقتي در آفريدن چيزي به خود ميبالد .. اهميت مخلوق مورد نظر را ميرساند...
و بايد افتخار كنيم كه مارو خلق كرده و قدرش بدانيم..
اگر بدانيم...



ببخشيد هيچ ادعايي در درست بودن آنچه گفتم ندارم... اينها هم بداهه در ذهنم آمد و مطمئنا خالي از اشكال نيست..
اميدوارم دوستان دانايم بحث رو كاملتر كنند تا بيشتر بدانيم...
و بيشتر به او نزديك شويم...
چون سوال زيباييست
التماس دعا
ياعلي
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پاسخ به سوال چرا خدا انسان را خلق كرد از ديدگاه قران و اسلام همان است كه با دليل قراني مرقوم داشته ايد بله خدا انسان و جن را براي عبادت خودش خلق كرد و يا اينكه امتحان پس بدهد و برگردد به جايگاه موعود .... اينها استدلالات ديني از خلق انسان است .
اما واقعا خدا انسان را خلق كرد كه او را عبادت كند و يا انسان خدا را خلق كرد تا در زمين بر بشر حكومت كند؟
سلام
سوال جالبي هست.
شايد براي اينكه لازمه كمال او موجودي بود كه بتونه پي به كمال او ببره اون هم از راه عقل و قدرت انتخاب و نه مانند فرشتگان بدون اراده .
يك گنج تا هنگامي كه به دست گوهر شناس نيافته ناشناخته خواهد بود.
او گنجيست كه بايد شناخته ميشد... توسط موجودي كامل..باهوش...داراي همه قواي خير و شر...

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينکه عبادتم کنند (و از اين راه تکامل يابند و به من نزديک شوند)!(الذاريات-56)

خدا توسط فرشتگانش هم ستايش و عبادت ميشه اما انسان يه چيز ديگست... همون كه خدا وقتي او رو آفريد به خودش آفرين گفت...
هرچند بي نياز مطلق هست اما خير رساندن و رحمت هم از صفات اوست ( چه كم اورا شاكريم...) اين هدف با آفريدن موجودي كه از يك طرف ميتونه به بالاترين درجه كمال انساني صعود كنه و از طرفي به پست تر از حيوانات (بل هم اضل) سقوط كنه بدست آمد...
هر چند در خلق موجودات عالم ميبينيم كه خالق ما چه قدرتي دارد
يعني وقتي در آفريدن چيزي به خود ميبالد .. اهميت مخلوق مورد نظر را ميرساند...
و بايد افتخار كنيم كه مارو خلق كرده و قدرش بدانيم..
اگر بدانيم...



ببخشيد هيچ ادعايي در درست بودن آنچه گفتم ندارم... اينها هم بداهه در ذهنم آمد و مطمئنا خالي از اشكال نيست..
اميدوارم دوستان دانايم بحث رو كاملتر كنند تا بيشتر بدانيم...
و بيشتر به او نزديك شويم...
چون سوال زيباييست
التماس دعا
ياعلي
 

JMSBeta

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من دخالت نمیکنم ولی...

برید فیلم ماتریکس از اول تا آخر (قسمت سوم) ببینید

بعد فیلم رو با دنیای واقعی مقایسه کنید :surprised:

نتیجه گیری با خود شما

موفق باشید;)
 

pishoo

عضو جدید
من خیلی به این موضوع فکر کردم. چرا ما باید جواب اشتباه آدم و حوا رو بدیم؟ این با عدالت خدا مغایرت نداره؟چرا نمی تو نیم خودمون تصمیم بگیریم. فقط می تونیم تو خواستی که خدا برامون می خواد تصمیم بگیریم.این با اختیاری که خدا برای انسان تو قران وعده داده،مغیرت نداره. ای کاش خدا جواب این سوالامو میداد. بعضی اوقات میگم ای کاش زمان یکی از اماما بودم می پرسی. ولی خوب شایدم خدا دوست داشه ببینه بجز مخلوقات مطیش(فرشته ها)مخلوقات مثلا مختارش چه می کنن؟نمیدونم چرا؟
 

JMSBeta

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه جا گفتن که انسان آزاده که هر کاری که میخواد انجام بده

اما تا چیزی میشه میگن سرنوشتت اینجوری نوشته شده !

حالا یه سوال ؟
آیا ما مختاریم که کارامونو خودمون انجام بدیم؟

یا

این سرنوشت قبلا نوشته شده پس علت خلقت ما چیه؟
چرا ما رو خلق کرده

آیا ما یه عروسکیم؟

فعلا

موفق باشید.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
من خیلی به این موضوع فکر کردم. چرا ما باید جواب اشتباه آدم و حوا رو بدیم؟ این با عدالت خدا مغایرت نداره؟چرا نمی تو نیم خودمون تصمیم بگیریم. فقط می تونیم تو خواستی که خدا برامون می خواد تصمیم بگیریم.این با اختیاری که خدا برای انسان تو قران وعده داده،مغیرت نداره. ای کاش خدا جواب این سوالامو میداد. بعضی اوقات میگم ای کاش زمان یکی از اماما بودم می پرسی. ولی خوب شایدم خدا دوست داشه ببینه بجز مخلوقات مطیش(فرشته ها)مخلوقات مثلا مختارش چه می کنن؟نمیدونم چرا؟
خواستم اولش فقط از رو اطلاعات خودم بگم با توجه به اینکه توی سوره بقره قبل از آفرینش انسان خداوند به فرشته ها میگه " انی جاعل خلیفه فی الارض" انسان از ابتدا برای زندگی در زمین خلق شده بود و به زمین آمدن آدم و حوا ربطی به خوردن میوه ممنوعه نداشته.بعد بهتر دیدم یه متن جامعتر رو در اختیارتون قرار بدم.اینو در مورد علت به زمین آمدن آدم و حوا داشته باشید.تا انشاءالله تو فرصت بعدی که مطلب جامعی در مورد خلقت انسان داشته باشم به سوال اصلی تاپیک هم بپردازیم.
******
بايد دانست كه براى انسان، فراز و نشيب‏هاى زندگى، عبرت‏آموز و تجربه‏اندوز است و ظرفيت او را بالا مى‏برد و قابليت او را براى تحصيل درجات بهشت و يا فرو غلطيدن در دركات جهنم، به ظهور مى‏رساند و علت اصلى براى هبوط آدم به زمين، همين بود كه به مقام خلافت الهى برسد و به جاى بهشت معهود اولى، به بهشت موعود پايانى راه يابد.
براى توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مى‏كنيم:
1. ماجراى بهشت آدم و حوا، در سه آيه قرآن ذكر شده كه عبارتند از: 1. بقره، آيه 35 به بعد. 2. اعراف، آيه 19 به بعد. 3. طه، آيه 115 به بعد.
2. از مجموع آيات مزبور و نيز آيه 30 سوره بقره كه مى‏فرمايد: «من در زمين جانشينى قرار مى‏دهم»، فهميده مى‏شود كه آدم و حوا از ابتدا براى زندگى و مرگ بر روى زمين آفريده شدند و ساكن شدن آنها در بهشت، تنها براى آزمايش بوده است. راز آمدن آدم به زمين نيز چنين بوده كه به منظور محرز شدن مقام خليفةاللّهى وى، برترى او بر ملائكه اعلام شود و آن گاه دستور سجده كردن بر او به آنها داده شود؛ سپس او و حوا در بهشت ساكن گردند و بعد به زمين فرستاده شوند؛ اما آدم و حوا بر اثر خطاى خود، بر آن پيشى گرفته، به صورت تنبيهى و با سابقه خطا، بر زمين قدم نهادند.
3. افزون بر اين، بر زمين آمدن آدم و حوا و رخداد مراحل مزبور، يك قضاء مسلم و حتمى الهى بود و اين امر، پيامدهايى را به دنبال داشت كه در صورت واقع نشدن، آدم و حوا بدان دست نمى‏يافتند، كه اين امور عبارتند از:
1. گرچه آدم به خود ستم كرد و به لب پرتگاه هلاكت و دو راهى سعادت و شقاوت يعنى دنيا رسيد؛ ولى او با آمدن به اين دنيا، يكى از درجات سعادت و منازل كمال و ترقى را براى خود فراهم ساخت؛ به گونه‏اى كه اگر اصلاً به اين عالم نمى‏آمد و يا مى‏آمد، ولى خطا نمى‏كرد، هرگز آن را درك نمى‏كرد؛ زيرا بدون اين جريان، آدم نمى‏توانست ميزان فقر، ذلت، بيچارگى و قصور خود را دريابد و نمى‏توانست سعادت‏ها و راحتى‏هايى را كه در عالم قدس و جوار خداوند - در برابر زحمات، رنج‏ها و مشقت‏هاى اين دنيا - به او داده مى‏شود، به دست آورد.
آرى، خداوند صفاتى مانند عفو، آمرزش، رأفت، توبه، پرده پوشى، فضل، رحمت و... دارد كه جز گنه‏كاران، از آنها برخوردار نمى‏شوند و در طى روزگار، نسيم‏هاى رحمتى از جانب او مى‏وزد كه جز افرادى كه خود را در معرض آنها قرار مى‏دهند، كسى بهره‏اى نمى‏برد و اين همه در دنيا، دست يافتنى است.
2. عهدى كه در سوره طه مطرح شده، به اين حقيقت اشاره دارد كه پيمان عمومى بر پرستش و بندگى خدا، در دنيا حاصل مى‏شود؛ زيرا در دنيايى كه انواع ناراحتى‏ها، دردها، ناملايمات، مرگ و زندگى، تندرستى و بيمارى، گشايش و تنگ‏دستى، راحت و زحمت، يافتن و از دست دادن و... در آن جمع است، يك رويكرد ايمانى لازم است تا با نظر افكندن در آن، انسان خود را مملوك خدا ديده، استقلال، نورانيت، جمال و زيبايى و... را در اين زاويه مشاهده كند و تنها با نگاه از اين دريچه به دنياست كه انسان، نادرستى در آن نديده، هراسى نخواهد داشت و عهدى كه خداوند با آدم بست نيز در همين جهت است و تنها در دنيا، امكان تحقق خواهد داشت.
3. انسان براى زندگى در زمين خلق شده است «من در روى زمين جانشين (نماينده‏اى) قرار خواهم داد».1
بنابراين، دير يا زود حضرت آدم و حوا بايد به زمين مى‏آمدند و در آن جا به زندگى خود ادامه مى‏دادند.
4. حضور حضرت آدم و حوا در بهشت، در حقيقت براى كسب آمادگى، براى زندگى در دنيا و روى زمين بوده است؛ نه اين كه دائما در آن جا باشند. حضرت آدم و حوا، در بهشت، جاودانى نبوده‏اند؛ زيرا اين بهشت، در صحنه قيامت بروز و ظهور دارد. از اين رو، آنها در بهشت برزخى بوده‏اند كه محلى موقتى براى مؤمنان است و همه مؤمنان، پس از مرگ، بدان جا نقل مكان مى‏كنند. آنها بايد مدتى در آن جا مى‏ماندند، تا آمادگى حضور در زمين را پيدا كنند.
5. حضور انسان‏ها در زمين، به دليل گناه آدم و حوا نبوده است؛ بلكه انسان براى آزمون و رشد، نياز به حضور بر روى زمين داشت. اين انديشه كه ما گناه نخستين آدم و حوا را بر دوش مى‏كشيم، از آموزه‏هاى مسيحيت تحريف شده است و دين اسلام، به آن اعتقادى ندارد.
6. اصولاً گناه آدم و حوا، به معناى گناه اصطلاحى نيست؛ زيرا گناه، در جايى است كه تكليف آمده باشد و بهشت، جايگاه تكليف نيست و آدم و حوا، مكلف نبودند. آنان از زمانى كه به زمين آمدند، مكلف شدند. آن چه در بهشت، بين آدم و حوا و شيطان گذشت، آزمايشى عظيم براى آنها بود تا فريب سخنان شيطان را نخورند. بنابراين، آنها گناهى نكردند تا دامن ديگران را بگيرد.
پی نوشت :
1. بقره، آيه 130.
سایت پرسمان
 

استقلالی

عضو جدید
سلام
می خواستم توضیحی در مورد این آیه بدهم:

ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون
جن‌ و انس‌ را نيافريديم‌، مگر برای اينكه‌ بنده‌ خدا باشند و عبادت‌ و پرستش‌ او را كنند

عبادت‌، هدف خلقت‌ است‌. البته‌ لازمه‌ عبادت‌ به‌ معنی واقعی‌، آگاهی و معرفت‌ است‌. يعنی‌ پرستش‌ جز در سايه معرفت‌ و آگاهی تحقق‌ پيدا نمی كند. پرستشی كه‌ مورد نظر قرآن‌ است‌، تحميلی‌ و اجباری‌ نيست‌. انسان‌ موجودی‌ آگاه‌ و مختار است‌. ابتدا بايد بشناسد، آنگاه‌ بپرستد و اگر درست‌ شناخت‌ و علم‌ و معرفت‌‌ پيدا كرد، نمی‌تواند عبد نباشد.

در روايات‌ آمده‌:
اولين‌ گام‌ معرفت‌ و شناخت‌ خدا‌ است‌. اين‌ آگاهيها و دانش‌ ما هنوز مقدمه‌ هم‌ نيست‌. گام‌ اول‌ دانش‌، شناخت‌ خداست‌ و گام آخر واگذار کردن امر به‌ خداست‌؛ يعنی پيوند زدن‌ اراده‌ به‌ اراده‌ خدا. عبادت‌ يعنی‌ همين‌.

اگر معرفت نداشته باشیم عباداتمان سطحی و از روی عادت خواهد بود.
 

استقلالی

عضو جدید
می گویند: خدا مگه از اینکه انسان ها او را عبادت کنن داره لذت میبره؟ آیا هدف از خلقت انسان اينه كه خدا مى‏خواست موجوداتى باشن كه در مقابلش خضوع و كرنش كنند؟
تصور مى‏كنید خدا هم لذت مى‏بره از اينكه موجوداتى در مقابلش به خاك بيفتند و اونو سجده كنن؟
یا شاید اینجوری تصور میکنید که خدا تنها بوده خواسته یه سرگرمی برای خودش درست کنه و از این تنهایی در بیاد؟
به هر حال، خدا نه از عبادت من و شما لذت مى‏بره و نه چيزى نصيبش مى‏شه; اگر عبادت نکنیم و با خدا جنگ كنيم و ضدش تظاهرات کنیم، غصه‏ش مى‏گيره، كمبود احساس مى‏كنه يا افسرده مى‏شه كه چرا بنده هام اینجوری کردن; و نه زمانى كه عبادت مى‏كنيم و اطاعت مى‏نماييم، آن وقت لذتى پيدا مى‏كنه كه قبلا نداشت؟

حضرت علی تو نهج البلاغه میگه: شايد مورچه تصور مى‏كند كه خداى او دو شاخ دارد. براى اينكه اين شاخك را براى خودش كمال مى‏بيند. تصور مى‏كند خدا هم اگر بخواهد كمالى داشته باشد، بايد دو شاخك داشته باشد.:D
انسان هم همینطوریه. یعنی نقص هایی داره و تصور می کنه اگه خدا اینارو نداشته باشه نقص محسوب میشه. عبادتى كه ما مى‏كنيم براى اين نيست كه به خدا چيزى بدهيم كه نداشته، خدا میگه من شما را خلق نكردم، جز براى عبادت، به خاطر اینه که عبادت موجب كمال انسان مى‏شه. هيچ راه ديگه ای براى تكامل ما، جز عبادت وجود نداره. البته همونطور که تو پست قبلی گفتم عبادتی بر پایه معرفت و شناخت.
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
سلام
این سوالی هست که مدت هاست ذهن مرا بخودش مشغول کرده.
چرا خدا انسان را آفرید؟
این خیلی سوال مهمیه! چون پاسخ خیلی از سوالات دیگه به اینجا ختم میشه:
چرا خدا فرشته ها رو آفرید؟
چرا خدا بهشت رو آفرید؟
چرا خدا جهنم رو آفرید؟
چرا خدا زمین رو آفرید؟
چرا خدا کون و مکان رو آفرید؟
و خیلی از چرا های دیگه که جوابشون یه جمله هست:
خدا آفرید تا انسان به کمال برسد!

اما واقعا چرا خدا انسان رو آفرید؟
اگه اسنان نبود، دیگه رسیدن به کمال هم معنایی نداشت! اصلا چه نیازیه که انسان باشه!

اعتقاد دارم خدا هیچ موجودی رو بی حکمت و بی فایده نیافریده! چون اگه موجودی بی فایده خلق بشه میشه اسراف! و خدایی که اسراف کنه، دیگه خدا نیست!(خدا باید عاری از هرگونه عیب باشه)

پس خلقت انسان هم حکمتی داشته! چون اگه بی حکمت و فایده باشه یعنی کل خلقت جهان بی فایده بوده! و چه اسرافی بزرگ تر از این؟
خوندیم که انسان آفریده شده برای عبادت!
انسان آفریده شده برای آزمایش!
انسان آفریده شده برای خلیفه الهی شدن در زمین!

اما همه اینها وقتی معنی دارند که انسان باشه! بهتر بگم:
عبادت تعریف شده تا انسان عبادت کنه!
اگه انسان نباشه،دیگه عبادت کردن او هم بی مفهوم میشه! پس خود مفهوم عبادت هم بستگی به وجود انسان داره!
اما انسان چرا هست؟
نمی دونم!

شاید باید برای رسیدن به پاسخ این سوال(که اولین سوال خلقت هست) تا آخر خلقت رفت!
چون کسانی که به کمال رسیده اند! هیچکدومشون این سوالو مطرح نکرده اند! شاید اونا به چیزی رسیده اند که دیگه این سوال براشون بی مفهوم شده! شاید جوابش طوریه که هر کسی باید برای گرفتن پاسخ این مسیر رو طی کنه! نمیشه توضیح داد! شاید باید جواب رو با تجربه کردن مسیر خلقت از آغاز تا کمال گرفت!

دیدید گاهی وقتا آدم دلش تنگ کسی میشه که خیلی ازش دوره! با خودش میگه وقتی ببینمش کلی حرف دارم که بهش بگم، اما تا اونو میبینه همه حرفا از یادش میره!
چون اون حرفا مال وقتی بوده که اون فرد از محبوبش دور بوده، حالا که کنارشه حرفی هم نداره!

شاید این سوال هم وقتی حل میشه که انسان بتونه به آخر خط برسه! خدایی بشه! به اوج کمال برسه! اونوقت شاید جواب این سوال رو گرفته باشه
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
زكريا جان حرفات زيبا و تامل برانگيز بود عزيز
ممنون
ياد اين حرف از يك پير طريق افتادم: شما كمي خودتون رو تصفيه كنيد و گناه نكنيد.. اونوقت حكمت به دلتون مياد. يعني در دينتون بدون اينكه درگير شبهه ها بشيد فقيه ميشيد.
و از خدا هميشه همين فقاهت در دين رو بخواهيد.
البته از راه حكمت عملي. يعني وقتي پاك شدي از لحاظ عملي خدا خودش كمك ميكنه و دركت را بالا مي بره تا ببيني چيزي كه ديگران نميبينند و بفهمي چيزي كه ديگران در اون ترديد دارند(اگر هم با عقلشون به جاهايي رسيده باشند..)
اين كار بچه ها چه موافقان چه مخالفان (دين) واقعا ارزشمند بوده. چون عبادت بدون فكر كردن عبادت جاهلي هست و هيچ ارزشي نداره.
به قول حضرت امير: عبادت ليس لهو تفقه فهو عبادت الاعرابي (نميدونم متنش دقيق هست يا نه) يعني عبادتي كه درش تفقه نباشه و فقط از روي شناسنامه و تقليد از ديگران باشه مثل عبادت اعرابي(باديه نشين جاهل) هست.
اميدوارم دل هممون به حقيقت ايمان روشن بشه
التماس دعا
ياعلي
 

paras2

عضو جدید
در پاسخ به سوال چرا خدا انسان را خلق كرد از ديدگاه قران و اسلام همان است كه با دليل قراني مرقوم داشته ايد بله خدا انسان و جن را براي عبادت خودش خلق كرد و يا اينكه امتحان پس بدهد و برگردد به جايگاه موعود .... اينها استدلالات ديني از خلق انسان است .
اما واقعا خدا انسان را خلق كرد كه او را عبادت كند و يا انسان خدا را خلق كرد تا در زمين بر بشر حكومت كند؟
آقاي عراقي. من آخرش هم نفهميدم شما به خدا و قرآن اعتقاد دارين يا نه.:(:que:
سلام
سوال جالبي هست.
شايد براي اينكه لازمه كمال او موجودي بود كه بتونه پي به كمال او ببره اون هم از راه عقل و قدرت انتخاب و نه مانند فرشتگان بدون اراده .
يك گنج تا هنگامي كه به دست گوهر شناس نيافته ناشناخته خواهد بود.
او گنجيست كه بايد شناخته ميشد... توسط موجودي كامل..باهوش...داراي همه قواي خير و شر...

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينکه عبادتم کنند (و از اين راه تکامل يابند و به من نزديک شوند)!(الذاريات-56)

خدا توسط فرشتگانش هم ستايش و عبادت ميشه اما انسان يه چيز ديگست... همون كه خدا وقتي او رو آفريد به خودش آفرين گفت...
هرچند بي نياز مطلق هست اما خير رساندن و رحمت هم از صفات اوست ( چه كم اورا شاكريم...) اين هدف با آفريدن موجودي كه از يك طرف ميتونه به بالاترين درجه كمال انساني صعود كنه و از طرفي به پست تر از حيوانات (بل هم اضل) سقوط كنه بدست آمد...
هر چند در خلق موجودات عالم ميبينيم كه خالق ما چه قدرتي دارد
يعني وقتي در آفريدن چيزي به خود ميبالد .. اهميت مخلوق مورد نظر را ميرساند...
و بايد افتخار كنيم كه مارو خلق كرده و قدرش بدانيم..
اگر بدانيم...



ببخشيد هيچ ادعايي در درست بودن آنچه گفتم ندارم... اينها هم بداهه در ذهنم آمد و مطمئنا خالي از اشكال نيست..
اميدوارم دوستان دانايم بحث رو كاملتر كنند تا بيشتر بدانيم...
و بيشتر به او نزديك شويم...
چون سوال زيباييست
التماس دعا
ياعلي
خب آخه چرا بايد خدا ما رو خلق کنه که بشناسيمش؟ مگه کمبودي داره؟ يا مثلا نيازي به اين عبادت و شناخت داشته؟ يا نياز به سرگرمي داشته که از تنهايي دربياد؟ يا مثلا نياز به قدرشناسي داشته؟:cry:
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
...
خب آخه چرا بايد خدا ما رو خلق کنه که بشناسيمش؟ مگه کمبودي داره؟ يا مثلا نيازي به اين عبادت و شناخت داشته؟ يا نياز به سرگرمي داشته که از تنهايي دربياد؟ يا مثلا نياز به قدرشناسي داشته؟:cry:

سلام
خدا بودن هم قواعدی داره و همچین بی قاعده هم نیست!
خدایی که نیاز به چیزی داشته باشه که دیگه خدا نیست!
من یک سنگ رو خدا میدونم و عبادتش میکنم اگه بی نیاز باشه!
من فرعون رو بعنوان خدا قبول می کنم و پرستشش می کنم اگه عادل باشه و بی نیاز!
من حتی شما رو هم بعنوان خدا قبول می کنم اگه بی نیاز باشید! بینیاز از همه چیز و همه کس! حتی خدا!

نمی شه به یکی بگی تو خدای منی و قبولش کنی! اون وقت انو نیازمند حسابش کنی! این طوری داری سر خودت رو شیره می مالی! چون خدایی که نیازمنده خدا نیست! اگرم ادعای خدا بودن داره، بدون که دروغ گوست!

در اینکه خدا(همونی که قادره و کریم و رحیم و ستار و صابر واحد و...) بینیاز از همه چیز و همه کسه شکی ندارم!
اما اینکه چرا انسان رو آفریده؟ عقل ناقصم به جایی قد نمی ده!
اما این دلیل نمی شه از حرفش رو برگردونیم و خدای نکرده راه کج بریم!
به خدا اعتقاد دارم و حرفشو قبول دارم! خودم رو که مسخره نکرده ام بهش بگم تو خدای منی و من بنده تو! اما بحرفش عمل نکنم!(خدیا کمکم کن همیشه بتونم به این حرفم عمل کنم)
خدا میگه آفریدم چون حکیمم! توی انسان هم عقلت به این چیزا نمی رسه، بجای این سوالا برو بندگی تو کن! مطمئن باش جوابتو هم میگیری(اگه بنده قابلی باشی)
من الله توفیق
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای شما چه فرقی میکنه ؟
قطعا خواهيد گفت هيچی!
آقاي عراقي. من آخرش هم نفهميدم شما به خدا و قرآن اعتقاد دارين يا نه.:(:que:

خب آخه چرا بايد خدا ما رو خلق کنه که بشناسيمش؟ مگه کمبودي داره؟ يا مثلا نيازي به اين عبادت و شناخت داشته؟ يا نياز به سرگرمي داشته که از تنهايي دربياد؟ يا مثلا نياز به قدرشناسي داشته؟:cry:
 

meytim

متخصص محاسبات عددی و MATLAB
کاربر ممتاز
برای من دو تا جواب معقول بیشتر وجود نداره:

  1. همون چیزی که در پرسش جناب عراقی مستتره.
  2. انسان مجموعه‏ای از سه چیزه: ماده، انرژی، اطلاعات. اطلاعات چیدمان ماده و انرژی رو نشون می‏ده. ماده و انرژی در یک انسان از بین می‏رن یا به دیگری تبدیل می‏شن، اما اطلاعات از بین نمی‏ره. واسه همینه که با اینکه تقریباً همة مادة تشکیل‏دهندة ما از بچگی تا حالا از بین رفته و چیز جدیدی جایگزینش شده، اما هنوز هم اگه کسی عکس بچگی ما رو ببینه، ما رو با جان لنون اشتباه نمی‏گیره. انسان محیطی هست برای انتقال واحدهای اطلاعاتی به نسلهای بعد!
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
درود
مدام چند خط تایپ میکنم بعدش پاک میکنم نمیدونم چطور عنوان کنم!
به نظر من نمیشه به قطع فعلا گفت که چرا ما خلق شدیم اصلا ایا خالقی بوده یا خیر!
باید از روی اگاهی صحبت کنیم مثل این میمونه که یک نفر وسط کویر زندگی کنه و تنها از گذشته گان و اونهایی که به دریا رفتند وصف موج و طراوت دریا رو شنیده باشه اون فرد که حتی سطح اب رو ندیده چطور میتونه اعماقش رو تصور کنه ؟!
برای قضیه خلقت هم همینطور هست اول ما باید اعتقادات خودمون رو محکم کنیم اعتقادات موروثی بنیانی ندارن و توخالی هستند و بخاطر همینه که فکر میکنیم یک چیزی رو قبول داریم وقتی یک سوالی برامون پیش میاد نمیتونیم جواب قانع کننده ای حداقل به خودمون بدیم من یک روز هرچه که میدونستم رو مهر باطل بهشون زدم حتی وجود افریدگار تمام عقاید و نظراتم به هم ریخت این درماندگی بدیه که ادم یک روز بفهمه هرچی میدونسته یا اشتباه بوده و یا اگر درسته صحتش براش اشکار نشده
بیشتر تجارب و دانستنی هامون از چشم ها بوده حتی خواب های ما اکثرا نمود چیزی هستند که در بیداری دیدیم و ذهنمون از روی دیده ها تصویر سازی کرده وقتی خواب و بیداری ما چیزی هست که میبینیم چطور میخوایم به نادیدینی ها دست پیدا کنیم و سخت تر از دیدن ...اونها رو درک کنیم؟!
راستش 7اسمان رو همه ما شنیدیم و بعضی هم میگن 7 اسمانی وجود نداره ...
چند وقت پیش بخاطر یک مسئله ای که برام اتفاق افتاد صحبت میکردم با کسی بهم میگفت
شخصی به نام دانته(فکر میکنم اسمشون همین بود)با عرفان تونسته 90000پرده ای که میان انسان و افریدگار هست رو طی کنه و تمامی تجاربش رو تا پرده اخر در کتابش نوشته که امیدوارم کتابش رو بتونم پیدا کنم. هرچه انسان بتونه به سطوح بالاتر ادراک برسه مطمئنن پاسخ های بهتری به این سوالات میده اینجا از قران و...میبینم دوستان مثال اوردن البته متاسفانه وقت نشد نظرات رو بخونم و....به نظر من باید خود شخص بره دنبال این جواب ها واقعا نمیشه در این موارد دنبال جواب از دهان دیگران بود مگر اینکه نخوایم سختی دانستن رو بچشیم و قانع به القا پذیری نظرات دیگران باشیم و اینکه در عوالم بالا کلمات از بین میرن این کلمات هستند که مشکل سازن و گاه چندین معنی رو در ذهن ما تداعی می کنند ...در سطح های بالاتر زندگی دیگه زبان ها قواعد و کلمات و..موجود نخواهند بود و تنها از طریق درک ارواح منظور خودشون رو به دیگری میرسونن
به قول بودا وقتی به اشراق رسید تنها چیزی که گفت این بود:
نوری باشید پیش پای وجود خودتان
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اما واقعا خدا انسان را خلق كرد كه او را عبادت كند و يا انسان خدا را خلق كرد تا در زمين بر بشر حكومت كند؟

فرض كنيد در كنار خانه خودتان نشسته ايد، از عمو يا يكى ديگر از اقوام مى پرسيد: اين خانه ما را چه كسى ساخته است؟
او در پاسخ مى گويد هيچ كس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. يكى بود يكى نبود زير گنبد كبود، اين جا هيچ خانه اى نبود. گرد بادى وزيد و پى خانه كنده شد. طوفان شديدى به پا شد و آجرها از كوره آجرپزى و سيمان ها از كارخانه سيمان به اين جا پرتاب شدند. باران آمد سيمان ساخته شد باد آجرها را روى هم چيد و... و سقف زده و گچ كارى و لوله كشى شد. در و پنجره ها و شيشه هايش نصب شد و خانه خود به خود ساخته شد.
آيا اين داستان را باور مى كنيد؟ آيا امكان دارد خانه اى بدون بنّا و كارگر ساخته شود؟ كتابى بدون نويسنده نوشته شود؟ باغى بدون باغبان كاشته شود؟ كارخانه اى بدون مهندسى و... ساخته شود.
وقتى وسايل بسيار كوچكى مانند خانه و كتاب و اتومبيل سوارى و... به سازنده نياز دارد، آيا آسمان و زمين با اين عظمت و نظم دقيق، به سازنده نياز ندارد؟
آيا تا به حال به وجود خودتان فكر كرده ايد كه چه قدر منظم و دقيق است؟ قلب نازنينتان چه قدر با دقت مى تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر مى شد چه مى شد؟ مى دانيد اگر قلبتان در هر دقيقه فقط يك بار مى تپيد چه مى شد؟! آيا ممكن است چنين قلبى سازنده آگاه نداشته باشد؟ يك بار ديگر به ساختمان بدن تان نگاه كنيد و ببينيد چه قدر منظم و دقيق هر يك از اعضاى بدن شما در جاى خودش قرار گرفته، چشم در كف پا قرار نگرفته، پاهاى انسان روى سرش قرار نگرفته، چشم هاى انسان از كمرش بيرون نزده، دست هاى انسان ده مترى آفريده نشده كه هنگام راه رفتن به زمين بكشد. اندازه لاله گوش يك متر ونيم نيست، تا آدمى از شرّ گوشهاى خودش فلج شود و... . آيا اينها همه نشانه هايى از وجود آفريننده اى دانا و آگاه نيست؟ آن آفريننده دانا، آگاه، قادر، هميشگى، مهربان و بى نياز، كسى جز خدا نيست. اين نظم و دقت كه در ساختمان بدن ما هست در جهان نيز وجود دارد.
خلاصه اين كه: جهان آفرينش داراى نظم است. نظم جهان نشان دهنده ناظم براى جهان است و خدا نظم دهنده و آفريننده جهان هستى است.
خداى بزرگ و امامان معصوم(عليهم السلام) نيز از مردم خواسته اند، با مطالعه كتاب آفرينش ـ كه همه صفحه هاى آن با نظم دقيقى طراحى شده است - به وجود خدا پى ببرند، از اين رو در بسيارى از موارد به گوشه هايى از نظم هستى اشاره كرده اند.[1] و به گفته سعدى:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
دليلى كه برايتان نوشتم «برهان نظم» نام دارد.[2]
وجود خداوند را از راه هاي مختلف مي توان اثبات كرد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف) راه فطرت: به اين صورت كه با استفاده از وجود خود انسان، وجود خدا اثبات مي شود; به اين معني كه: احساس وجود خدا در انسان وجود دارد; يعني در فطرت و در آفرينش هر كسي، احساس و تمايلي هست كه او را خود به خود به سوي خدا مي كشاند; از اين جهت، مَثَل خدا و انسان، مثل مغناطيس و آهن است.
قرآن كريم هم به اين راه معرفت و شناختِ خداوند (فطرت) اشاره فرموده است: «پس تو اي رسول! ]با همه پيروانت [مستقيم به جانب آيين پاك اسلام روي آور و پيوسته از طريقه دين خدا ـ كه فطرتِ خلق را بر آن آفريده است ـ پيروي كن; كه هيچ تغييري در آفرينش خدا نبايد داد. اين است آيين استوار حق; ليكن بيشتر مردم از اين حقيقت آگاه نيستند.» (روم، 30)
قرآن كريم، براي تأكيد بيشتر افزوده است: «در آفرينش خداوند، دگرگوني نيست»; يعني چيزي كه در اعماق وجود انسان ريشه دوانده، همواره به صورت يك اصل ثابت باقي و برقرار خواهد بود; همان گونه كه جريان مغناطيسي، آهن را به سوي خود مي كشد، اين احساس دروني هم، انسان را به سوي خداوند كشانده، و به طرف او هدايت مي كند. ممكن است انسان اين جاذبه را در شرايط عادي كمتر احساس كند; امّا در موقع احساس خطر بخوبي اين كشش دروني را درك كرده، متوجه مي شود كه نيروي مرموزي او را به سوي خداوند راهنمايي مي كند; چنان كه خداوند هم، در سوره اسراء، آيه 67، و سوره لقمان، آيه 32 به اين حس دروني انسان اشاره فرموده است.
مطالعه و تحقيق هاي دانشمندان امروز، نشان داده است كه علاقه مذهبي، از ريشه دارترين علاقه هاي انسان است كه در طول تاريخ هميشه وجود داشته و همچنان استوار خواهد ماند.[3]
ب) برهان نظم: نظامهاي جهان آفرينش، روشن ترين و همگاني ترين برهان خداشناسي است.
قرآن مجيد و پيشوايان بزرگ اسلام با بيانهاي مؤكدي، مردم را به مطالعه كتاب آفرينش ـ كه سراسر صفحه ها و سطرهاي آن بر نظم و ترتيب، محاسبه و اندازه گيري، و دخالت علم و حكمت در آفرينش آن، گواهي مي دهد ـ دعوت كرده; حتي به اين دعوت كلي اكتفا نكرده و با بيان نمونه هايي از نظامهاي شگفت انگيز اين جهان، راه مطالعه و بررسي را به روي عموم گشوده اند; پس در جهان هستي تا آن جا كه عقل و دانش بشر از روي آن پرده برداشته است، بجز نظم و دقت، چيزي وجود ندارد، و دانشمندان جهان و مكتشفان بزرگ، در بررسي هاي خود اعتراف مي كنند كه در سراسر جهان بجز محاسبه و اندازه گيري و نظامها و تشكيلات شگفت انگيز، چيزي نديده اند و اين نظم و دقت، نيازمند ناظمي دقيق، يعني همان خداوند متعال است.[4]
ج) قانون عليت: بدون شك، جهاني كه در آن زندگي مي كنيم، مجموعه اي از علتها و معلولهاست، و اصل علّيت، يكي از روشن ترين قوانين اين جهان است و ما روي كره اي زندگي مي كنيم كه هميشه وجود نداشته; بلكه خود، معلول علت ديگري است، و اين سلسله علت و معلول تا بي نهايت نيست و سرانجام به وجودي مي رسد كه علت است و معلول نيست; يعني هستي آن از خودش مي جوشد و عين هستي و وجود بي پايان و واجب الوجود است.
توضيح بيشتر: جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم، حادث و ممكن الوجود است و هر موجود حادث و ممكن الوجود، بايد به واجب الوجود منتهي شود يا به عبارتي ديگر، وجودهاي وابسته، سرانجام بايد به يك وجود مستقل برسند. با قبول حادث بودن جهان، ما يكي از پنج راه را پيش رو داريم:
1. يا جهان، بدون علت موجود شده است!
2. يا خودش علت خود است!
3. يا معلولش علت آن است!
4. يا اين جهان، معلول علتي است و آن نيز معلول علت ديگري و به همين ترتيب تا بي نهايت پيش مي رود!
5. و يا اين كه تمام اين موجوداتِ حادث، متكي به يك موجود ازلي و ابدي در ماوراء مادّه است و اين سلسله علت و معلول سرانجام به واجب الوجود منتهي مي شود.
فرض اوّل باطل است; زيرا اگر يك امر حادث نياز به علتي نداشته باشد، بايد هر موجودي در هر زمان و تحت هر شرايطي حادث شود; درحالي كه چنين نيست; بلكه براي پيدايش هر حادثه، شرايط و اسباب خاصي لازم است.
بطلان فرض دوم نيز بديهي است; چون علت بايد پيش از معلول باشد و اگر چيزي بخواهد علت خودش باشد، بايد قبل از وجودِ خود، موجود باشد ـ كه لازمه آن اجتماع وجود و عدم است ـ و اين همان دورِ باطل است.
بطلان فرض سوم نيز روشن است و نيازي به توضيح ندارد.
امّا فرض چهارم، لازمه اش تسلسل است; يعني ادامه سلسله علت و معلول تا بي نهايت، و از اموري است كه عقل آن را بروشني باطل مي شمرد; چون هر معلولي نيازمند به علت است و اگر اين سلسله تا بي نهايت پيش رود و به واجب الوجود منتهي نشود، لازم مي آيد كه بي نهايت وجودِ وابسته، نيازمند و قائم به غير و رابط داشته باشيم، بي آن كه آن غير و آن وجود مستقل ـ كه تكيه گاه اين وجودهاي وابسته و رابط است ـ موجود باشد و چنين چيزي مُحال است; پس بايد سلسله علت و معلولها به جايي منتهي گردد كه نيازمند به چيز ديگري نباشد. وجودي مستقل و غني باشد كه هستي آن از ذات خودش بجوشد و عين هستي و وجود مطلق باشد; در نتيجه، وجود ممكن ها و حوادث جهان بايد به يك وجود واجب و ازلي منتهي شود كه او را خدا يا «الله» مي ناميم.[5]




[1]. پيام قرآن، ج 3، ص 70 ـ 72.

[2] براى آگاهى بيشتر پيشنهاد مى كنم كتاب پايه هاى ايدئولوژى در اسلام را كه پاسخ هاى آية الله محمد يزدى است بخوانيد.


[3]. ر.ك: مجموعه آثار، آيت الله شهيد مطهری، ج 4، ص 42، نشر صدرا / پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازی، ج 3، ص 99، انتشارات مدرسه اميرالمؤمنين(عليه السلام).

[4]. اقتباس از الهيات، آية الله جعفر سبحانی، ص 36 ـ 38، انتشارات شفق، با اندكی تغيير.

[5]. ر.ك: پيام قرآن، همان، ص 60 و 70 ـ 72 / معارف اسلامی، جمعی از نويسندگان، ج 1 و 2، انتشارات سمت.
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام به کسانی که سوال من را میخونند
خیلی دلم می خواد بدونم چرا خدا انسان را خلق کرد؟

اگر خدا وند بی نیاز از آفرینش ماست پس چرا ما را آفرید؟

هر موجود با شعوری در کارهای ارادی خویش هدفی را دنبال می کند، مثلاً انسان غذا می خورد تا سیر شود، آب می نوشد تا سیراب گردد، از درماندگان دستگیری می کند تا نامش به نیکی یاد شود و یا به پاداش الهی نایل گردد و... .
هدف خداوند از خلقت جهان آفرینش، به ویژه انسان چیست؟
آیا خدا مانند ما به خاطر سود خویش و یا به جهت گریز از زیان و خطر، کاری را انجام می دهد؟
قبل از پاسخ به این امر می پردازیم که هدف در کارهای ارادی موجود با شعور به چه معنا است؟
هدف داشتن به یکی از این سه معنا است:
1. سودطلبی و جلوگیری از زیان: انسان در خود نیازها و کمبودهایی می بیند که انگیزه می شوند تا فعالیت کند و نقیصه‏ها و خواسته‏ها را برطرف نماید.
2. سود رساندن به دیگران: بدین گونه که انسان در انجام کاری نخست هدفش سود رساندن به دیگران باشد، ولی در حقیقت هدف از آن کار تکامل معنوی و آرامش درونی خودش است، مثلاً پدری که برای پرورش و آموزش فرزندش، خود را در رنج و زحمت قرار می دهد و می گوید که هدفی جز نفع فرزند ندارم. در حقیقت هدفش این است که فرزندی نمونه داشته باشد. وی به خوبی می داند که داشتن فرزند خوب، از بزرگ‏ترین افتخارات و عالیترین کمالات است. در این گونه اهداف نیز انسان هدفش تکامل خویشتن است، ولی برای رسیدن به هدف خود به تکامل دیگری می پردازد.
3. انجام دهنده کار منافع خودش را در نظر نگیرد، بلکه تنها به خاطر نفع رساندن به دیگری، کاری را انجام دهد، شبیه مادری که خود را فراموش می کند و به فرزند خویش عشق می ورزد و همانند پروانه می سوزد و پرواز می کند. وی به مصلحت خویش نمیپردازد. نمونه دیگری که شبیه این مورد است، انسان شیفته‏ای است که در بندگی وعبادت خدا از یاد خود غافل می شود، به گونه‏ای که حضرت علی(ع) فرمود: "الهی ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنتک و لکن وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک؛ خداوندا! عبادت من نه به جهت ترس از آتش تو است و نه طمع در بهشتت، بلکه به جهت این است که تو را شایسته عبادت یافتم". در این هدف خود و نفع شخصی منظور نیست، بلکه خویش را فراموش می کند.
حال با توجه به این سه نوع هدف بنگریم که خداوند در آفرینش انسان و جهان کدام یک از این سه نوع هدف را دنبال می کند؟. قطعاً از نوع اوّل و دوّم نیست، چون خداوند بی نیاز است. وقتی خدا را آن چنان شناختیم ودانستیم از اینکه خداوند وجودی است که از هر جهت بی نهایت و غنی است و هیچ گونه نقص و نیاز در ذات او راه ندارد، روشن می شود که هدف در کارهای خدا فقط به معنای سوم است که عبارت است از: رساندن فایده به مخلوقات خویش و تکامل همه جانبه و رفع نقص‏ها و نیازهای آنان. به گفته شاعر:
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
او نخواسته است نیازی از خود را برطرف کند، چون بی نیاز است. او به آفرینش نپرداخت تا نقصی را از خود دفع کند، چون بی عیب و نقص است. خدا، جهان و انسان را آفرید تا همه به سوی کمال رهسپار شوند و قابلیّت و قوه نهفته در خویش را به کمال و فعلیّت رسانند. جهان را آفرید تا انسان برای رفع نیازهای خویش و درک کمالات از آن بهره‏گیری کند. انسان را آفرید و به او اراده عطا کرد تا با اختیار خویش راه کمال پوید و خود را از نقص‏ها بپیراید.
هدف از آفرینش جهان و انسان، تکامل جبری و ناخود آگاه جهان و تکامل ارادی و خود خواسته انسان است. همه را برای تکامل انسان خلق کرد و انسان را برای قرب خداوندی.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
قرآن می فرماید: "و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون؛(1) جن و انس را جز برای بندگی و اطاعت نیافریدم". تا از این طریق آن‏ها به کمال برسند و در خلقت انسان فرمود: "افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّک الینا لا ترجعون؛(2) آیا پنداشتید که شما را عبث و بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمیگردید"؛ یعنی آیا می پندارید که به سیر تکاملی خود به سوی یک واقعیّت مطلق ادامه نمیدهید و به سوی خدا باز نمیگردید؟
نیز فرمود: "الّذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً؛(3) خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام نیکوکارترید". یعنی انسان را خلق کردو او را در جهان آزمایش و ابتلا قرار داد تا انسان با اختیار و اراده خود حرکت تکاملی خویش را بپیماید.
پی‌نوشت‌ها:
1. ذاریات (51) آیه 56.
2. مؤمنون (23) آیه 115.
3. ملک (67) آیه 2.

منبع:
www.porsojoo.com
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
اگر خدا وند بی نیاز از آفرینش ماست پس چرا ما را آفرید؟

...
3. انجام دهنده کار منافع خودش را در نظر نگیرد، بلکه تنها به خاطر نفع رساندن به دیگری، کاری را انجام دهد، شبیه مادری که خود را فراموش می کند و به فرزند خویش عشق می ورزد و همانند پروانه می سوزد و پرواز می کند. وی به مصلحت خویش نمیپردازد. نمونه دیگری که شبیه این مورد است، انسان شیفته‏ای است که در بندگی وعبادت خدا از یاد خود غافل می شود، به گونه‏ای که حضرت علی(ع) فرمود: "الهی ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنتک و لکن وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک؛ خداوندا! عبادت من نه به جهت ترس از آتش تو است و نه طمع در بهشتت، بلکه به جهت این است که تو را شایسته عبادت یافتم". در این هدف خود و نفع شخصی منظور نیست، بلکه خویش را فراموش می کند.
حال با توجه به این سه نوع هدف بنگریم که خداوند در آفرینش انسان و جهان کدام یک از این سه نوع هدف را دنبال می کند؟. قطعاً از نوع اوّل و دوّم نیست، چون خداوند بی نیاز است. وقتی خدا را آن چنان شناختیم ودانستیم از اینکه خداوند وجودی است که از هر جهت بی نهایت و غنی است و هیچ گونه نقص و نیاز در ذات او راه ندارد، روشن می شود که هدف در کارهای خدا فقط به معنای سوم است که عبارت است از: رساندن فایده به مخلوقات خویش و تکامل همه جانبه و رفع نقص‏ها و نیازهای آنان. به گفته شاعر:
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
او نخواسته است نیازی از خود را برطرف کند، چون بی نیاز است. او به آفرینش نپرداخت تا نقصی را از خود دفع کند، چون بی عیب و نقص است. خدا، جهان و انسان را آفرید تا همه به سوی کمال رهسپار شوند و قابلیّت و قوه نهفته در خویش را به کمال و فعلیّت رسانند. جهان را آفرید تا انسان برای رفع نیازهای خویش و درک کمالات از آن بهره‏گیری کند. انسان را آفرید و به او اراده عطا کرد تا با اختیار خویش راه کمال پوید و خود را از نقص‏ها بپیراید.
هدف از آفرینش جهان و انسان، تکامل جبری و ناخود آگاه جهان و تکامل ارادی و خود خواسته انسان است. همه را برای تکامل انسان خلق کرد و انسان را برای قرب خداوندی.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
قرآن می فرماید: "و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون؛(1) جن و انس را جز برای بندگی و اطاعت نیافریدم". تا از این طریق آن‏ها به کمال برسند و در خلقت انسان فرمود: "افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً و انّک الینا لا ترجعون؛(2) آیا پنداشتید که شما را عبث و بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمیگردید"؛ یعنی آیا می پندارید که به سیر تکاملی خود به سوی یک واقعیّت مطلق ادامه نمیدهید و به سوی خدا باز نمیگردید؟
نیز فرمود: "الّذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً؛(3) خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام نیکوکارترید". یعنی انسان را خلق کردو او را در جهان آزمایش و ابتلا قرار داد تا انسان با اختیار و اراده خود حرکت تکاملی خویش را بپیماید.
پی‌نوشت‌ها:
1. ذاریات (51) آیه 56.
2. مؤمنون (23) آیه 115.
3. ملک (67) آیه 2.

منبع:
www.porsojoo.com

سلام
ولي سوال اينه كه اگر انسان خلق نمي شد، ديگه چه نيازي به اعطاي جود و فضل بهش بود؟
مخلوق وقتي به رسيدن فايده به خویش و تکامل همه جانبه و رفع نقص‏ها و نیاز، نيازمنده كه وجود داشته باشه. اما اگه مخلوقي نباشه،‌ديگه نيازي هم نداره!
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرحله اول از اهداف خلقت: معرفت و شناخت آفریدگار
مرحله دوم از اهداف خلقت: عبودیت و بندگی کردن
مرحله سوم از اهداف خلقت: ایصال رحمت خداوند به انسانها یا نفس مطمئنه
مرحله چهارم از اهداف خلقت: دخول در بهشت
آخرین مرحله از اهداف خلقت: لقاء الله تبارک و تعالی

چرا خداوند ما را آفرید؟
با این بیان کسی نمیتواند بگوید چرا خداوند مرا آفرید؟ و من نمیخواستم به وجود بیایم که راه کمال را طی کنم ، زیرا در جواب گفته می شود گرچه هنگام خلقت جهان و انسان، امکان مشورت با انسانها برای آفرینش خود انها نبود، پس خداوند متعال جبراً و بدون مشورت با آنها، آنها را آفرید، ولی خلقتی که بر اساس رساندن رحمت به مخلوق باشد، وجودش خیر محض و بر اساس حکمت است، و خداوندی که حکیم است هر کاری که بر طبق مصلحت باشد را انجام می دهد، و منتظر رضایت دیگری نیست که شاید رضایت دیگران در نیافریدنی باشد که مصلحت نیست.
امام صادق (ع) فرمودند:
خداوند متعال مردم را برای نفع رساندن و وارد کردن آنها به نعیم ابدی بهشت و لقاء اللهی آفرید.

این یه بخش از کتاب « هدف خلقت» سید ابوالحسن مهدوی بود.
 

sepehrkhosrowdad

مدیر بازنشسته
Kachalجان، مشکل همین جاست، که آقا، نه نعمت و فضل می خوایم، نه آتش و دوزخ و .....
با جملاتی که شما گفتی، اینطور تصور میشه که پس خداوند داشته با خاک بازی می کرده، گفته حالا 1موجودی می سازم بعد شده اینی که هستیم؟!!!!!
اون بدبختی که توی آفریقا و در بدترین شرایط به دنیا میاد چه گناهی کرده؟!
گیرم که پدر و مادرش انسان های فاسدی بودند، چرا 1بچه معصوم با چشم گشودن به دنیا باید زجر بکشه؟!
اون بچه بدبخت شه که پدر یا مادر فاسد ناراحت شه، بعد گناهاش پاک شه؟!
سخن پیامبره که با سختی کشیدن، در هر دفعه 1گناه پاک میشه!
هدف خلقت این انسان هایی که از بدو تولد بدبخت و در رنج بودن، چیه؟!
یکی را فدا کند که دیگری درس عبرت بگیرد؟!
این است عدل الهی؟!
این است عشق خداوند به انسان؟!
 

meytim

متخصص محاسبات عددی و MATLAB
کاربر ممتاز
ياد ايامي...

ياد ايامي...

فرض كنيد در كنار خانه خودتان نشسته ايد، از عمو يا يكى ديگر از اقوام مى پرسيد: اين خانه ما را چه كسى ساخته است؟
او در پاسخ مى گويد هيچ كس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. يكى بود يكى نبود زير گنبد كبود، اين جا هيچ خانه اى نبود. گرد بادى وزيد و پى خانه كنده شد. طوفان شديدى به پا شد و آجرها از كوره آجرپزى و سيمان ها از كارخانه سيمان به اين جا پرتاب شدند. باران آمد سيمان ساخته شد باد آجرها را روى هم چيد و... و سقف زده و گچ كارى و لوله كشى شد. در و پنجره ها و شيشه هايش نصب شد و خانه خود به خود ساخته شد.
آيا اين داستان را باور مى كنيد؟ آيا امكان دارد خانه اى بدون بنّا و كارگر ساخته شود؟ كتابى بدون نويسنده نوشته شود؟ باغى بدون باغبان كاشته شود؟ كارخانه اى بدون مهندسى و... ساخته شود.
وقتى وسايل بسيار كوچكى مانند خانه و كتاب و اتومبيل سوارى و... به سازنده نياز دارد، آيا آسمان و زمين با اين عظمت و نظم دقيق، به سازنده نياز ندارد؟
آيا تا به حال به وجود خودتان فكر كرده ايد كه چه قدر منظم و دقيق است؟ قلب نازنينتان چه قدر با دقت مى تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر مى شد چه مى شد؟ مى دانيد اگر قلبتان در هر دقيقه فقط يك بار مى تپيد چه مى شد؟! آيا ممكن است چنين قلبى سازنده آگاه نداشته باشد؟ يك بار ديگر به ساختمان بدن تان نگاه كنيد و ببينيد چه قدر منظم و دقيق هر يك از اعضاى بدن شما در جاى خودش قرار گرفته، چشم در كف پا قرار نگرفته، پاهاى انسان روى سرش قرار نگرفته، چشم هاى انسان از كمرش بيرون نزده، دست هاى انسان ده مترى آفريده نشده كه هنگام راه رفتن به زمين بكشد. اندازه لاله گوش يك متر ونيم نيست، تا آدمى از شرّ گوشهاى خودش فلج شود و... . آيا اينها همه نشانه هايى از وجود آفريننده اى دانا و آگاه نيست؟ آن آفريننده دانا، آگاه، قادر، هميشگى، مهربان و بى نياز، كسى جز خدا نيست. اين نظم و دقت كه در ساختمان بدن ما هست در جهان نيز وجود دارد.
خلاصه اين كه: جهان آفرينش داراى نظم است. نظم جهان نشان دهنده ناظم براى جهان است و خدا نظم دهنده و آفريننده جهان هستى است.
خداى بزرگ و امامان معصوم(عليهم السلام) نيز از مردم خواسته اند، با مطالعه كتاب آفرينش ـ كه همه صفحه هاى آن با نظم دقيقى طراحى شده است - به وجود خدا پى ببرند، از اين رو در بسيارى از موارد به گوشه هايى از نظم هستى اشاره كرده اند.[1] و به گفته سعدى:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
دليلى كه برايتان نوشتم «برهان نظم» نام دارد.[2]
وجود خداوند را از راه هاي مختلف مي توان اثبات كرد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف) راه فطرت: به اين صورت كه با استفاده از وجود خود انسان، وجود خدا اثبات مي شود; به اين معني كه: احساس وجود خدا در انسان وجود دارد; يعني در فطرت و در آفرينش هر كسي، احساس و تمايلي هست كه او را خود به خود به سوي خدا مي كشاند; از اين جهت، مَثَل خدا و انسان، مثل مغناطيس و آهن است.
قرآن كريم هم به اين راه معرفت و شناختِ خداوند (فطرت) اشاره فرموده است: «پس تو اي رسول! ]با همه پيروانت [مستقيم به جانب آيين پاك اسلام روي آور و پيوسته از طريقه دين خدا ـ كه فطرتِ خلق را بر آن آفريده است ـ پيروي كن; كه هيچ تغييري در آفرينش خدا نبايد داد. اين است آيين استوار حق; ليكن بيشتر مردم از اين حقيقت آگاه نيستند.» (روم، 30)
قرآن كريم، براي تأكيد بيشتر افزوده است: «در آفرينش خداوند، دگرگوني نيست»; يعني چيزي كه در اعماق وجود انسان ريشه دوانده، همواره به صورت يك اصل ثابت باقي و برقرار خواهد بود; همان گونه كه جريان مغناطيسي، آهن را به سوي خود مي كشد، اين احساس دروني هم، انسان را به سوي خداوند كشانده، و به طرف او هدايت مي كند. ممكن است انسان اين جاذبه را در شرايط عادي كمتر احساس كند; امّا در موقع احساس خطر بخوبي اين كشش دروني را درك كرده، متوجه مي شود كه نيروي مرموزي او را به سوي خداوند راهنمايي مي كند; چنان كه خداوند هم، در سوره اسراء، آيه 67، و سوره لقمان، آيه 32 به اين حس دروني انسان اشاره فرموده است.
مطالعه و تحقيق هاي دانشمندان امروز، نشان داده است كه علاقه مذهبي، از ريشه دارترين علاقه هاي انسان است كه در طول تاريخ هميشه وجود داشته و همچنان استوار خواهد ماند.[3]
ب) برهان نظم: نظامهاي جهان آفرينش، روشن ترين و همگاني ترين برهان خداشناسي است.
قرآن مجيد و پيشوايان بزرگ اسلام با بيانهاي مؤكدي، مردم را به مطالعه كتاب آفرينش ـ كه سراسر صفحه ها و سطرهاي آن بر نظم و ترتيب، محاسبه و اندازه گيري، و دخالت علم و حكمت در آفرينش آن، گواهي مي دهد ـ دعوت كرده; حتي به اين دعوت كلي اكتفا نكرده و با بيان نمونه هايي از نظامهاي شگفت انگيز اين جهان، راه مطالعه و بررسي را به روي عموم گشوده اند; پس در جهان هستي تا آن جا كه عقل و دانش بشر از روي آن پرده برداشته است، بجز نظم و دقت، چيزي وجود ندارد، و دانشمندان جهان و مكتشفان بزرگ، در بررسي هاي خود اعتراف مي كنند كه در سراسر جهان بجز محاسبه و اندازه گيري و نظامها و تشكيلات شگفت انگيز، چيزي نديده اند و اين نظم و دقت، نيازمند ناظمي دقيق، يعني همان خداوند متعال است.[4]
ج) قانون عليت: بدون شك، جهاني كه در آن زندگي مي كنيم، مجموعه اي از علتها و معلولهاست، و اصل علّيت، يكي از روشن ترين قوانين اين جهان است و ما روي كره اي زندگي مي كنيم كه هميشه وجود نداشته; بلكه خود، معلول علت ديگري است، و اين سلسله علت و معلول تا بي نهايت نيست و سرانجام به وجودي مي رسد كه علت است و معلول نيست; يعني هستي آن از خودش مي جوشد و عين هستي و وجود بي پايان و واجب الوجود است.
توضيح بيشتر: جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم، حادث و ممكن الوجود است و هر موجود حادث و ممكن الوجود، بايد به واجب الوجود منتهي شود يا به عبارتي ديگر، وجودهاي وابسته، سرانجام بايد به يك وجود مستقل برسند. با قبول حادث بودن جهان، ما يكي از پنج راه را پيش رو داريم:
1. يا جهان، بدون علت موجود شده است!
2. يا خودش علت خود است!
3. يا معلولش علت آن است!
4. يا اين جهان، معلول علتي است و آن نيز معلول علت ديگري و به همين ترتيب تا بي نهايت پيش مي رود!
5. و يا اين كه تمام اين موجوداتِ حادث، متكي به يك موجود ازلي و ابدي در ماوراء مادّه است و اين سلسله علت و معلول سرانجام به واجب الوجود منتهي مي شود.
فرض اوّل باطل است; زيرا اگر يك امر حادث نياز به علتي نداشته باشد، بايد هر موجودي در هر زمان و تحت هر شرايطي حادث شود; درحالي كه چنين نيست; بلكه براي پيدايش هر حادثه، شرايط و اسباب خاصي لازم است.
بطلان فرض دوم نيز بديهي است; چون علت بايد پيش از معلول باشد و اگر چيزي بخواهد علت خودش باشد، بايد قبل از وجودِ خود، موجود باشد ـ كه لازمه آن اجتماع وجود و عدم است ـ و اين همان دورِ باطل است.
بطلان فرض سوم نيز روشن است و نيازي به توضيح ندارد.
امّا فرض چهارم، لازمه اش تسلسل است; يعني ادامه سلسله علت و معلول تا بي نهايت، و از اموري است كه عقل آن را بروشني باطل مي شمرد; چون هر معلولي نيازمند به علت است و اگر اين سلسله تا بي نهايت پيش رود و به واجب الوجود منتهي نشود، لازم مي آيد كه بي نهايت وجودِ وابسته، نيازمند و قائم به غير و رابط داشته باشيم، بي آن كه آن غير و آن وجود مستقل ـ كه تكيه گاه اين وجودهاي وابسته و رابط است ـ موجود باشد و چنين چيزي مُحال است; پس بايد سلسله علت و معلولها به جايي منتهي گردد كه نيازمند به چيز ديگري نباشد. وجودي مستقل و غني باشد كه هستي آن از ذات خودش بجوشد و عين هستي و وجود مطلق باشد; در نتيجه، وجود ممكن ها و حوادث جهان بايد به يك وجود واجب و ازلي منتهي شود كه او را خدا يا «الله» مي ناميم.[5]




[1]. پيام قرآن، ج 3، ص 70 ـ 72.

[2] براى آگاهى بيشتر پيشنهاد مى كنم كتاب پايه هاى ايدئولوژى در اسلام را كه پاسخ هاى آية الله محمد يزدى است بخوانيد.


[3]. ر.ك: مجموعه آثار، آيت الله شهيد مطهری، ج 4، ص 42، نشر صدرا / پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازی، ج 3، ص 99، انتشارات مدرسه اميرالمؤمنين(عليه السلام).

[4]. اقتباس از الهيات، آية الله جعفر سبحانی، ص 36 ـ 38، انتشارات شفق، با اندكی تغيير.

[5]. ر.ك: پيام قرآن، همان، ص 60 و 70 ـ 72 / معارف اسلامی، جمعی از نويسندگان، ج 1 و 2، انتشارات سمت.


بعد از اين همه چرخ زدن ما رو آورديد سر كتاب دينيِ دوم ابتدايي (سال 1360)! خيلي ممنون و يادش به خير!
 

kiuhnmgtrdcv

عضو جدید
با سلام از نظرات دوستان استفاده کردم من به صورت پراکنده و نیمه وقت در این مورد تحقیقاتی کردم و سعی میکنم در اینجا چکیده چیزهائی که فهمیدم بنویسم

کل افرینش بر اساس لطف خدا اغاز شده
خلق الله نشانه الله هستند همانطور که یک گل زیبا نشان دهنده زیبائی خدا است انسان کامل هم به همین ترتیب می تواند مظهر و نمود اسامی خدا باشد با این تفاوت که سایر خلایق نشان دهنده بعضی از اسامی خدا هستند ولی انسان کامل مثل منشور کثیر الاضلاعی است و تنها موجودی است که می تواند مظهر تمامی اسامی الهی باشد اگر چه از بین میلیاردها میلیارد انسان فقط یک نفر به این هدف برسه

خدا قبل از خلقت ادم مقدر کرده بود(در قران) من در زمین جانشین تعیین میکنم پس اگر ادم و حوا از میوه ممنوعه نمی خوردند باز ما به زمین فرستاده می شدیم چون این از قبل َمقدر شده بود و اصل فرستاده شدن به زمین به میوه ممنوعه ربطی نداره و اگر ادم و حوا فریب شیطان را نمی خوردند باز به زمین فرستاده می شدند با این تفاوت که داستان افرینش فرق میکرد
چون بهشتی که ادم ع و حوا در ان بودند بهشت برزخی بوده و بهشت عدن نبوده است و شیطان در بهشت عدن نمی تواند وارد بشه
مطلب دیگری در تایید این موضوع این است که
خدا هر موجودی با توجه به استعدادهائی که داره در شرائطی قرار میده تا ان موجودات به رشد و کمال برسند دنیا هم حکم همین را برای انسان دارد و مثل کوره انسان سازی می ماند تا ما را بسازه و امتحان های الهی هم جنبه خودسازی داره

طبق بالا که خلق الله نشانه الله هستند و انسان کامل مظهر جامع اسامی الهی است پس انسان می بایست مختار باشه و این اختیار را در همه عوالم دنیوی و اخروی با خود به همراه دارد و ما به این دنیا فرستاده شده ایم تا یاد بگیریم از این اختیار درست استفاده کنیم و گرنه اگر ما را به بهشت هم ببرند و چون مختاریم و نتوانیم از این نعمت اختیار درست استفاده کنیم در بهشت هم فساد میکنیم

اگر خدا نمی افرید ایا جای این سوال از خدا نبود که از او بپرسیم چرا لطفت را دریغ کردی و با انکه می توانستی بیافرینی نیافریدی مگر خدا بخیل است که نیافریند؟
حتی این که خدا می دانسته که ممکن است عده ای از اختیاراتی که به انها داده سوءاستفاده کنند باعث نشده که لطفش را دریغ کند و در هر محیطی که امکان حیات وجود داشته باشه افریده و دریغ نکرده


این گفتگوی بین جابر و امام صادق را مطالعه کنید خالی از لطف نیست

ـ امام صادق(عليه السلام) در پاسخ پرسش جابر كه از فلسفه نهايى آفرينش سؤال مى كند چنين مى فرمايد:
«هدف از آفرينش، لطف و كرم خداوند نسبت به تمام موجودات، حتى جمادات است.
جابر: هدف خداوند از اين لطف چيست؟
امام: آيا شما نمى توانى مقصود يك كريم را بفهمى؟
جابر: در ميان مردم كمتر كسى است كه بدون مقصود كريم شود، گروهى هدفشان خودنمايى است.
امام: خداوند خودنمايى نمى كند و تنها براى رسيدن موجودات به فيض، آنان را مى آفريند و به جز كرامت خداوند فلسفه ديگرى براى به وجود آمدن جهان وجود ندارد، زيرا اگر علت ديگرى وجود داشت و آن علت خدا را وادار و مجبور مى كرد كه جهان را بيافريند، همان علت، جاى خدا را مى گرفت و يك خداى مجبور را نمى توان خدا دانست.
جابر: آيا ممكن است علتى وجود داشته باشد كه خداوند به آن علت جهان را آفريده، بدون اين كه آن علت خدا را مجبور كرده باشد؟ بر فرض خداوند براى اين كه قدرى، قدرت خود را تماشا كند درصدد آفرينش جهان برآيد و از اين جهت لذت ببرد؟
امام: تماشا كردن و لذت بردن، طبيعت ما انسان هاست و نيازمندى ما را مى رساند اما خدا چنين نيست و از اين گذشته لذايذ تا حدود زيادى مستقيم يا غيرمستقيم، ناشى از جسم ماست و خدا جسم ندارد.
جابر: آيا لطف خدا علت آفرينش نيست پس چرا لطف را بيان نكرديد؟
امام: بله، ولى لطف علتى الزامى نيست، يعنى علتى نيست كه خداوند را مجبور به آفرينش كند و چون علت الزامى نيست وقتى موّحد مى گويد خدا از راه لطف جهان را آفريده چيزى برخلاف توحيد نيست.
جابر: خداوند مى توانست از آفرينش جهان صرف نظر كند؟
امام: بديهى است كه مى توانست.
جابر: ولى او صرف نظر نكرد و آن را از راه لطف آفريد، پس خدا، نمى تواند از لطف خوددارى كند.
امام: وقتى تو كسى را اكرام كنى، در صورتى كه آن اكرام وظيفه حتمى تو نباشد، آيا مجبور هستى؟
جابر: نه.
امام: خداوند هم بدون اجبار و از روى اكرام واقعى جهان را آفريد تا نعمت حيات را به موجودات بذل و عنايت كند و من بدون لطف چيزى را براى ايجاد جهان نمى بينم».
 
آخرین ویرایش:

kiuhnmgtrdcv

عضو جدید
Kachalجان، مشکل همین جاست، که آقا، نه نعمت و فضل می خوایم، نه آتش و دوزخ و .....
ببنید وقتی یک گدا را توی خیابان ببینید و به گدا کمک کنید ایا گدا این حق را داره که بپرسه چرا به من کمک کردی؟

Kachal
اون بدبختی که توی آفریقا و در بدترین شرایط به دنیا میاد چه گناهی کرده؟!
گیرم که پدر و مادرش انسان های فاسدی بودند، چرا 1بچه معصوم با چشم گشودن به دنیا باید زجر بکشه؟!
اون بچه بدبخت شه که پدر یا مادر فاسد ناراحت شه، بعد گناهاش پاک شه؟!
سخن پیامبره که با سختی کشیدن، در هر دفعه 1گناه پاک میشه!
هدف خلقت این انسان هایی که از بدو تولد بدبخت و در رنج بودن، چیه؟!
یکی را فدا کند که دیگری درس عبرت بگیرد؟!
این است عدل الهی؟!
این است عشق خداوند به انسان؟!

بزرگوار من قسمتی از جواب شما را در پست شماره 25 دادم ولی قسمتی دیگر این است که چطور خدائی که نعمت عقل را به ما داده تا ما بتوانیم معنی ظلم و عدالت درک کنیم خودش در حق ما ظلم کرده باشد؟ سوء ظن به خدا ناشی از ندانستن های ماست
شما وقتی به یک تابلوی نقاشی نصفه نیمه نگاه میکنید شاید منظور نقاش متوجه نشوید ولی اگر بتوانید به تمام تابلوی نقاشی نگاه کنید منظور نقاش درک میکنید
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
من اطلاعات زیادی ندارم ولی دو مورد رو به نظرم رسید بگم

اول اینکه یکی از صفات خدای تعالی خلاق هست، یعنی بسیار خلق کننده (صیغه مبالغه)، یعنی خلق کردن جزء ذات خداست و خدا دائما در حال خلق کردن هست. اینکه خدا انسان رو خلق کرده شاید در نظر بعضی افراد بد بیاد ، به این معنی که از زندگیشون راضی نیستن و میگن خدا چرا ما رو خلق کرد، ولی خدا خودش جواب این سوال رو داده: چندین جای قرآن اشاره شده که خدا هرگز به کسی ظلم نمی کنه، و از هر کسی هم به اندازه ای که بهش نعمت داده انتظاره.

یه چیز دیگه اینکه قبل از حضرت آدم هم انسان های دیگری روی زمین بودن، به چه شکل و کیفیت نمی دونم ولی فرشته ها موقع خلق انسان به خدا میگن چرا می خوای این کار رو انجام بدی؟ تا دوباره هابیا ن و جنگ و کارزار به راه بیاندازن و همدیگه رو بکشن؟؟؟

دوم اینکه در قرآن هدف از خلق انسان ابتدا عبادت و نهایتا رسیدن به لقاءالله و قرب الهی ذکر شده.
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به کسانی که سوال من را میخونند
خیلی دلم می خواد بدونم چرا خدا انسان را خلق کرد؟


به همون دلیل که بزرگتر از کهکشان و کوچکتر از اتم رو خلق کرده.

من دلیلش رو می دونم. اما نمی دونم چه جوری توضیح بدم. دلیلش رو باید اول عاشق بشی، بعد درک کنی. خیلی عاشقتم خدای خوشگل و قوی و مهربون و پر جذبه من. برام چاره ای نذاشتی جز اینکه عاشقت بشم. هر کاری می کنم که عاشقت نباشم می بینم نمی شه.

آره فقط باید عاشق باشی تا متوجه شی که دلیلش چیه. فقط اینکه دلیلش خیلی شیرینه و خنده رو، رو لبات می شونه.
 

kiuhnmgtrdcv

عضو جدید
تا الان چند ماهی است که از دو پست شماره 25 و 26 میگذره
سوالاتی داشتم که خودم پیش خودم جوابهائی برای انها داشتم ولی این جوابها قانعم نمیکرد
به صورت اتفاقی با تعالیم عرفائی مثل مولوی و ابن عربی و گلشن راز شبستری و وحدت وجود
آشنا شدم و تقرییا قانع شده ام ولی هنوز هم سوالاتی دارم
پیشنهاد میکنم کتاب هستی و عشق و نیستی دکتر کاکائی مطالعه کنید این کتاب جوابگوی بسیاری از سوالات خودم بود
http://kakaie.com/1354
بعضی از مقاله های دکتر کاکائی را هم میتوانید از سایت خودشان مطالعه کنید
http://kakaie.com
این مقاله بسیار جالب توجه است (نیستی در نگاه مولانا و اکهارت)
http://kakaie.com/307
http://kakaie.com/1568

http://kakaie.com/878
 

rel!ance

کاربر فعال
گاهی فک میکنم کاش قبل از اینکه به دنیا بیاییم ازمون نظرخواهی میشد که میخواهی مثلا در فلان کشور شهر خانه با فلان خانواده و شرایط و جنسیت و ... به دنیا بیای یا نه ؟
بعدما میتونستیم بگیم نه یا اره و اگه می گفتیم نه دیگه به دنیا نمی یومدیم تا غصه بخوریم ...
من الان اصلا راضی نیستم که دارم زندگی می کنم و چیزی برای از دست دادن ندارم الان هم اگه بمیرم ناراحت نمیشم چون هیچی ندارم هیچی
 
بالا